محمدطاها جانش را به خطر انداخت تا جان ۴نفر را نجات دهد و در حالی که خودش دچار سوختگی شده بود، تبدیل به قهرمان شهر شد اما حالا که ۳سال از حادثه گذشته، هنوز داغ این سوختگی او و خانواده‌اش را آزار می‌دهد و آنها از اینکه در این مدت‌ وعده‌های داده شده برای درمان محمدطاها بی‌نتیجه مانده، گله‌مندند.

محمد طاها آرمند

همشهری آنلاین؛ حوادث _ رضا نیکنام : ساکنان شهرک فرهنگیان شهرستان صفاشهر شیراز هجدهم بهمن ماه سال ۹۹ را هرگز فراموش نمی‌کنند، آن روز وقوع آتش‌سوزی در یک خودروی ون که چند دانش‌آموز در آن محبوس شده بودند، برای ساعتی همه را در شوک فرو برده بود. حادثه‌ای که اگر محمد طاها ۹ساله نبود، تبدیل به فاجعه‌ای دردناک می‌شد. آن روز محمدطاها جانش را به خطر انداخت تا جان ۴نفر را نجات دهد و در حالی که خودش دچار سوختگی شده بود، تبدیل به قهرمان شهر شد اما حالا که ۳سال از حادثه گذشته، هنوز داغ این سوختگی او و خانواده‌اش را آزار می‌دهد و آنها از اینکه در این مدت‌ وعده‌های داده شده برای درمان محمدطاها بی‌نتیجه مانده، گله‌مندند.

  • حوادث روز ایران و جهان را اینجا ببینید

محمدرضا آرمند، پدرخانواده، کارگر معدن سنگ باقرآباد صفاشهر است و با حقوق بخور و نمیر کارگری در معدن امورات زندگی، زن و ۳ فرزند قدو نیم قدش را می‌گذراند؛ محمد حسین ۱۷ساله، محمد طاها ۱۱ ساله و آتنا ۳ و نیم ساله. او روز حادثه را به خوبی یاد دارد. آن روز پس از چند هفته دوندگی بالاخره امضای وام پنجاه میلیون تومانی‌اش را گرفته بود و عنقریب بود که صدای پیامک واریز مبلغ به حسابش را بشنود که همان موقع یکی از همسایه‌ها با او تماس گرفت و خبر تلخی به او داد. خبری از که اتفاقی هولناک برای محمدطاها که در آن زمان ۹سال بیشتر نداشت، حکایت می‌کرد. پدر خانواده، خبر را که شنید، ضربان قلبش چند برابر شد و عرق سردی بر پیشانی‌اش نشست. او هنوز هم نمی‌داند که چگونه مسیر چندکیلومتری تا بیمارستان را با سرعتی عجیب طی کرد و وقتی فرزندش را باندپیچی شده روی تخت بیمارستان دید، فکر کرد که دیگر همه چیز تمام شده است.

