به گزارش همشهری آنلاین، برای منظره پنجره خانه یا اتاقتان چه انتخابهایی دارید؟ پارک، فضای سبز، خیابان اصلی، بزرگراه؟ هر چه باشد احتمالاً انتخابتان حیاط یک زندان نیست! خیال کنید سالها سال در همسایگی زندان زندگی میکنید! زندانی که ممکن است چند نفری از سلولهایش با قاشق تونل حفر کنند و از جایی اطراف خانه شما سر بالا بیاورند.
۲۴ خرداد سال ۱۳۸۴ بود که سه زندانی خطرناک به نامهای «علی اشرف، اردشیر و صدیق» در مدت شش ماه با حفر تونل و به شیوه فیلمهای هالیوودی از زندان «رجاییشهر» در کرج فرار کردند و انگشت حیرت مأموران و رسانهها را به دهان آنها وصله زدند. وقتی «علی اشرف» صاحب اصلی ایده فرار را دستگیر میکنند، او درباره ماجرای فرارشان توضیح میدهد: «ماجرای فرار را با دو هم سلولیام به نامهای اردشیر و صدیق که مجرمانی سابقهدار بودند در میان گذاشتم و هر سه نقشه فرار را کشیدیم. پس از تخریب دیوار، شش ماه به کندن تونل پرداختیم تا اینکه شب آخر، سه نفری از آنجا خارج شدیم. برای اینکه راحت فرار کنیم، ۳۱ کیلو وزن کم کردم و همدستانم نیز با کم کردن وزن خود موفق به فرار شدند. همچنین برای اینکه لباسهایمان کثیف نشوند و مردم به ما شک نکنند، روی لباسهایمان پلاستیک پوشیدیم و بعد از خروج از تونل، پلاستیکها را به کنار انداختیم».
حالا چند روزی است که این زندان پرماجرا برای همیشه تعطیل شده است و زندانیان خود را راهی چاردیواریهای دیگر کرده است. هفته پیش یعنی ۱۴ مرداد ۱۴۰۲ تمام زندانیهای زندان رجاییشهر کرج به زندان «قزلحصار» منتقل شدند و تعطیلی این زندان به طور رسمی اعلام شد و گفته شد دلیل تعطیلی این زندان، رفاه و آسایش شهروندان و دور بودن محیط زندان از فضای شهری بوده است. گرههای ترافیکی، نقل و انتقال زندانیان، رفت و آمد خانوادههای آنها، حاشیهنشینی و سکونت خانوادههای غیر بومی زندانیان در حاشیه زندان و همچنین معضلات و آسیبهای فرهنگی و اجتماعی از دیگر دلایلی بود که منجر به تعطیلی زندان رجاییشهر شد.
شنیدن درباره چند و چون تعطیلی رجاییشهر و نحوه تغییر کاربری آن از همسایههای زندان تکه گم شده پازل اخبار اخیر این هفته بوده است. همسایگانی که شاید در طول سالها همجواری با زندان به سلام کردن صبحگاهی به سربازان و نگهبانان روی برجک خو گرفته بودند.
دقیقاً جلوی دربهای بزرگ و اصلی زندان پیاده میشوم. نگهبانِ روی برجک، سمج و پیگیرانه از بالا نگاهم میکند و بعید نمیدانم از همان جا سوالپیچم نکند. زندانیها که رفتهاند؛ چرا هنوز روی برجکها نگهبانی میدهند؟ طوری که انگار حواسم به نگهبان نیست، نگاهی به درهای زندان میاندازم. سوت و کور است؛ انگار سالها از تعطیلی اینجا میگذرد. بیخیال در و دیوار را برانداز میکنم و به وضوح میبینم که نگهبان هم من را میپاید. ظاهراً برای او هم سوال شده که چرا جلوی زندان تعطیل شده میپلکم! تا وقتی از در زندان فاصله بگیرم و خودم را به دیوار شمالی زندان برسانم، چهارچشمی دنبالم میکند. بعدتر و با گفتگو با یکی از کارکنان زندان، میفهمم او از جمله آخرین نگهبانهایی است که از زندان رجاییشهر پاسبانی میکند.
زندان رجاییشهر در شمال غرب کرج در استان البرز است که ۶۰ هکتار وسعت دارد و تقریباً چهار طرف آن همجوار با خانههای مسکونی است؛ اما دیوار شمالی زندان در کمترین فاصله با بافت مسکونی قرار دارد. آنقدر نزدیک که خانههای مردم در چند متری دیوارهای زندان است و اینطور که معلوم است، جمعیتی که برای ملاقات زندانیان میآیند تداخل قابل توجهی با این فضای دارند. خیابان «انقلاب اسلامی شمالی» بهترین محل برای گفتگو با همسایههای زندان است. چندان خبری از رفت و آمد نیست. به هرکس که میبینم برای گفتگو رو میزنم اما وقتی میفهمند موضوع زندان است، تن به مصاحبه نمیدهند.
