به همین دلیل رسانهها را رکن پنهان دموکراسی خواندهاند. رسانهها آگاهی را در سپهر عمومی فراگیر میسازند و بر جنبههای ناپیدا و کمتر شناخته شده و چه بسا ناشناخته آن (سپهر عمومی) پرتو میافکنند. براین پایه، رسانهها نقش مهمی در توسعه و شکوفایی اجتماعی و سیاسی برعهده دارند. مطلب حاضر به اهمیت و نقش رسانهها از این حیث میپردازد.
رسانهها ابزار قدرتمندی هستند که میتوانند بر تصمیمگیری دولتها در برنامهریزی و همچنین نگرش مردم نسبت به دولتها، تأثیرات عمیقی داشته باشند؛ بنابراین از زمان پیدایش خود، در راستای ترغیب و اقناع مردم، تأثیرگذاری بر افکار و رفتار سیاسی آنان و اطلاعرسانی برنامههای دولت به آنها، مورد توجه سیاستمداران بودهاند و دولتها سعی در تسلطها و جهتدهی به آنها را داشتهاند. امروزه که شکوفایی و توسعه در ابعاد مختلف و بهویژه در بعد سیاسی بهصورت یکی از ضروریات مهمی که هم از سوی نظام سیاسی و هم از سوی مردم بهصورت اجماعی درآمده التزامی برای اصحاب تحقیق ایجاد شده است که بهموجب آن باید تلاش کنند تا نقش عوامل مختلف را در تأثیرگذاری مثبت و منفی بر شکوفایی و توسعهیافتگی بهویژه توسعهیافتگی سیاسی بیش از هر زمان دیگر مورد واکاوی قرار دهند.
اهمیت تحقیق درخصوص رسانهها و بررسی نقشها در توسعه و شکوفایی جامعه هنگامی آشکارتر میشود که این نکته را مدنظر داشته باشیم که بهخاطر پیچیدگی و گستردگی جوامع، رابطه متقابل دولت و مردم به شکل چهرهبهچهره و مستقیم همچون گذشته امکانپذیر نیست؛ بنابراین وسایل ارتباطجمعی در حکم واسطهای هستند که دولت و مردم را از تصمیمات یکدیگر مطلع میسازند. درواقع دولت و مردم نسبت به یکدیگر حقوق و تکالیف متقابلی دارند که آگاهی از آنها ازطریق رسانهها بهتر امکانپذیر خواهد بود؛ زیرا برد بالای رسانهها به دولتمردان این امکان را میدهد تا در کوتاهترین زمان ممکن مردم را از تصمیمات خود آگاه سازند، و مردم نیز با بیان نکات مثبت و منفی عملکرد دولتمردان از طریق رسانه آنها را کنترل کنند.
سید محمد دادگران در کتاب «مبانی ارتباطات جمعی» مینویسد: «ارتباط سیاسی فرآیندی است که براساس آن در جوامع مردمسالار، رهبران سیاسی توسط شهروندان، از طریق آزادی بیان در رسانههای جمعی تحتکنترل قرار میگیرند و رهبران سیاسی نیز از طریق مجراهای ارتباطی اطلاعات شهروندان را نسبت به امور دولت تأمین میکنند؛ به عبارت دیگر ارتباط را زمانی سیاسی گویند که به فعالیتهای تخصصی معینی که بهمنظور انتشار اطلاعات، ایدهها، عقاید، نظرات و نگرشهایی که درباره امور دولت بیان میشوند، اطلاق شود.» طبق این تعریف در ارتباطات سیاسی از طریق مجاری رسانههای جمعی، رسانهها به رسالت خویش در زمینه برقراری ارتباط، جامعهپذیری سیاسی افراد و کنترل اجتماعی آنها اعم از مردم و دولت، نهادها و سازمانها، نخبگان و عوام عمل میکنند.
مجموعه کارکردهای رسانهها را در قالب ارتباط سیاسی میتوان شامل این موارد دانست: مبادله پیام میان نخبگان تصمیمگیرنده جامعه؛ مبادله پیام بین نخبگان تصمیمگیرنده و آحاد مردم؛ مبادله پیام بین تصمیمگیرندگان و عامه مردم از طریق نطقهای تلویزیونی و مکاتبات نمایندگان، سخنرانیهای انتخاباتی و...؛ اعتراضات مردم نسبت به تصمیمات اتخاذ شده از سوی نخبگان سیاسی؛ پاسخهای حکومت به این اعتراضها و اعتصابها از طریق نطق مطبوعاتی، رادیویی، تلویزیونی، بیانیهها و...؛ ارتباط بین احزاب و انجمنها با هم و با مردم؛ نوشتن نامهها و یادداشتهای مردم به دولتمردان، نهادها، سازمانهای دولتی و...؛ نوشتن نامهها و یادداشتهایی توسط سازمانهای دولتی به یکدیگر؛ مبادله اطلاعات بین انجمنها، احزاب و سازمانهای سیاسی با دولت؛ و نهایتاً مبادله پیام سازمانهای سیاسی با هم. کارکردهای دهگانه رسانههای جمعی در حیات اجتماعی و سیاسی درصورت تحقق و نهادینهشدن میتواند مجرا و وسیله مؤثری برای پویایی و تحرک جامعه باشد.
