به گزارش همشهری آنلاین، در میان همه برنامههایی که در ماه مبارک رمضان پخش می شد شاید بتوان بهجرئت گفت که ماهعسل قابل تحملترین و البته بهترین آنها بود. برنامهای گفتوگومحور با حضور آدمهایی که داستان زندگیشان شنیدنی و گاه واکنشها و رفتارهایشان جالبتوجه بود. مهمترین عنصری که باعث شد ماهعسل دیده شود مجری آن است؛ احسان علیخانی که حالا پخته شده و دیگر مثل چندسال پیش احساساتی و بیمحابا حرف نمیزند، یاد گرفته خودش را کنترل کند و گاهی به نفع مهمانش عقب بکشد. این گفتگو در اولین ماه پاییز سال ۱۳۹۰ با علی خانی دربارهی اجرا و مختصات یک برنامهی گفتوگومحور خوب انجام شده که در ادامه میخوانید.
چرا مجریهای ما نمیتوانند در تلویزیون خیلی دوام بیاورند و به محض اینکه به جایی میرسند بهیکباره محو میشوند؟ این از سیاستهای سازمان است که دوست ندارد ستارهسازی کند یا برمیگردد به شکل و نوع اجرای آن مجریها؟
احسان علیخانی: من مقدمهای را قبل از این باید بگویم. مقولهای به نام اظهارنظر در مورد رسانهای که ما اسمش را رسانهی ملی میگذاریم هیچ مشکلی ندارد و این کار را همهی آدمها در تمام ایران میتوانند انجام بدهند. به نظرم رسانه از جایی دچار مشکل میشود که نظرها در آن اعمال میشود. مقداری از این اعمالنظرها هم به لوگوی برنامه که مجری باشد، تسری پیدا میکند. من تصور میکنم جماعتی علاقهای به برندشدن یک برنامهی تلویزیونی ندارند چون نقدها به آن زیاد میشود. فکر میکنند اگر این برنامه را در جایی تمام کنند و برنامهای جدید بسازند برایشان بهتر است، تا همان برنامه زیاد بین مردم تسری پیدا نکند و از فوکوس مردم خارج شود. این خلاصشدن از برنامه با تمامشدن نقدها برایشان آرامش به وجود میآورد. شما این فضا و اشکال را در سینما نمیبینید، اما متأسفنه دربارهی اجرا و برنامههای تاکشو وجود دارد. مشکل دیگرمان هم این است که منِ مخاطب بهشدت دوست دارم که یک مجری شبیه خودم را ببینم که باورهایش، رفتارش، حرفزدن و حتی ظاهرش شبیه من باشد و اگر نباشد احساس میکنم که او خوب نیست و شروع به نقد و تخریبش میکنم.
یعنی این به خاطر نگرانی مدیران سازمان از نقد است یا اینکه بعضی نگران قدرتگرفتن مجری هستند؟
علیخانی: ببینید، در صورت دیدهشدن برنامهای، مجری آن دارای شأنی میشود و ممکن است که از شهرتش سوءاستفاده هم بکند اما اگر بخواهیم همه را با بدبینی نگاه کنیم که نمیتوانیم هیچ برنامهای بسازیم. مشکل ما این است که برند نداریم و اینجوری تنها برندمان میشود عادل فردوسیپور. البته چون فوتبال دغدغهی جدی مردم نیست راحتتر میتوان چنین برنامهای را تولید کرد. اما در حوزهی سیاسی و اجتماعی این اصلا امکانپذیر نیست. وقتی حساسیتها روی یک برنامهای زیاد میشود سازندگان آن ناخودآگاه مجبور میشوند برنامه را حذف کنند چون ما رسانهمان دولتی است و در رسانهی دولتی خیلیها نظر میدهند و خیلیها هم اعمال نظر میکنند.
اما در ریلتی شو، مهمانان شما، مدیر و سیاستمدار و ستارهها نیستند، و طبعا این نگرانیها به نسبت تاکشوها که با مهمانهای جدیتری سروکار دارند، وجود ندارد.
علیخانی: ممکن است مهمانان من نمایندهی سازمان و ارگانی نباشند اما محصولی از عملکرد آنها که هستند.
