همشهری آنلاین- فرناز ایزدبین: با شنیدن نام او به یاد گردان لوطیها میافتیم؛ گردانی که در کنار بینظمیهایش یکی از بهترین گردانهای خطشکن بود. سیدابوالفضل کاظمی متولد کوچه نقاشها در خیابان خراسان و فرمانده گردان میثم لشکر ۲۷ محمد رسولالله(ص) در دوران دفاعمقدس بود. آقاسید یک ویژگی مهم و بارز داشت که او را از فرماندهان دیگر مجزا میکرد. او در گردانی خدمت کرد و پایهگذارش بود که به گردان لوطیها معروف شده بود.
لوطیها میآمدند گردان ما
خود کاظمی درباره زندگیاش که در کتاب کوچه نقاشها روایت شده میگفت: «آن زمان هر گروهی از رزمندگان به سمت گردان خاصی میرفتند، فیالمثل طلبهها میرفتند گردان حبیب، دانشجوها میرفتند گردان عمار. و گردان ما، یعنی گردان میثم هم جایگاه بچههای لوطی مسلک بود. لوطیها و به قولی زورخانهایها میآمدند گردان ما. این کتاب یک بعدی نیست. ببینید فرضاً من همزمان که دارم از خاطرات عملیات کربلای 5میگویم، میآیم و خاطرهای هم از زورخانهای که در گردانمان درست کرده بودیم و گود کنده بودیم و میل و کباده داشتیم بیان میکنم. میآیم از مرشدمان که معاون شهید چمران بود به نام شهید دهباشی خاطره تعریف میکنم. از اینکه چطور او خیلی از بچههایی را که شاید در شهر کمی از راه راست فاصله گرفته بودند هدایت کرد و به مرز شهادت رساند.
قاسم آمده بود در دل جوانها انقلاب کند!
او از نقش شهید قاسم دهباشی اینگونه تعریف میکرد:«قاسم آمده بود انقلاب کند! به محلهای آمده بود که بیشتر جوانهایش اهل قمار و میکده بودند؛ اما هیچ وقت دستش را تو جیب کسی نکرد، ببیند طرف قاپ و تاس و ورق توی جیبش دارد یا نه. وقتی درس اخلاق بهمان میداد، تو روی ما نگفت که من آمدهام با قمار جنگ کنم. همه میگفتند این کارها را نکنید؛ بد است. قاسم آمده بود بگوید چه کار کنیم، خوب است. تا آن موقع چنین اتفاقی در محل ما نیفتاده بود. آن موقع، من جوان بیکلهای بودم. زمینه هر خطایی را داشتم. یعنی محیط زندگی من مساعد بود که به هر سویی بروم؛ اما قاسم، عشق مرا عوض کرد و مرا برد تا فضای خودسازی و معنویت...»
در جبهه مشتی داشتیم نه اوباش
خودش میگفت: «در کربلای 8 قبل از موعد، درگیری بهوجود آمد. حسین اسماعیلی رفت روی مین. حسین کسی بود که قبل از انقلاب در باغ آذری هروئین میکشید. در کربلای 5 آنقدر آر.پی.جی زده بود از گوشاش خون میآمد. حسین اشتباهی روی مین رفت و نصف پایش با گوشت آویزان شده بود. نگاه کرد دید نیروها پشتش زمینگیر و عراقیها هم تا لب خاکریز درگیر شدهاند. از جیبش چاقو در آورد و باقی پایش را برید و انداخت روی میدان مین که راه را باز کند. فحشی هم به عراقیها میدهد. آن روز با نیروها رفتیم و خط را گرفتیم و ماجرا تمام شد. شب در تاریکی دیدم کسی دارد خودش را روی زمین میکشد و جلو میآید. نزدیک شدم دیدم حسین اسماعیلی است.»
شهید چمران، دریچه جدیدی از زندگی را باز کرد
ابوالفضل کاظمی، در کنار شهید دکتر مصطفی چمران و در گروه شهید اصغر وصالی با عنوان «دستمال سرخها» در کردستان فعال بود. با شروع فعالیت ضدانقلاب در کردستان، همراه شهید قاسم دهباشی و شهید محمد بروجردی به کردستان رفت. آنان همچنین به گروه شهید چمران در درگیریهای سنندج و پاوه پیوستند. کاظمی سال 1365فرماندهی گردان میثم را برعهده گرفت و همراه شهید اصغر ارسنجانی در عملیاتهای کربلای 5و 8حضوری فعال داشتند. او در دورههای مختلف زندگی، تجربههای متعدد و متنوعی داشت. نکته مهمی که زندگی آقا سیدابوالفضل کاظمی را تحتتأثیر خود قرار میدهد، ارتباط او با قاسم دهباشی است. این آشنایی باعث ایجاد تغییرات زیادی در آقاسید و دوستانش میشود، بهگونهای که آنها از فضای خلافکاری فاصله گرفته و عازم جبهه میشوند تا در گردان مشهور میثم که معروف به گردان لوطیها بوده، خدمت کنند که البته بسیاری از آنان نیز در همین مسیر به شهادت میرسند. همچنین آشنایی او و دیگر دوستانش با شهید مصطفی چمران در جبهه، دریچه جدیدی از زندگی را به روی آنان باز میکند. شهید کاظمی او را مؤثرترین فرمانده در جبهه میداند.
نظر شما