به گزارش همشهری آنلاین فیلم برداشتی از رمان پروانهها در برف میرقصند نوشته نازنین جودت است با تغییرات زیاد در متن و داستان. فیلمنامه این فیلم با همکاری هوشنگ گلمکانی و سپیده آرمان نوشته شده و سپیده آرمان که سال ها روزنامهنگاری کرده در این فیلم نقش آهو را هم بازی کرده است که به گفته خودش تجربه سختی برای او بوده است. آرمان در این گفت وگو از نگارش فیلمنامه این فیلم و بازی در آن میگوید:
هوشنگ گلمکانی یکی از برجستهترین منتقدان سینما در ایران است. از همکاری با او بگویید. اصلا این همکاری چطور پیش آمد که با هم فیلمنامه را بنویسید؟
آقای گلمکانی پیشکسوت نقد و روزنامهنگاری سینمایی است. من پیش از این در حوزه روزنامهنگاری کار کرده بودم و طبیعتا آقای گلمکانی، آقای یاری و آقای مهرابی که مجله فیلم را پایهگذاری کردهاند، میشناختم. آقای گلمکانی در عالم نقد در ایران جایگاه ویژهای دارد و این که چنین کسی بعد از سالها نقد سینمایی فیلم بسازد، بسیار کنجکاوی برانگیز است. ممکن است فیلم خیلی با اقبال مواجه شود، ممکن هم هست عدهای به دلیل این که ایشان سالها نقد نوشته است، دچار پیش داوری شوند که ببینیم حالا خودش چه ساخته است.
آخرین جایی که من به عنوان روزنامهنگار در آن کار میکردم، مجله فیلم بود که در آنجا هم مطلب مینوشتم و هم مجری بخش تصویری بودم. پیش از آن هم دورههای فیلنامهنویسی را در موسسه کارنامه زیر نظر فرهاد توحیدی گذرانده بودم. علاوه بر آن چند فیلم کوتاه و تئاتر هم در کارنامهام داشتم. در حوزه بازیگری هم پیشنهادهایی داشتم.
و کار هم کردهاید.
بله. در همان زمان که برنامه میساختم و دوره کارگردانی میگذراندم و مینوشتم و در مجله فیلم کار میکردم، آقای گلمکانی گفت میخواهد فیلمنامهای بر اساس رمان پروانهها در برف میرقصند نوشته نازنین جودت، بنویسد. من کتاب را خوانده بودم. داستان زنانهای بود در باره دختری که عشقش ناگهان ناپدید میشود و دختر به قبرس میرود و تنها زندگی میکند. قصه خیلی شاعرانه و عمیقی بود و من همیشه فکر میکردم به دختر قصه نزدیکم. زمانی که آقای گلمکانی تصمیم به ساخت فیلمی بر اساس این کتاب گرفت، قرار شد صفی یزدانیان آن را بنویسند.
که تجربه فیلم شاعرانه در دنیای تو ساعت چند است، را دارد.
بله. ولی آن زمان آقای یزدانیان ایران نبود و نمیشد بنویسد. بنابراین من شروع به نوشتن کردم. آن زمان کرونا هم بود و من در خانه مینوشتم و هر بخشی که تمام میشد، برای آقای گلمکانی ایمیل میکردم. او هم نظراتش را میگفت و تغییراتی میداد.
بخشهایی را هم خود آقای گلمکانی نوشتند؟
نه. اینطور که بنویسند نبود. ولی میگفتند این قسمت اگر این اتفاق بیفتد، بهتر است. یا این قسمت حذف شود. سکانسهایی را اصلا طراحی میکردند.
در نهایت از آن رمان چقدر در فیلم باقی ماند؟
فقط این که دختری عشقش ترکش میکند و او کنج عزلت را انتخاب میکند. من به آقای گلمکانی گفتم اگر بخواهیم برای ساخت فیلم همانطور که در قصه هست، به قبرس برویم، اصلا از نظر مالی امکانپذیر نیست. چون من سالها در دفاتر تهیهکنندگان مشاور فیلمنامه بودم و میدانستم هیچ تهیه کنندهای چنین هزینهای نمیکند.
از طرف دیگر رمان در دهه شصت و زمان جنگ و ابتدای دهه هفتاد میگذرد. اگر میخواستیم همان زمان را بازسازی کنیم، هزینهها دوچندان میشد. در نتیجه پیشنهاد دادم قصه را به زمان حال منتقل کنیم و مقصد هجرت دختر را هم به جای قبرس، جایی در شمال ایران در نظر بگیریم. اقای گلمکانی نظرش این بود که به جای شمال جنوب را انتخاب کنیم. ولی من معتقد بودم خشکی جنوب شاید با قصه ما تناسب نداشته باشد. در صورتی که فضای قصه به شمال خیلی نزدیک تر است. در نهایت شمال هم انتخاب شد.
مسئلهای که دوست دارم مطرح کنم این است که در این جور فیلمها، تهیهکننده بسیار مهم است. اگر تهیهکنندهای نباشد که سرمایه بیاورد، چنین فیلمنامههایی که تجاری نیستند، شاید هیچوقت ساخته نشوند. برای این کار هم با تهیهکنندگان زیادی صحبت کردیم، ولی حاضر به سرمایهگذاری نشدند. در نهایت فیلمنامه را با جواد نوروزبیگی که سالها مشاور دفترش بودم مطرح کردم و او پذیرفت تهیهکننده فیلم باشد. اگر او نمیپذیرفت، شاید آهو هیچوقت ساخته نمیشد. چون عوامل حرفهای در این کار بودند و این مسئله هزینه مالی داشت.
از کارهای پرویز دوایی هم در نوشتن فیلمنامه و ساخت فیلم استفاده شده است. از این برداشت بگویید.