در برنامهای مثل برنامهی شما نوعی قهرمانسازی اتفاق میافتد و مهمانانی میآورید که مردم با آنها همذاتپنداری کنند. برای رسیدن به این همذاتپنداری لازم است که مهمان خودش و زندگیاش را به معرض دید بگذارد و دیده شود. چقدر به نفع این دیدهشدن مهمان، حاضرید از محوریت خارج شوید؟
علیخانی: اولاً این را بگویم که من اصلا نمیخواستم مهمانهایم قهرمان باشند. مهمانانی داشتیم که چک بیمحل کشیده بودند، قاتل بودند و... پس ما نمیخواهیم این آدمهایی را که اشتباهات بزرگ در زندگیشان داشتند قهرمان کنیم. ببینید من آدمهایی را دعوت کردم که تابهحال تهران نیامده بودند و هیچ تلقیای از حضور در برنامهی زنده نداشتند. وقتی به برنامه میآیند شوکه میشوند؛ خب، من مجبور میشوم که برنامه را کنترل کنم. مثلاً وقتی وارد میشوم برای اینکه آنها احساس راحتی کنند شلوارم را درست میکنم، به یقهام ورمیروم. اینها ویژگیهای یک مجری است که بتواند احساس سنگینی برای مهمانش به وجود نیاورد. من هیچوقت با آنها سلاموعلیک آنچنانی در برنامه نداشتم چون میدانستم خیلی از آدمها وقتی میخواهند جلوی دوربین سلام کنند احتمال دارد که سوتی بدهند و این تا آخر برنامه با آنها همراه میشود و در نتیجه نمیتوان گفتوگوی راحتی داشت. این را هم بگویم که من بدم نمیآید مجری، هویت برنامه باشد. به خاطر همین اعتراف میکنم که شاید بعضی جاها گلدرشت هم بودهام.
اما شاید ناخودآگاه قهرمانسازی کردهاید. ضمن اینکه وقتی گاهی از موضع بالا با مهمان برخورد میکنید یا مثلا به او میگویید چرا وقتی پول پیدا کردی برنداشتی، این ذهنیت که ما چه آدم خوبی را میبینیم و چه مجری بدی، ایجاد میشود.
علیخانی: من امسال در برنامهام وقتی میخواستم نگاه بدبین و عرفی جامعه را بگویم، به نمایندگی از آن نگاه، نظرم را اعلام کردم نه اینکه آن حرف نظر من باشد. من سه سال پیش سعی میکردم که گارد منفی مردم را در مقابل آن افراد ناتوان بگیرم و جالب است بدانید که وقتی بیرون میآمدیم همه داوطلب میشدند که به آن مهمان کمک کنند و کلی اقدامات خیریهی دیگر که از لج و بغض من بود انجام میدادند. این برای من پیروزی است.
شما امسال در برنامهتان تابوشکنیهای جدی داشتید. اما در برخی برنامهها، مهمانها کسانی بودند که گاهی احساسات جمعی جامعه، توان پذیرش حضور آنها را نداشت. در این موارد چقدر برای دعوتکردن مهمانان عنصر جذابیت برایتان در اولویت قرار میگیرد؟
علیخانی: من میخواستم حتماً چند موضوع را در برنامهام مطرح کنم: اسیدپاشی، ایدز، خودکشی، کودکآزاری و قتل. اینها موضوعاتی نبود که بشود در رسانه مطرح کرد. تنها برای کودکآزاری نتوانستم سوژهای را پیدا کنم که آنها دلشان بخواهد به برنامه بیایند. این موضوعات خیلی برای من مهم بود، چون خیلیها درگیرش بودند.
فکر میکنم درست منظورم را نگفتم. برای رسیدن به اهداف مدنظر برنامه در مواردی، حتی مورد قتل که خیلی هم مورد نقد قرار گرفت، میشد با مهمان دیگری که به شکلی دیگر و اتفاقی درگیر چنین مسئلهای شده بود حرف زد. اما شما کسی را که با خشونت و آگاهانه قتل کرده انتخاب کردید که شاید احساسات عمومی جامعه را جریجهدار کرد. در عوض برنامه خیلی هم دیده شد و صدا کرد. در این موارد برای شما رسیدن به یک هدف خاص در اولویت است یا جنجالیبودن برنامه؟
علیخانی: تمایل به دروغ گفتن ندارم. عنصر جذابیت برای مردم و برنامه خیلی مهم است چون برنامهای که جذاب نباشد نمیتواند تأثیرگذار باشد. اما جذابیت باید با یک سوژهی خوب گره بخورد. خیلی مواقع ایندو با هم چفت نمیشوند؛ ممکن است سوژه و مهمان جذاب باشند اما تأثیر نگذارند. مثل برنامهی قتل که نتوانست بهدرستی روایت شود و به خاطر همین بیرون زد، چون مردم احساس کردند که من دارم قاتل را تطهیر میکنم. مثلا همین الان سوژههای جذاب زیادی در ذهنم دارم اما همهی آنها که تمایل ندارند به برنامهای تلویزیونی بیایند. خیلی از دوستان برنامهسازم به من میگویند تو رسماً دیوانهای چون کسانی را دعوت میکنی که ممکن است برای خودت مشکلساز بشوند. من مهمانی داشتم که روی آنتن تلفنش زنگ خورد و من به او گفتم جواب بده. فکر میکنم آن برنامهی من همانجا اتفاق افتاده است. من نگاه پر از شیطنت را دوست دارم.