فریبا رنجبر، مادر خانواده، خانه‌دار است و به دلیل مشغله کاری همسرش در معدن سنگ، بیشتر وقتش را با فرزندانش می‌گذراند. او نیز حادثه روز هجدهم بهمن ماه سال ۹۹ را هیچ وقت فراموش نمی‌کند. ماجرایی که هنوز کابوسش را می‌بیند و شبها با دیدن آن از خواب می‌پرد. می‌گوید: آن موقع از سال به دلیل شیوع کرونا همه کلاس‌ها به صورت آنلاین برگزار می‌شد و مدرسه‌ای هم درکار نبود و به خاطر همین بچه‌ها درخانه درس می‌خواندند. کلاس آنلاین از ساعت ۹ صبح تا یک و نیم بعد از ظهر ادامه داشت و وقتی تمام شد پسر همسایه در خانه آمد وگفت: «خاله مامانم می‌خواهد دست مشتری‌ها غذا برساند، اجازه می‌دهید محمد طاها با من بیاید تا تنها نمانم.» همسایه ما آشپزخانه خانگی داشتند و در خانه غذا می‌پختند و با ون غذا به دست مشتری می‌رساندند. آن موقع ته دلم راضی نبود و دلشوره کمی هم داشتم. برای همین گفتم:‌اگرتا بعداز ظهر درس و مشق محمد طاها تمام شد عیبی ندارد. مدتی که گذشت چرتم گرفت و برای همین به گوشه‌ای از اتاق رفتم تا کمی استراحت کنم، من دوران پایانی بارداری را می‌گذراندم و خستگی‌ام کاملا طبیعی بود. انگار در این زمان «محمد طاها» که از خانه بیرون رفته و با پسر همسایه به طرف خودروی‌ون رفته بودند. آنها برای اینکه غذاها سرد نشود داخل خودروی ون اجاق گاز گذاشته بودند. شاید یک ربع نگذشته بود که محمدحسین، برادر بزرگتر محمد طاها به خانه آمد و ازمن سراغش را گرفت. وقتی فهمید از برادرکوچکش خبری نیست راه افتاد تا پیدایش کند. ۱۰ دقیقه که گذشت دیدم که از هر دوی‌شان خبری نیست، جلوی در خانه رفتم و از فاصله دور دود زیاد و جمعیتی را دیدم که دور خودروی ون همسایه جمع شده بودند. با همان وضعیت از خانه بیرون رفتم تا اینکه زنان همسایه من را گرفتند و نگذاشتند جلوتر بروم. قبل از اینکه من متوجه این حادثه شوم، دختر صاحب ‌ون به همسرم زنگ زده و خواسته بود تا خودش را برساند. به من هم چیزی نمی‌گفتند چون می‌دانستند باردارم و ممکن است از ترس بلایی سر من و بچه ام بیاید. آن موقع بودکه فهمیدم محمد طاها را با چند نفر دیگر را با آمبولانس به بیمارستان برده بودند.

پدر محمد طاها آرمند، درباره چگونگی وقوع حادثه آتش‌سوزی می‌گوید: «وقتی خانم همسایه غذاها را به داخل ون می‌برد و برمی‌گردد، ۵ نفر از بچه‌ها که محمد طاها و برادر بزرگترش هم جزو آنها بودند داخل ون می‌روند. بچه‌ها آن موقع مشغول بازی با گوشی و حرف زدن می‌شوند غافل از اینکه شیلنگ اجاق گاز داخل ون نشتی دارد و در یک لحظه از جایش در می‌آید، آتش به جان خودرو می‌افتد وناگهان در خودرو که ریموتی بوده قفل می‌شود.

به گفته شاهدان، در زمان شروع آتش‌سوزی داخل‌ون، مرسانا دختر بچه ۳ ساله‌ای که داخل ون کنار محمد طاها نشسته بود، وحشتزده جیغ می‌کشد. محمدطاها فوری پالتویش را در می‌آورد و دور سر و بدن دختر بچه می‌پیچد، اما هر چه تلاش می‌کند، در ون باز نمی‌شود. در این هنگام یک تکه سنگ از روی قابلمه‌ای که داخل ون بوده برمی‌دارد و با شکستن پنجره خودرو دخترک را به زحمت بیرون می‌فرستد. بیرون ون حالت تپه مانند داشته و باعث می‌شود که مرسانا حتی یک خراش کوچک نبیند.

محمد طاها، آن موقع چندان آسیب جدی ندیده بود و می‌توانست از همان راهی که دختر بچه را نجات داده خودش را نیز از دام آتش رها کند اما ماند. محمد حسین، امیر محمد و دوست دیگرشان علی اصغر به دلیل استشمام دود ناشی از سوختن ظروف و وسایل پلاستیکی در انتهای ون بیهوش شده بودند وآتش هر لحظه بیشتر می‌شد. محمد طاها آنها را یکی پس از دیگری از داخل خودرو بیرون می‌برد و در آخرین مرحله خودش دچار سوختگی شدید از ناحیه صورت، دست‌ها و پاهایش می‌شود.