اهمیت نقش رسانهها در دنیای امروز هنگامی نمایانتر میشود که وضعیت جوامع امروزین را با جوامع گذشته مقایسه کنیم. در جوامع قدیم، فاصله فرمانروایان و فرمانبران بسیار زیاد بود و عقیده افراد در وضع حکومت هیچ تأثیری نداشت، ضمن اینکه مردم وضعیت موجود خود را بهعنوان یک تقدیر پذیرفته بودند. در این جوامع افراد بههیچوجه در اداره امور سیاسی جامعه فعال نبودند و قبول کرده بودند که باید مالیات بپردازند، خراج بدهند، هزینه سپاه را تأمین کنند، سرباز برای جنگ تربیت کنند و شکرگزار باشند؛ زیرا در باورشان شاهان از فره ایزدی برخوردار بودند و سایه خدا در زمین بهشمار میآمدند.
با بهوجود آمدن رسانههای نوشتاری و در کنار سایر عوامل دیگر، نخبگان علمی جوامع توانستند دایره ارتباطی خود را گسترش دهند و اندیشه خود را به اطلاع سایرین برسانند؛ در نتیجه اطلاعات توده مردم افزایش یافت و به گفته کارلمارکس، آگاهی طبقاتی بهوجود آمد و این آگاهی طبقاتی زمینه شورش فرمانبران را علیه فرمانروایان- که تا دیروز سایه خدا بر زمین بودند- فراهم آورد و مشارکت منفعل مردم در امور سیاسی به مشارکت فعال تبدیل شد. بهعبارت دیگر ویژگیهای سرعت و وسعت رسانه، زمینه را برای آگاهی فراهم کرد و آگاهی مردم سقوط امپراتوریها را به دنبال داشت؛ آنگاه جوامع جدیدی با نظام دموکراسی بهوجود آمدند که در این نظامها همه مردم میتوانند در وظایف حکومتی شرکت کنند.
گفتهاند رسانههای جمعی رکن چهارم دموکراسیاند و این اهمیت و نقش، اینگونه فهمیده میشود که دموکراسی فقط با عنصر آگاهی تکوین و تکامل مییابد؛ به میزانی که در هر جامعه سطح آگاهیهای عمومی و تخصصی مردم افزایش کمی و کیفی پیدا کند به همان اندازه میتوان انتظار داشت که اصول مقوم مردمسالاری در آن جامعه نهادینه شود. برخی به خطا در طول تاریخ اندیشه به این امر قائل بودند که دموکراسی برابر است با ایجاد نهادهای دموکراتیک. البته این اندیشه منتسب به اندیشمندان ساختارگرایی است که اراده اجتماعی انسانها را وابسته به محیطهای عینی و غیرارادی میدانستند.
از دیدگاه این اندیشمندان افکار و اراده آدمیان همواره توسط عواملی که خود آن عوامل خارج از کنترل و اراده انسانها هستند، جهتدهی و شکلدهی میشوند. تلاش فکری درخصوص بررسی صحت و سقم چنین مدعیاتی مقال و مجال دیگری میطلبد اما میتوان به اجمال مهمترین انتقاد این رویکرد را در حذف یا کمرنگ جلوهدادن نقش آگاهی انسان در شکلدهی به محیط اجتماعی خود دانست.
«بودن و چگونه بودن» تفکیکی است که شناخت آن و رعایت مرزهای آن، ما را در فهم بهتر نقش آگاهی در زندگی فردی و اجتماعی بیشتر مساعدت میکند. بودن ما پدیدهای است خارج از کنترل و اختیار ما؛ اما چگونه بودن تماماً وابسته به خود ماست. مفهوم «ما» در اینجا میتواند هم جنبه فردی و هم جنبه اجتماعی داشته باشد که البته درخصوص این موضوع تحقیق جنبه اجتماعی آن ارجح و مهمتر است.
طبق این نظر «چگونه بودن» است که حتی به خود «بودن» جهت و ارزش میدهد. به عبارت دیگر بودن منهای چگونه بودن- اگر قابلیت تحقق داشته باشد- فاقد هرگونه ارزشی است. حال که اهمیت «چگونه بودن» دانسته شد، باید این نکته مهم را هم افزود که «چگونه بودن» تماماً وابسته به آگاهی ما، «نوع» و «سطح» آن است.
رسانههای جمعی هرچند خود وسیلهای برای انتقال اخبار و اطلاعات هستند ولی صرفاً در حد همین ابزار باقی نمیمانند و خود عاملی در راستای شکلدهی نوعی آگاهی اجتماعی هستند. این پیوندگاه است که نقش رسانههای جمعی را در ایجاد ارزشهای اجتماعی یا حرکت جامعه آگاهی مند به سوی اهداف اجتماعی- به خصوص توسعهیافتگی و شکوفایی توانمندیهای بالقوه مادی و انسانی- متبلور میکند.
رسانههای جمعی با توجه به کارکردهایی که برای آن برشمردیم، نقش تصویرگیری و تصویردهی را به جامعه و حکومت ایفا میکنند.هرچند بسط و گسترش رسانههای جمعی و آگاهیهای اجتماعی به بسترهای مناسب اجتماعی و سیاسی بستگی دارد اما این هرگز به معنای معلولیت رسانههای جمعی نسبت به پدیدههای اجتماعی و سیاسی نیست. رسانههای جمعی دارای هدفی متعالیترند که این هدف را نه از نظام سیاسی- اجتماعی بلکه از فطرت حقیقتطلب نهاد بشر اخذ میکنند.