مکانی که در پشت نقابی از سکوت، حرفهای ناگفته بسیار دارد برای آنهایی که قصههای کهن را کمتر شنیدهاند. راستی، آیا تا امروز اتفاق افتاده است که به تماشای یک موزه رفته باشید؟
تعداد زیادی از ما و دیگرانی که در نقطههای مختلف جهان زندگی میکنند و در شهر و کشور خود مکانهایی به نام موزه برای تماشا و فرصتی برای آموختن بخشهایی از تاریخ داریم، متأسفانه در مقابل این سؤال یک کلمه «نه» قرار میدهیم. برای تعدادی از ما که فکر میکنیم هیجان را تنها میتوان در جاهای شلوغ و پرهیاهو پیدا کرد، یک موزه مکان هیجانانگیزی به نظر نمیآید، اما تنها یک سفر به دنیای درون موزهها میتواند این تصور را تغییر دهد.
پیش از ورود به یک موزه، باید به یک نکته توجه داشت. تماشا تنها کاری نیست که میتوان در یک موزه تجربه کرد. خیلیها به تماشای موزهها میروند، اما با یک جور بیتفاوتی آن را پشت سر میگذارند. بعضی از ماها فراموش میکنیم که میان تماشای بیهدف و تماشای آگاهانه، تفاوتی بزرگ وجود دارد. برای آنهایی که بهصرف وقتگذرانی به یک موزه میروند، تماشای اشیای تاریخی ماجرایی میشود مثل خیلی از ماجراهای معمولی دیگری که پشت سر میگذاریم و چیزی را در مسیر زندگی ما تغییر نمیدهد و چیزی را به دانستههای ما اضافه نمیکند تا در باره هویت تاریخی خود و پیشینیانمان به تصویری متفاوت برسیم. پیش از ورود به یک موزه باید به این نکته توجه کرد که تنها نباید به زیبایی ظاهری آن توجه کرد و یا تنها شکل خاص یک شیء را به خاطر سپرد. مهمترین هدیه موزه، داستانهایی است که به همراه اشیای تاریخی در کوچههای زمان سفر کردهاند تا به ما برسند، اما بعضی از ما آنقدر حوصله نداریم که به آن داستانها گوش کنیم.
گاهی وقتها با نگاهی بیتفاوت از کنار ویترینی میگذریم که جسمی چند هزارساله در آن آرام گرفته است. چند جمله برای معرفی در کنارش دیده میشود تا به ما بگوید که باید بایستیم و جور دیگری نگاه کنیم تا کمی از تاریخ نهفته در آن را کشف کرده و به دانستههای جدیدی در باره سرزمین و نیاکانمان برسیم. بیشتر دانستن در باره هویت تاریخی به ما میفهماند که اشیای درون موزهها و داشتههای تاریخی دیگری چون مکانهای خاص، ثروتی عمومی است که مرزهای شخصی را پشت سر میگذارد و به میراثی عمومی تبدیل میشود که از تفکر سرچشمه میگیرد و به همین دلیل میراث فرهنگی نامیده میشود. موزه و هر مکان تاریخی که بخشی از هویت تاریخی را به نمایش میگذارد، آرامگاه قصهگویان کهنی است که ما را به دیدن و شنیدن دعوت میکنند.