مادر محمد طاها به شنیده‌های اهل محل درباره حادثه آتش سوزی اشاره می‌کند و می‌گوید: «در آن ساعت از روز هیچ رفت و آمدی از آن جاده آنجا نمی‌شد. ون کنار جاده پارک بوده تا مشتری‌های برسند و غذا بخرند. فقط یک راننده تریلی که از آن اطراف می‌گذشته متوجه ماجرا می‌شود و با کپسول آتش نشانی سمت ون می‌رود. داخل ون کپسول گاز وجود داشت که اگر منفجر می‌شد معلوم نبود چه اتفاقی می‌افتد. با این حال بچه‌هایی که داخل ون محبوس شده بودند با شجاعت محمدطاها نجات پیدا کردند و پسربچه ۹ساله تبدیل به قهرمان شهر شد.

پس از این حادثه و انتشار اخبار آن، خیلی از مسئولان و مدیران به این اقدام شجاعانه نوجوان صفاشهری واکنش نشان دادند و البته وعده‌هایی که در همان حرف‌ و حدیث‌ها باقی ماند و عملی نشد. در بازدید و دیدار استانی رئیس جمهور با مردم که اخیرا در حرم شاهچراغ برگزار شد، محمد طاها توانست به زحمت خودش را به اعضای تیم رئیس جمهور برساند و مشکلاتش را مطرح کند. بعد از این دیدار بود که دستور درمان کامل این نوجوان شجاع شیرازی صادر و برای دیگر مشکلاتش هم قول‌هایی داده شد.

مادر محمدطاها می‌گوید: پسرم در این حادثه از ناحیه صورت و دست و پا دچار سوختگی شدید شد. همه انگشتان دستش به هم چسبیده و با اینکه چند بار عمل شده اما هنوز خوب نشده و حتی یک‌بار هم که پیوند پوست داشته جواب نداده و روی دست و صورتش تاول‌های زیادی زده است. این در حالی است که با توجه به شغل شوهرم، درآمد چندانی نداریم و هزینه‌های سنگین درمان فرزندم مثل خرید دارو و پماد مخصوص فشار زیادی به ما آورده است. مثلا هر دو یا سه هفته باید ۳ الی ۴ میلیون تومان برای خرید پماد هزینه کنیم. از طرفی هزینه رفت و آمد ما تا بیمارستان سر به فلک می‌کشد و همه اینها باعث شده از لحاظ روحی و روانی دچار مشکل شده و در این گوشه دنیا تنها بمانیم.

نوجوان ۹ ساله چگونه جان ۴ نفر را از مرگ حتمی نجات داد؟

نوجوان ۹ ساله چگونه جان ۴ نفر را از مرگ حتمی نجات داد؟

نوجوان ۹ ساله چگونه جان ۴ نفر را از مرگ حتمی نجات داد؟

کد خبر 805404
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار حوادث

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 1
  • سحر IR ۱۰:۵۱ - ۱۴۰۲/۰۸/۱۸
    6 0
    باید به این بزرگ مرد کوچک رسیدگی شود.
  • IR ۱۱:۲۵ - ۱۴۰۲/۰۸/۱۸
    5 0
    زنده باشی و رویت سفید جوانمردکوچک,,,
  • مهدی IR ۲۰:۱۴ - ۱۴۰۲/۰۸/۱۸
    3 0
    محمد طاها جان تو قهرمان کوچک ایران هستی. برایت آرزوی موفقیت و پیروزی دارم. شیر مادر حلالت باشه که توی این سن و سال آموزگار ازخودگذشتگی و ایثار هستی و آموزش و پرورش باید به نظر من اسم تو و از خودگذشتگی تو رو توی کتابهای درسی بچه ها بیاره تا هممه تو را بشناسن و افتخار کنن
  • محمد IR ۲۲:۳۷ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۶
    0 0
    افرین به تو