هویتی که بخش مهمی از آن در مقابله با بیگانه معنا مییابد. در این کنگره هم از نهادهای رسمی حاکمیت مانند سازمان ملی جوانان و استانداری بوشهر که در اصل بانی اصلی برگزار شدن آن بودند نمایندگانی حاضر بودند و هم از نهادهای مدنیای مانند دانشگاهها و نهادهای پژوهشی استادان و سخنورانی حضور یافتند تا «هویت ملی» هم در عرصه رسمی و هم در عرصه مدنی گرامی داشته شود. این کنگره البته به نقش روحانیت، جوانان و بانوان هم در این نهضت پرداخت و اطلاعات تاریخی سودمندی را ارائه کرد. در مطلبی که میخوانید باتوجه به ماهیت صفحه اندیشه روزنامه همشهری به مباحث جامعهشناختی و بعضا فلسفیای که در این همایش مطرح شد میپردازیم.
دکتر موسی نجفی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در این همایش ابتدا از پرداختن به این شخصیتها و هویت جدید سخن گفت و از ضرورت آسیبشناسی نهضتهای تاریخی سخن به میان آورد؛ «هرچند ما از بزرگداشت این شخصیتها به یک نوع هویت جدید مردمی میرسیم، اما در کنار نهضتشناسی، آسیبشناسی امری است که اگر مورد غفلت واقع شود، از تلخیهای آموزنده تاریخ غافل شدهایم.
باید در تاریخ رسمی و مکتوب به این نهضتهای منطقهای ارج نهاده شود، اما تاریخنگاری فراماسون زده،جملگی ارزشهای این قیام را کنار میزند. در عین حال باید گفت تاریخ بیانگر ارتباطات یک ملت است که اسناد و مدارک تاریخی به جای مانده از آن وجوه ایجابی و سلبی آن را عیان میکند و هنگامی که ما وجه شعر و حماسه را نیز در یک نهضت میبینیم، خود این امر بیانگر اتحاد عمیق نهضت با توده مردم است.»
دکتر نجفی سپس برای آنکه نقدهای خود را از تاریخنگاریهای مرسوم منقح کند به تاریخ مشروطه اشاره کرد؛«تاریخ مشروطه 2 روایت رسمی دارد؛ استبداد و مشروطهخواهی غربی. استبداد در محمدعلی شاه خلاصه میشود و مشروطهخواهی هم دربست به فراماسونرهای وابسته تحویل میگردد.
اما هنگامی که ما با مداقهای فارغ از پیشفرضهای شبههناک به تاریج رجوع میکنیم، میبینیم که جریانی وجود داشته که هم آزادیخواه است و مشروطهطلب و هم اسلامگرایی ناب و مشروطه را از درون دیگ پلوی سفارت انگلیس جستوجو نمیکند. مشروطهای که در سفارت انگلیس حادث شد و تاریخنگاری مشروطه بر اساس آن استوار گردید، مشروطه اصیل و واقعی نیست و در حقیقت مشروطه انگلیس است، اما جریان «آزادیخواهان مقدس» که هم آزادیخواه و هم مسلمان بودند مشروطهگرایی اصیلی است که در راس آن انگلیس خودنمایی نمیکند و این نجف و علمای آن هستند که در راس جنبش، رخ عیان میکنند.»
دکتر نجفی سپس مشخصتر در ارتباط با وقایع تاریخی و ربط نهضت جنوب با مشروطه اصیل سخن گفت؛«این حرکت با نهضت تحریم میرزای شیرازی و مشروطه اسلامی امتداد مییابد. میدانیم که جریان وابسته به انگلیس در نهضت مشروطهخواهی از جنوب تا مرکز ایران ادامه دارد و با فرقه دموکرات و آلمان و عثمانی هم مرتبط است.
