به گزارش همشهری آنلاین به نقل از خبرگزاری فارس،۷ سال قبل که با پاهای تاول زده عمود ۱۴۵۲ را ردکردم و در بین الحرمین رو به روی گنبد و بارگاه امام حسین (ع) ایستادم، یاد ده شب قبل وگریههای مادرم افتادم. وقتی مست و پاتیل با لباسهای خونین و سر و صورت آشفته به خانه آمدم. مادرم کنج پذیرایی نشسته بود و نگاهی به سر و روی من کرد. یک آن دیدم پرچم یا علی اکبری را که در دستش بود روی صورتش گذاشت و بلند بلند گریه کرد. صدایش کردم. سرش را بالا گرفت.....
ادامه داستان را در این پادکست بشنوید:
تدوین : عاطفه حسینزاده
گوینده: فاطمه لباف
نویسنده: عطیه اکبری
نظر شما