در خیابان همجوار تاکسی زردرنگی را میبینم که رانندهاش درِ ماشین را باز کرده، رو به خیابان نشسته و روی صندلی ماشین ناخنهایش میگیرد. نزدیک میشوم و سلام میکنم. همانطور که ناخنش را کوتاه میکند، سرش را بلند میکند و جواب میدهد. موضوع را که میگویم، با نگاه مشکوکی طلب کارت خبرنگاری میکند. وقتی نشانش میدهم اخمهایش باز میشود و انگار سدی که میانمان است، میشکند. نامش را نمیگوید و اجازه نمیدهد تصویر یا صدایش را ضبط کنم. چهل سال همسایه زندان بوده است؛ در خیابان انقلاب اسلامی شمالی و دقیقاً روبروی دیوارهای رجایی شهر.
پارازیتها زندان روی اینترنت محل اثر گذاشته است
چهل سال است از در خانه که بیرون میآید، دیوارهای بیروحش را روبروی خود میبیند و برجکهای نگهبانی چهارچشمی خیرهاش میشوند؛ میگوید: «از طبقه دوم و سوم به حیاط زندان اشراف داریم. البته زندانیها در دیدرس نیستند، چون حیاط اصلی زندان از دیوارها خیلی فاصله دارد». وقتی از تأثیر زندان بر حال و هوای مردم محله میپرسم جواب میدهد: «بالاخره از لحاظ روحی روانی روی ما تأثیر داشته است. یکی از مشکلات این منطقه نویزی و پارازیتی است که روی زندان میانداختند تا از ارتباط زندانیان با خارج از زندان جلوگیری کند. این قضیه هم روی تماسهای موبایلی اثرگذار بود، هم روی اینترنت محله و هم روی روان مردم. همراه اول که خیلی وقتها آنتن ندارد، ایرانسل هم بگیر و نگیر دارد. رفت و آمد ملاقاتیها هم کم و بیش منطقه را شلوغ میکند؛ اما خیلی محلهها شلوغی دارد؛ اینکه بگویی مشکل خاصی برای ما به وجود آورده باشند، نه؛ اینطور نبود».
با اینکه یکی از همسایهها از تأثیر منفی وجود زندان بر ارزش ملک و املاک منطقه میگوید، وقتی از بنگاه املاکِ روبروی زندان در این باره سوال میکنم، خیلی محکم میگوید «نه، تأثیری نداشته است». بعداً با پرسوجویی که از اهالی منطقه میکنم، ساکنان بیشتری هستند که میگویند همجواری با زندان روی قیمت خانهشان تأثیری نداشته است، اما یکی از ساکنان کرج میگوید این اختلاف قیمت سالهای قبل محسوس بوده و اطراف زندان، ارزش املاک کمتر محاسبه میشده است اما به تدریج این اختلاف قیمت کمتر شده و انگار وجود زندان در خانههای نوساز تأثیر چندانی نداشته و به مرور در تصمیمگیری و انتخاب خریداران نیز اثر خود را از دست داده است.
این همسایه قدیمی زندان رجاییشهر با اینکه از مجاورت با زندان رجاییشهر چندان دل خوشی ندارد، خاطره بدی هم از این همجواری به ذهنش نمیرسد. حتی وقتی از او درباره ناامنی در منطقه به سبب وجود زندان میپرسم، دعوا یا فضای ناامنی خاصی را به خاطر ندارد: «چیز خاصی به ذهنم نمیآید. فقط زمانی که میخواستند کسی را اعدام کنند کمی شلوغ میشد، ولی در کل درگیری نبود. البته مردم این منطقه از جابجایی زندانیان رجاییشهر خوشحال شدهاند». بعد هم ادامه میدهد: «بالاخره ما هر روز از جلوی زندان رد میشویم؛ پیادهروی میکنیم یا با ماشین عبور میکنیم. انگار همیشه یک غمی روی دلت باشد که یک سری مجرم و متهم اینجا زندانی هستند، کار نداریم مقصر هستند یا نیستند…»
با جا به جایی زندان، محل کارم عوض شد
در یکی از کوچههای مشرف به زندان راه میروم که خانمی جاافتاده، با سن تقریبی پنجاه شصت سال را میبینم که در پارکینگ خانهای را باز میکند. یک موتور سهچرخه شیک و جدید جلوی خانه پارک شده و قصد دارد آن را داخل ببرد. خودم را میرسانم. تا میفهمد خبرنگار هستم و درباره زندان پرس و جو میکنم با لبخندی معنادار میگوید: «ما خودمان توی زندان هستیم!». تعجب را از چهرهام میخواند و برای اینکه متعجبترم کند، میگوید: «چند تا از پسرها و شوهرم توی زندان هستند!». مردد میمانم؛ یعنی زندانی هستند؟ احساس ناامنی نمیکنم ولی چطور میشود از یک خانواده چند نفر در زندان باشند؟
نه میتوانم از کلمه پیرزن برای توصیفش استفاده کنم، نه زن میانسال! اسمش طاهره است، ولی دستور میدهد از فامیل مستعار استفاده کنم. خیلی محکم و جدی و باصلابت صحبت میکند. میگویم چشم. انگار سالها حضور در زندان روحیاتش را عوض کرده باشد، نگاه و لحن مردانه است. حتی میان حرفها، اصطلاحات مردانه و خشن استفاده میکند. همینطور که روی موتور سهچرخهاش نشسته منتظر است دست از سرش بردارم، میپرسم: «چطور همسر و پسرهایتان زندان هستند؟» جواب میدهد: «خیلی از اقوام نزدیکم زندان هستند؛ شاید ده نفر! فقط از خانواده خودمان شوهر و سه پسرم زندان هستند. کارشان خدمات و نظارت روی دوربینها و این جور چیزها است».