اما مشروطه خواهی اصیل و اسلامی در راسش یک مجتهد ممتاز است و سرداران عشایر جنوب آن را راهبری میکنند. در بوشهر آیتالله بلادی و سردار رئیسعلی دلواری، در شیراز آیتالله لاری و سردار صولتالدوله قشقایی، در اصفهان آیتالله نجفی اصفهانی و ضرغامالسلطنه بختیاری وجود دارند که حرکتشان با اصول عقیدتی که نجف اشرف تعیین میکرد، همخوان بود. در اهمیت این نهضتهای اصیل همین بس که در روزگاری که کشور ما از رژیم سیاسی مستقل بیبهره بود، این نهضتها بودند که استقلال ما را حفظ کردند. بنابراین وجه مهمی از هویت ملی ما مدیون همین حرکات است. در عین حال اما میبینیم که این جریان اصیل مذهبی و ملی در تاریخنگاریها منعکس نشده است.»
نجفی ادامه داد:«امروز هرچه از انقلاب میگذرد، این امر مشخصتر میشود که بین جریان بوشهر و اصفهان و شیراز مشترکات فراوانی وجود دارد. این جریان هم علیه استبداد است و آزادیخواه، و هم مشروطه را از انگلیس نمیطلبد. حتی در جریان استبداد صغیر هم از سوی علمای این سه شهر، فرمان قیام مسلحانه صادر شده است.»
دکتر نجفی سپس به بحث آسیبشناسی نهضتها پرداخت و گفت:«همان خط موازنه منفی که از زمان عباس میرزا وجود داشت، در این نهضتها هم وجود دارد. جریان موازنه مثبت خط خیانت است؛ اما جریان سومی هم هست که میگوید میان دو قدرت بزرگ باید با قدرت سومی وارد هم پیمانی شد که با ملاک «بیداری اسلامی» این امر پذیرفتنی نیست اما جریان آزادیخواهان مقدس که شهید رئیسعلی دلواری یک نمونه از آن است جدا از جنبه اسلامی، از حیث نظام مدنی، حرفهای جالبی دارد. برای ما امروز نهضت جنوب، 2 درس دارد؛ یکی آنکه مجاهدین جنوب با دست خالی در برابر استعمار ایستادند و دوم آنکه تاریخ ایران بین خدمت و خیانت جمع نمیزند و تنها به خادمین احترام میگذارد.»
جوانگرایی به مثابه یک فضیلت در نهضت جنوب
سخنران بعدی دکتر جعفری، استادیار تاریخ دانشگاه اصفهان بود که در باب جوانگرایی در نهضتجنوب، تاملاتی تئوریک را ارائه داد. وی گفت:«حرکت جنوب در شکلگیری چهره سیاسی ملت ایران نقش اساسی داشت؛ نقشی که شامل پایتخت نیست و در فرایند آن چرخش نخبگان را در عرصه رهبری میبینیم. فرض اساسی من این است که ما شاهد چرخش رهبری ضداستعماری از سوی رهبران سنتی به رهبران جدید هستیم. از این حیث باید به این نکته اشاره کرد که اساسا «جوانگرایی» در آموزههای اسلامی جایگاه مهمی دارد. طرد نظام قبیلگی و پیرگرایی در آموزههای اسلامی عیان و واضح است. در سنت پیامبر(ص) توجه ویژه به «فضیلت سالاری» است که نشانگر توجه جدی به الگوسازی است.»
وی سپس به ارائه شواهد و مصادیق تاریخیای از سن رهبران نهضتهای آزادیخواهانه ایران پرداخت؛ «در جریانی که به بیداری اسلامی و اصولگرایی دینی متصف شده گرایش به سمت رهبران جوان که فاقد پایگاه سنتی هستند در اوایل قرن 19 مشهود است. این رهبران جدید، براساس تربیت خانوادگی و آشنایی با علما و مراجع شروع به فعالیت کردند. در جریان مشروطه هم رهبری علمای سنتی وجود دارد و هم رهبری جدید. البته این رهبران جدید، عمدتا جوانان متاثر از غرب بودند که با نفوذ اندیشههای غیر ملی سعی در کنار زدن علمای سنتی داشتند اما در جریان بیداری اسلامی، آزادیخواهان جوان در تعامل با رهبری و مراجع سنتی بودند. شاهد این مدعا حراست از مشروطه ایرانی است که به دست جوانانی چون ستارخان و باقرخان صورت گرفت.
