به گزارش همشهری آنلاین، درحالی شبکه تلویزیونی «من و تو» که به گفته عوامل خود آخرین روزهای خود را سپری میکند دست به انتشار یک مستند مصاحبه محور با حضور «پرویز ثابتی» رئیس امنیت داخلی ساواک زده است که این اقدام بیشتر سبب شده بار دیگر موضوع شکنجههای ساواک مورد توجه افکارعمومی قرار بگیرد.
نکته حائز توجه این است که قصد شبکه من و تو در این حوزه سفیدشویی اقدامات ساواک در دوران پهلوی بوده است اما منفورترین و یکی از متهمان اصلی شکنجه ساواک را برای این موضوع انتخاب کرده است؛ چراکه بسیاری از افرادی که در آن دوران توسط ساواک شکنجه شدهاند از ثابتی به عنوان یکی از مشاوران و پای ثابت جلسات شکنجه نام می برند.
وی که هنوز خوی سرکوبگری در او جریان دارد با کتمان بسیاری از موارد شکنجه بازهم اعتقاد دارد که اگر سرکوب به درستی انجام میشد، رژیم پهلوی سقوط نمیکرد.
شبکه تلویزیونی من و تو ید طولایی برای تطهیر دوران محمدرضا شاه و رضاخان پهلوی دارد و در این عرصه برنامه «تونل زمان» را جهت پهلویشویی و بازخوانی دوران پهلوی به سبک خود تولید کرد که هدف آن پاسخ به انتقادات در خصوص محرومیتها و عدم امکانات لازم در دوران محمدرضا شاه بود. بنابراین انتشار مستند سخنان پرویز ثابتی نیز به منظور پاسخگویی به یکی دیگر از بزرگترین اعتراضات به رژیم پهلوی یعنی شکنجه و سرکوب معترضان از سوی این شبکه روی آنتن رفت.
این تلاشها درحالی است که «فرح دیبا» (پهلوی) خود در گفت و گویی که در سال ۲۰۱۵ میلادی با روزنامه آلمانی «دی ولت» انجام داده است به این شکنجهها اعتراف کرده و در پاسخ به این سئوال که « هزاران نفر تحت شکنجه و آزار و اذیت تحت رژیم شوهر شما قرار گرفتند.» میگوید: «بله، ما اشتباه کردیم. اتفاقی که در آن زمان برای ما افتاد، وحشتناک است. مشاوران شوهرم، دولت و خود شاه به علائم هشدار توجه نکردند. شوهرم خیلی درگیر سیاست بود. او به افراد اشتباه اعتماد کرد و دست بسیاری از ژنرالها و مقامات عالی را آزاد کرد.» [۱]
اگرچه نمیتوان نقش محمدرضا شاه پهلوی و خاندان وی را در این شکنجهها کتمان کرد و قطعا فرح پهلوی برای تطهیر شوهر خود مقامات نظامی و ساواک تنها عاملان این شکنجه و کشتار مینامد اما نکته حائز توجه نقش افرادی چون پرویز ثابتی در سقوط رژیم پهلوی است که فرح پهلوی آنان را افرادی اشتباهی توصیف میکند.
ثابتی از جمله مقامات ساواک بود که توسط شاه برکنار شد و به عنوان یک فرد تندر، خشن و درواقع ابزار سرکوب شناخته میشد. وی در خاطراتش میگوید که «در ۳ آبان ۱۳۵۷ که مرا برداشتند و رفتم نزد هویدا که بگویم مرا برداشتهاند و میخواهند سفیر شوم...گفت که با برداشتن تو از دستگاه معلوم است که شاه دیگر اراده ماندن ندارد...کار ما هم تمام است...امیدی بود که روزی شاه برگردد و مخالفین را سرجایشان بنشاند ولی الان با برداشتن شما دیگر تمام است». [۲] موضوعی که اینگونه تحلیل میشود که شاه نیز کار را تمام شده می دانست و حتی امیدی به سرکوب انقلابیون با مهرههای خشنی چون ثابتی هم نداشته است.