این اتفاقها که رخداد طبیعی هر برنامهی زنده است. اما بعضی انتخابها ریسک است و شما پیشاپیش خودتان و برنامه را در موقعیت حساس قرار دادهاید.
علیخانی: من همهی آن موارد احتمالی را به جان خریدهام. من در برنامهی غلامکاردی خودم فهمیدم که چی کشیدم. ما از او فیلم گرفتیم و در آن فیلم هیچ تیکی از او ندیدیم. اما او در یک قاب محدود یک تیک عصبی زد که از قاب بیرون زد، در آن لحظه پشت صحنه سکوت محض شد. همه احساس کردیم که الان غلام روی آنتن غش میکند؛ لحظهای فکر کردم که آنتن را تحویل بدهم. ولی به خودم گفتم نه وقتی این آدم اینقدر صادق است، من هم صادقانه از او بپرسم: این تیک چی بود غلام؟ او هم توضیح داد که به خاطر اعتیاد طولانیمدتش هنوز بدنش به خاطرهی آن هم واکنش نشان میدهد و با همین جواب ماجرا حل شد. به خاطر همین است که میگویم من همهی اینها را به جان خریدم. میتوانستم استار سینما و ورزش بیاورم، هم ساده است و ریسکی ندارد و هم مردم دوستشان دارند، اما اگر به یک اصالتی اعتقاد دارم باید متفاوت باشم و مسئولیت همهچیز را برعهده بگیرم.
شما همهی این مهمانها را دعوت کردید که چه پیامی بدهید؟ مثلا ما از برنامهی قتل یا عشق کورکورانه میتوانیم نتیجهگیری کنیم که این کار خوب است یا بد اما از پای خیلی از قسمتهای برنامهی ماهعسل بدون هیچ نتیجهگیری بلند میشدیم. اصلا میخواهم بدانم که در یک «تاکشو» یا ریلتیشو باید نتیجهگیری وجود داشته باشد؟
علیخانی: خیلی سؤال خوبی پرسیدید. ما عادت کردهایم که از هرچیزی به نتیجه برسیم و پیام اخلاقی بدهیم. بزرگترین اشتباهمان همین است که شعار بدهیم و چیزی را یاد مردم بدهیم. ما میتوانیم قصهای را صادقانه روایت کنیم و مخاطب را در جایگاه هیئتمنصفه قرار بدهیم. مجری باید شاهد و معدلی از مردم باشد، نه خیلی فرهیخته و روشنفکر که مردم با او ارتباط برقرار نکنند و نه خیلی سطحی و لوده که مردم حسابی روی او باز نکنند.
چقدر برای دعوت مهمان به چنین برنامههایی باید تحقیق شود؟
علیخانی: خیلی. دربارهی برنامههای دیگران قضاوت نمیکنم، اما دربارهی برنامهی خودم باید بگویم که ما ماهها فکر کردیم. خیلی از مهمانان را رد کردیم، از خیلی از موضوعات گذشتیم. شما بگو که من فردا ساعت ۱۰ صبح با هدیه تهرانی حرف بزنم؛ هیچکاری برای من ندارد، اما وقتی میخواهم با یک قاتل حرف بزنم حالا دیگر پر از مسئولیتم.
در خیلی از برنامههایتان گفتهاید که من بچهپرروام! میخواهم بدانم که این بچهپرروبودن لازمهی اجرا در تاکشوست؟ این به معنای اعتمادبهنفس است یا به بیادبی هم میرسد؟
علیخانی: یک مرزی به باریکی مو بین جسارت و وقاحت وجود دارد. من آدم جسوریام، جسارتم را هم دوست دارم.
به نظرتان در اجرای شما این جسارتی که میگویید از آن مرز رد نشده؟
علیخانی: این را که من وقیح شدهام خودم نمیتوانم بگویم چون آدمها با هم فرق میکنند. ممکن است آدمی که دارد من را تماشا میکند یک جایی جسارت من را حمل بر وقاحت کند.
در مورد آن مهمان کاراتهکار یا آن مهمانی که برایش معجزه رخ داده بود هم همین نظر را دارید؟
علیخانی: دربارهی کاراتهکار اعتراف میکنم که اشتباه کردم. البته این طبیعی است؛ ماه رمضان یک ساعت مانده به اذان مغز من هم یک جاهایی یاری نمیکند.
به نظر میرسد گاهی که احساس میکنید مهمان، برنامه را دست گرفته و شما از محوریت خارج شدهاید، این اشتباهات بیشتر میشود...