در نهضت جنوب هم رهبری با رئیسعلی دلواری بود که هنگام شهادت تنها 34سال داشت. حال پرسش این است که چرا این اقبال به رهبران جوان وجودداشت؟ به طور مشخص درباره رئیسعلی دلواری قضایا به این شرح است که عامل محیطی، یعنی محل زندگی او کانون تحولات سیاسی – اجتماعی بوده است. عامل دوم، عامل زمانی است. دلواری در روزگاری میزیست که شور انقلابی، همهگیر بود و عامل سوم، عامل تربیتی است که در او وجود داشت. او پایبند به دیانت و علاقهمند به وطن بود.»
روحانیت شیعه و جوانان آزادیخواه
پس از سخنان دکتر جعفری، دکتر موسی حقانی، رئیس موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران بر کرسی خطابه قرار گرفت و آرای خود را بیان کرد. او در عین حال که به بیان یافتههای پژوهشی خود پرداخت، نقادیای را نیز نسبت به سخنان دکتر جعفری ابراز داشت.
او که موضوع خطابهاش «اصول حاکم بر عملکرد سیاسی-فرهنگی روحانیت در دوران معاصر» بود، در ابتدا چنین گفت:«هر کس که تحولات ایران را بررسی کند، ناگزیر از
به رسمیت شناختن نقش روحانیت شیعه است. یکی از اصول مورد توجه علما صیانت از حریم اسلام است. علما در این بحث مرز جغرافیایی نمیشناسند و اصل صیانت از دین امر واحدی است که تابع مرز و جغرافیا نیست.
در عین حال همواره توجه علما به یک ایران منسجم بوده و در این باب مشخص است که تشیع و ظهور سلسله صفوی استقلال سیاسی و فرهنگی ایران را حفظ کرده. سالهای 1300 قمری به بعد سالهای تعیینکنندهای است. بعد از ماجرای هرات، فشار استعمار بر کشور ما افزایش یافت و در اسناد تاریخی آمده که سفیر انگلیس در آن روزگار میگوید برای حفظ منافع خود باید ایران را در توحش نگاه داریم. در این فضا مرجعیت شیعه اصل تحریم را جاری میکند که قضایای تنباکو و... شاهد این مدعاست.
در مکتب علمای شیعه که مجاهدان دردوسر آن حاضر شدند تا نهضت آزادیخواهی دینی نضج گیرد، مرحوم آیتالله لاری از علمای جنوب آرائی دارد که یکی از آن «منع مجالست با ظالمین» است. ایشان هرگونه حشر و نشر با استبداد و استعمار را ممنوع اعلام میکند. ایشان کتابی دارد تحت نام «آیتالظالمین» که در آنجا نفی مشروعیت سنتی سلطنت را مطرح میکند. در این فضاست که رئیسعلی دلواری پرورش مییابد. اگر رئیسعلی در منطقه جنوب امکان فعالیت دارد، به خاطر آن است که مرجعیت، فضا را مهیا کرده است.
وی سپس به طور مشخص به نقد آرای دکتر جعفری پرداخت؛ «رهبری از آن رئیسعلی دلواری نیست بلکه از آن علما است. رئیسعلی مجاهدی است که پیرو رهبری مراجع و علما است. بر این اساس تغییر مدیریت کشور از نیروهای سنتی به نیروهای جوان معنا ندارد. در مشروطه نبرد غربگرایی با جریان اسلامگرایان آزادیخواه است که دیده میشود. رئیسعلی دلواری نیز در حمایت از جریان اسلامگرایان آزادیخواه است که وارد میدان میشود. درست است که جوانان در نهضتهای ضد استبدادی و ضد استعماری موثر بودهاند، اما بلاتردید رهبری با مرجعیت شیعه بوده است.»