او که خودش و خانوادهاش در فضای زندان رفت و آمد دارد، نسبت به همسایگی با رجاییشهر بیخیال است و حتی شاید ناراحت است: «در این سالها مشکلی به خاطر همسایگی با زندان نداشتیم. شرایط خوب بود. من که ناراحتم. تا وقتی زندان اینجا بود، بچهها و شوهرم اینجا بودند و کنار هم ناهار میخوریم. حالا باید اینهمه راه بروند تا زندان قزلحصار!؟». گمان میکنم بالاخره در این خیابانهای اطراف خیلیها مثل طاهره خانم باید باشند که از کارکنان رجاییشهر بودهاند و حالا باید هرروز خودشان را به زندانهای جدید برسانند. آنها معدود کسانی هستند که نه تنها از تعطیلی زندان رجاییشهر خوشحال نیستند، بلکه ناراحت هم شدهاند!
گفتگوهایی که با چندنفر ازاهالی منطقه کردم این احتمال را قوت میبخشد که شاید آنها شکایت چشمگیری از همسایگی با زندان و مشکلات ناامنی مربوط به آن ندارند. گرچه نمیتوان نادیده گرفت رجایی شهر سایه سردی بر روح محله انداخته ولی بعضیها هستند از همین شرایط رضایت دارند. خانههای اطراف زندان مرتب و بهروز هستند و نمای نسبتاً خوبی دارند؛ اگر پشت به زندان بایستید انگار نه انگار که در چند متری یکی از اصلیترین مراکز امنیتی و بازداشت مجرمان کشور هستید.
برای بعضی از اهالی منطقه، بود و نبود زندان و زندگی در همسایگی آن چندان اهمیتی ندارد. شاید مسئولان و تصمیمگیران، بنا بر وظیفه و بررسیهای خودشان برای مدیریت امورات زندان دست به این تغییر زدهاند، اما هرچند که اهالی معترف یا متوجه نباشند اما به هر حال همسایگی با زندان روی روحیات و فضای عمومی این منطقه از کرج تأثیر خودش را داشته است.
بیشترین و مهمترین انتظاری که همسایههای زندان رجاییشهر از مسئولان داشتند، تغییر کاربری زندان به نفع مردم بود؛ آنها مخالف فروش زمینهای زندان بودند و دوست داشتند به جای درآمدزایی از آن، فضای فرهنگی برای اهالی ساخته شود. با توجه به ساختوسازهای گسترده چند سال گذشته و با وجود شهرکهایی مختلف مثل شهرک کوثر در اطراف زندان، تغییر کاربری زندان رجاییشهر به فضای سبز، پارک، سینما، باشگاه ورزشی، مجتمعهای تفریحی و فروشگاهی، بیشترین درخواست مردم است. انگار امروز که زندانیان رفتهاند مردم مردم منطقه نگران آن هستند که سازمان زندانها و قوه قضائیه از رجاییشهر برای درآمدزایی بیشتر استفاده کنند و تمام محوطه زندان را به فضای مسکونی و محل رشد برجهای دهها طبقهای تبدیل سازد.
البته آنطور که مسئولان قوه قضائیه اعلام کردهاند هنوز تصمیمی برای کاربری زندان رجاییشهر گرفته نشده است. بدون شک هر نوع تغییر کاربری در زندان رجاییشهر باید متناسب با نیازهای منطقه و انتظارات مردم و همسایههای این زندان باشد. همسایههایی که دههها همجواری با زندان را به جان خریده و حتی امروز نیز شکایت چندانی از این زندان ندارند و قدردان امنیت و آسایش منطقه هستند.
نظر شما