آهو، انگار یک پرویز دوایی مونث است. آقای دوایی آدم لطیفی است و به همه توصیه میکنم کتابهایش از جمله ایستگاه آبشار را بخوانند. این کتاب و کتاب سبزپری کتابهای مورد علاقه من هستند که جلوی تلویزیون گذاشتهام و هر وقت دلم میگیرد، آنها را میخوانم. شعری هستند که به نثر نوشته شدهاند. خیلیها وقتی دکلمه بخشی از این کتابها را که در فیلم استفاده کردیم، میشنوند، تصور میکنند شعر است. در صورتی که داستان کوتاه است.
به نظرم روح پرویز دوایی اصلا در این فیلم جاری است. فیلم هم به پرویز دوایی تقدیم شده است. پیش از نگارش فیلمنامه کتابهای پرویز دوایی را خوانده بودم و پس از نگارش هم دو باره خواندم و بخشهایی را به درد کار ما میخورد، انتخاب کردم و در فیلمنامه جایگذاری کردم.
در باره شخصیت آهو بیشتر برایمان بگویید. او دختر مستقل و قدرتمندی است که توانسته بعد از این که محبوبش ترکش میکند، به جایی نزدیک جنگل برود و تنها زندگی کند.
دختر قصه ما بعد از ناپدید شدن ناگهانی معشوق تهران و همه آشنایانش را ترک میکند و در خانهای در جوار جنگل به تنهایی زندگی میکند. در ظاهر شاید به نظر برسد این دختر وابستگی شدید به معشوقش دارد و بدون او حالش بد است. ولی در نهایت با سوگی که به او وارد میشود، مواجه میشود. جمله ای از موراکامی، نویسنده ژاپنی، هست که در فیلم هم از آن استفاده شده است. او میگوید بعد از طوفان تو نمیفهمی چطور نجات پیدا کردهای. حتی نمیدانی طوفان تمام شده یا نه. ولی بعد از طوفان دیگر آدمی نیستی که وارد طوفان شده بود.
آهو با این سوگ به یک خودشناسی میرسد و تفسیر جدیدی از خودش پیدا میکند. دختر بعد از این سوگ تنهایی را برمیگزیند و به نظرش این تنهایی اتفاق درستی است که قرار بوده به آن برسد. تازه متوجه میشود چقدر قدرتمند بوده و توانسته تنها زندگی کند. میگویند آدم هیچوقت متوجه نمیشود چقدر قدرتمند است، تا زمانی که مجبور باشد. آهو هم پس از این که معشوقی را که به تاروپودش بسته بود، از دست میدهد، به یک خلأ میرسد و بین مرگ و زندگی، زندگی را انتخاب میکند. در واقع گونهای دیگر از او بروز و ظهور پیدا میکند. او زن قدرتمندی بوده و پس از رفتن محبوبش ققنوسوار از خاکسترش بلند میشود.
بازی کردن در این نقش چطور تجربهای بود؟ با توجه به این که شما نویسنده فیلمنامه هم هستید و در واقع دو بار او را خلق کردهاید.
دقیقا. دو تا خلق بسیار سنگین بود. از همان اول که شخصیت دختر در ذهن من شکل گرفت و به نگارش درآمد، یک دختر سوگوار بود که سوگ او را کرخت کرده بود. من در ۶ ماه نگارش فیلمنامه با این دختر زندگی کردم و خیلی در من رسوخ کرد. چهره و شخصیتم قبل و بعد از نوشتن این فیلمنامه متفاوت است. من شور و هیجان و انرژی بیشتری از این دختر داشتم و حرکاتم خیلی سریعتر بود. در زمان بازی کردن هم مدتها با این شخصیت زندگی کردم و تمام حرکتها و واکنشهایم شبیه او شده بود. اصلا هم اتفاق خوبی نبود، چون این دختر سوگوار بود.
و جایی خواندم که بعد از این فیلم، دچار افسردگی شدید.
بله. من مدتها پایم را از خانه بیرون نمیگذاشتم. تلفن دوستانم را هم جواب نمیدادم. نه کسی را میدیدم و نه جایی میرفتم. نقش آنقدر حسی بود که حتی چهرهام هم تغییر کرد. انگار یک شخصیت دیگر از من متولد شد. این نقش واقعا برایم سنگین بود.
- اعتراض عجیب تهیهکننده «فسیل» به پایان اکران فیلمش در تهران
- فیلمساز ایرانی میگوید چه چیز میفروشد، همان را بسازم
انتظاری که داشتید در اکران برای فیلم افتاده است؟
فیلم سال ۹۹ ساخته شد و الان اکران شد. در واقع مراحل پس از تولیدش سه سال به دلیل حساسیتهای آقای گلمکانی عقب افتاد. او نسخهای از فیلم را پس از تدوین دید و بعد ترجیح داد فیلم یک بار دیگر تدوین شود. تأکید داشت که با تمرکز و آهسته هم این کار انجام شود. این باعث شد کار خیلی طولانی شود. اگر همان سال ۹۹ اکران شده بود، شاید اتفاق خیلی بهتری برای فیلم میافتاد. خود آقای گلمکانی هم بارها گفته مخاطب فیلم برای عاشقان سینما و کسانی که این فضاهای عاشقانه و رمانتیک را دوست دارند، جذاب است و شاید مخاطب عام نداشته باشد. فیلم را کسانی که تجربه عشق را دارند، میپسندند و با آن عشق درونی همذات پنداری میکنند. فیلم البته بعد از اکران سینما هم قرار است، اکران آنلاین داشته باشد که زمانش البته مشخص نیست. به هر حال امیدوارم در اکران آنلاین هم فیلم دیده شود.
نظر شما