نلو برای این سفر انگیزه بسیاری دارد، زیرا قرار است تیم جوانی را به یاد بیاورد که حالا دیگر جوان نیست. اما این تیم همان تیم جوانان پرتغال در سال 1989 است که به قهرمانی جهان دست یافت: «خاطرات خوبی از آن روزها دارم. تیم خوبی داشتیم و توانستیم قهرمان جهان شویم.
بازیکنان این تیم بعدها بازیکنان بزرگی شدند.» تیمی که سال 1986 تشکیل شد و امید زیادی به آن تیم بود: «اعضای این تیم سهشنبه جشنی ترتیب دادند و قرار است من هم به آنجا بروم. مطمئنا بیشتر اعضای آن تیم در این جشن شرکت خواهند کرد و من از این مسئله بسیار خوشحال هستم.» وینگادا دلتنگ آن روزها ست؛ مردی که اواخر دهه 80 میلادی نقش یک کمک مربی را در تیمی ایفا میکرد که کارلوس کروش سرمربیاش بود:
« سال 86 وقتی تیم جوانان پرتغال تشکیل شد، من و کروش با هم همکار شدیم. مربی بزرگی است و به احتمال زیاد در این جشن او را هم خواهم دید. با هم صمیمی هستیم و هنوز هم گاهی با هم در تماسیم.»
کروش در حال حاضر سرمربی تیم ملی پرتغال است و البته روزگاری نلو و کارلوس جزو کادرفنی تیم ملی پرتغال بودند. بعدها کروش دستیاری آلکس فرگوسن در منچستر را پذیرفت. رابطه وینگادا با هموطنش اما کمرنگ نشد و حتی گاهی راهی انگلیس میشد: «با هم دوست هستیم و من به تمرینات منچستر میرفتم و هفتهای را در آنجا میگذراندم. با کروش مثل برادر هستیم. مسابقههای این تیم را از نزدیک میدیدم. البته من با فرگوسن هم ملاقات داشتم و حتی به واسطه کروش به رختکن منچستر هم رفتم. با فرگوسن نشست و برخاست داشتم. کلا جو خوبی دارد و کاملا حرفهای است.»
وینگادا هنوز همکاری با کروش را میپسندد. گرچه دیگر نمیخواهد به عنوان کمک با این مربی همکاری کند: «اتفاقا کروش پیشنهاد داد که به تیم ملی برگردم. اما خودم راغب نیستم. دوست دارم سرمربی باشم. البته رابطه من و کروش هیچ وقت رابطه سرمربی و کمک مربی نبوده. معمولا کمک مربی چندان به چشم نمیآید. اما من هر وقت با کروش کار کردم، با رسانهها زیاد مصاحبه میکردم و... اما الان فکر میکنم سرمربی باشم بهتر است.»
نلو از تیم جوانان پرتغال فاصله میگیرد و به زمانی اشاره میکند که با کمک کروش در تیم ملی کشورش بود. اما از صحبت کردن بیشتر از کروش هم پرهیز میکند و به یک بازیکن بزرگ اشاره میکند؛ لوئیس فیگو و زمانی که این بازیکن هنوز در پرتغال بازی میکرد: «فکر میکنم فیگو 21 یا 22ساله بود که در اردوهای تیم ملی حضور داشت. همان موقع هم بازیکن بزرگی بود و خیلی پرتلاش. با اینکه بازیکن جوان و کم تجربهای به حساب میآمد، اما سعی میکرد در زمین تیم را هم هدایت کند. تلاش میکرد نقش لیدر را هم بازی کند. ما هم به فیگو بها میدادیم و احساس میکردیم این کار را به خوبی بلد است.» از حرفهایش پیداست که علاقه زیادی به فیگو دارد. این را میشود از صحبتهایش درباره این پیستون راست حدس زد؛ «فیگو همان موقع هم بهترین دستمزد را از لیسبون میگرفت.
در مسابقهها سعی میکرد بهترین باشد. اتفاقا به هدفش رسید و به موفقیت زیادی در فوتبال دست یافت.» او البته رفتار روی کاشتا را هم فراموش نکرده؛ مدیرفنی حال حاضر بنفیکا و کاپیتان سابق پرتغال. وینگادا به لحاظ رفتاری تفاوت بسیاری بین فیگو و کاشتا میبیند: «کاشتا مثل فیگو در زمین لیدر نبود. او با اینکه درآمد زیادی از راه فوتبال به دست میآورد، اما گاهی برای امور خیریه هزینه میکرد و از این بابت خوشحال بود. اما یک صفت بین این دو بازیکن مشترک است...» داشتن نگاه حرفهای همان چیزی است که وینگادا میگوید.