علیخانی: قبول ندارم. شاید به خاطر مهمانم هیجانزده بشوم به خاطر اینکه خیلی خوب دارد داستان زندگیاش را روایت میکند. من خیلی دوست دارم که زمان پخش، کارگردانی هم بکنم که بازیگرم دیده شود چون بهترین کارگردانانمان کسانی هستند که خودشان را در حاشیه قرار میدهند و مثلا خیلی حال میکنند وقتی بازیگرشان سکانس - پلان بازی میکند. من هم دلم میخواهد اینطوری کارگردانی کنم. من آدم احساسیای هستم؛ نه به لحاظ رمانتیکبودن، به این لحاظ که ممکن است هیجانزده بشوم، بغض کنم، عصبی بشوم. اینها طبیعی است.
اما شاید مجریای که دارد برنامهی به این مهمی را اجرا میکند نباید هیجانزده بشود چون میلیونها آدم دارند تماشایش میکنند و روی اجرای او حساب میکنند.
علیخانی: این حرف دربارهی لری کینگ صدق میکند نه دربارهی من. او با قذافی، اوباما و احمدینژاد صحبت میکند و نسبت به همهی آنها یک واکنش دارد و به شکلی خنثی فقط نگاهشان میکند. این غلط نیست، اتفاقاً درست است چون آدم آنجا حق واکنش نشاندادن ندارد. من جلوی شخصیت سیاسی ننشستهام که؛ جلوی مادری نشستهام که قلب بچهاش در سینهی کس دیگری میتپد. بگذارید بگویم که مارک اجرای من همین احساساتم است.
منظور زمانهایی که احساساتی میشوید نیست. صحبت با عکاس و فیلمبردار میان حرفهای مهم یک مهمان ربطی به احساساتیشدن ندارد.
علیخانی: ما دکور را طوری تعبیه کردیم که همهی عوامل پشت صحنه رو به من باشند و فقط یک دوربین رو به مهمان، که به او استرس وارد نشود. وقتی هم میبینم مثلا صداهای پشتصحنه باعث میشود حواس مهمانم پرت شود به پشت صحنه تذکر میدهم. اگر این کار را نکنم مهمانم دیگر نمیتواند مسلط باشد. ضمن اینکه من دارم کارگردانی هم میکنم و مدام دارم به این چیزها فکر میکنم.
شما در همین صحبتها اشاره کردید که برای شناخت مخاطب تحقیق کردهاید. براساس همین تحقیق به نظرتان این رفتار یا به قول خودتان کارگردانی میان حرف مهمان برای مخاطب پسزننده نیست؟
علیخانی: وقتی احساسات من تبدیل به غلو بشود اشکالی ندارد. من در برنامه بغض داشتهام و پتانسیل این را هم داشتهام که هایهای گریه کنم. اما نکردم چون دلم نمیخواست احساساتم را به مخاطبم حقنه کنم.
حالا که بحث به نوع اجرای شما رسید کمی هم از جنس اجرا در میان مجریان مطرح این سالها صحبت کنید. به نظرتان طی این سالها از برنامههای گفتوگومحور خارجی الگوبرداری شده است؟ و اگر بوده، این این الگوبرداری به شکلی منطقی اتفاق افتاده؟
علیخانی: ورود و شبیهسازی برنامههای جهانی در ایران یک شوخی است. ما مشکلاتمان بر سر عرف است نه قانون. من با این عرف چهجور میتوانم برنامهای تولید کنم که دربارهی روابط نامشروع است یا دربارهی همجنسبازها حرف بزنم؟ ما از خیلی از تاکشوهای جهانی با مختصات فرهنگیمان بهتر هستیم به خاطر اینکه با حفظ خط قرمزهای زیادمان داریم حرف میزنیم؛ آنها محدود نیستند.
اما در صحبت با خیلی از همکاران شما مدام ارجاع داده میشویم به مجریان و برنامههای خارجی. انگار که آنها الگو هستند و ما باید به آنجا برسیم؛ بهخصوص در مورد اجرا.
علیخانی: نه، ما فرهنگمان شبیه خودمان است و شبیه هیچ فرهنگی نیست و نمیتوانیم از کسی پیروی کنیم. اصلاً چرا اینقدر میگوییم که این مجریها آدمهای موفقی هستند؟ باور کنید این حرفم از حب و بغض نیست اما من به شما یک گزارشگر سادهی تلویزیون را معرفی میکنم که با همان اعتبار و پول و اختیار عمل جای اپرا وینفری بیاید، یقین داشته باشید عملکردی بهتر خواهد داشت. هم صدای بهتری دارد و هم چهرهی جذابی دارد. این را نمیگویم که اپرا را زیر سؤال ببرم، او خیلی خوب است. اما من دارم دربارهی تواناییهای همصنفان خودم حرف میزنم. ما داریم در شرایطی کار میکنیم که اگر به اپرا بگویند بیا و در این شرایط کار کن ممکن است سفیدپوست بشود! آدم هنرمند کسی است که در شرایط تعریفشده، کار بزرگ بکند.
نظر شما