کسی که علاقه دارد از تیمهایی صحبت کند که به زعم خودش زحمت زیادی برایش کشیده. مثلا مارتیمو؛«وقتی در این تیم مربیگری میکردم، موفق بودم. میتوانم به جرات بگویم که بهترین نتیجه تاریخ این باشگاه را من به دست آوردم.» و از تیم کوچکی چون آکادمیکا صحبت میکند؛ تیمی که دو دوره در آن مربیگری کرده، در شهری کوچک با جمعیتی اندک؛«وقتی به آکادمیکا آمدم، این تیم وضعیت مناسبی در لیگ نداشت.
یکی از تیمهای قعرنشین جدول به حساب میآمد و احتمال اینکه به دسته پایینتر سقوط کند، زیاد بود. ولی از وقتی که کارم را با این تیم شروع کردم، آکادمیکا شکست نخورد. یادم است 17 مسابقه را بدون باخت پشت سر گذاشتیم و این تیم در لیگ باقی ماند.» وینگادا زمانی هم با فیفا همکاری میکرد. او برای فیفا گزارش فنی مینوشت. ظاهرا یک بار در جام جهانی هم به عنوان نماینده فیفا حضور داشته و برای آنها گزارش فنی ارسال میکرد. کسی که بعدها هنگامی که موفقیتهایش او را به قله رسانده بود، راهی آسیا شد. او سابقه قهرمانی جام ملتهای آسیا را با عربستان دارد؛ یکی از قدرتهای بزرگ قاره.
«وقتی با عربستان قرارداد بستم، مربی شناختهشدهای در جهان بودم. زمان زیادی برای بازیهای جام ملتها نداشتیم و باید هر چه زودتر راهی مسابقات میشدیم. یادم است قبل از شروع بازیها یک مسابقه دوستانه داشتیم که واقعیتش اسم آن تیم یادم نمیآید. تازه سه روز بود که آمده بودم و شناخت چندانی روی عربستان نداشتم. اما این بازی را بردیم. با عربستان روزهای خوبی داشتم که مهمترین آن قهرمانی در جام ملتهای آسیا بود.» او تنها سرمربی عربستان نبود و سعی میکرد فوتبال کل قاره را زیر نظر داشته باشد.
بخشی از آن به مربیگریاش در عربستان برمیگشت و اینکه میخواست حریفان این تیم را به خوبی بشناسد و آنالیز کند و بخشی از آن شخصی بود. مثلا وینگادا بازی علی دایی، کریم باقری و خداداد عزیزی را پسندیده بود. «با تیم بنفیکا آشنا بودم و یک جورهایی با مسئولان این تیم ارتباط داشتم. برای همین احساس کردم این سه بازیکن ایرانی توانایی این را دارند که در اروپا بازی کنند. بدون آنکه به اطلاع این بازیکنان برسانم با مسئولان بنفیکا صحبت کردم.»
به سران این باشگاه گفته بود که دایی، باقری و عزیزی جزو بهترینهای آسیا هستند ؛«به آنها گفتم که این بازیکنان را از دست ندهند. اما بعدها متوجه شدم اتفاقاتی رخ داد که هیچ کدام از این سه بازیکن به این تیم ملحق نشدند.» با عربستان در جام جهانی هم حضور داشت، اما به موفقیتی دست نیافت و این تیم را ترک کرد.
وینگادا در آسیا سرمربی تیم ملی اردن هم بود؛ درست قبل از حضور در ایران. در تیمی که گفته میشد اخراج شده و بعد از این اتفاق با پرسپولیس به توافق رسیده است. البته چنین پرسشی از وینگادا قدیمی بود؛«من قبلا هم گفتهام که اخراج نشدم. در اردن قراردادم تمام شده بود و حتی یک ماه هم بدون داشتن قرارداد با این تیم همکاری کردم. در واقع قرار نبود در اردن بمانم و وقتی با پیشنهاد پرسپولیس روبهرو شدم، پذیرفتم.»
وینگادا حالا نزدیک به یکماه است که مربیگری این تیم را پذیرفته، اما هنوز به موفقیت چندانی نرسیده. برخی بر این باورند که او و پرسپولیس در این فصل به جایی نخواهند رسید. زیرا پرسپولیس مشکلاتی دارد و وینگادا هم برای موفقشدن در این تیم احتیاج به زمان دارد.آیا آنها درست میگویند؟