بازی شبکه من و تو با مهرههای سوخته
تندروی ثابتی تا حدی بود که به گفته خویش شاه نیز معترض گزارشهای وی بود. ثابتی در کتاب خاطرات خود در پاسخ به این سئوال که « چرا شاه به شما زیاد میدان عمل نمیداد؟» میگوید: «وظیفه دستگاه ما علاوه بر مبارزه با مخالفین رژیم و کشور، مبارزه با فساد، فقر و بی عدالتی و از بین بردن زمینههای عدم رضایت بود. شاه چون در سطح بزرگ و بالا برای پیشرفت کشور، کارهای عمدهای میکرد و موفقیتهای چشمگیری داشت آماده نبود گزارش ما را بشنود و چون لااقل در ۱۵ سال آخر ارسال اینگونه گزارشها را از چشم من می دید، میگفت: «چرا ثابتی کارهای مثبت را نمیبیند و همه گزارشهای او با عینک سیاه و منفی است؟»
جالب اینجاست که بدبینی شاه نسبت به ثابتی آنقدر زیاد بود که در سال ۱۳۵۰ از فردوست که قائم مقام ساواک بوده است خواسته که درباره وی تحقیق کند. وی در این باره میگوید: «فردوست من و سپهبد مقدم را خواست و گفت: اعلیحضرت فرمودهاند درباره شما تحقیق کنم و ببینم از چه خانوادهای میآیید و چه عقدهای دارید؟»[۳]
وی درباره برکناری اش میگوید: « بعد از من سرتیپ طباطبایی شد مدیرکل که قبلا در سنتو بود. در ۳ آبان ۱۳۵۷ که من را کنار گذاشتند.»
ثابتی درباره دعوت سازمان سیا از خودش میگوید: « (فردوست) گفت: «این دعوت که از شما کردهاند فکر کنم مقدمه این است که شما رئیس ساواک شوید.» گفتم: « من رفتم اما با حضرات دعوایم شد.» پرسید: «چرا دعوایت شد» گفتم: برای اینکه حضرات CIA میگفتند که شما هرکس که مخالف شاه باشد فورا میگویید با روسها تماس دارند اما گزارش مامورین ما چنین چیزی را نشان نمیدهد.» وقتی حرف هایم را بازگو کردم فردوست آرام پرسید که: «چرا؟» من هم در جوابش گفتم که: «چون پرت و پلا میگفتند!»
تصویرسازی ثابتی از زندانهای ساواک با دوغ و چلوکباب!
ثابتی درحالی همواره شکنجههای ساواک را کتمان میکند که به گفته وی در آن زمان موضوع شکنجه مخالفان چه در رسانههای معتبر غربی و چه در مهمانیها و دیدارهای خاندان پهلوی با مقامات ساواک مطرح شده و شاه همواره از مقامات نظامی درخواست میکرده که این موضوعات را رفع و رجوع کنند. در همین رابطه ثابتی با داستان سراییهای عجیب بیان میکند: «ارتشبد نصیری رئیس ساواک هر وقت درباره مقاومت اعضای گروههای تروریستی در جریان بازجویی بحث میشد، میگفت: «بهترین روش برای واداشتن زندانیان به اعتراف این است که به آنها چلوکباب مفصلی به همراه دوغ داده شود. آنگاه نگذارند که بخوابند، مطمئنا مجبور به حرف زدن خواهند شد.» به او میگفتم: « شاید این اتفاق برای شما افتاده و مجبور شده باشید که در یک مراسم رسمی خود را کنترل کنید که به خواب نروید، مطمئن باشید این شیوه در مورد کسانی که حاضرند آدم بکشند یا خودکشی کنند تا حرف بزنند، موثر نخواهد بود.»[۴]
نکته دیگری که درباره ثابتی همواره مطرح می شده است حضور وی در شکنجه و بازجویی افراد مختلف بوده است. ثابتی در کتاب خاطرات خود به این پرسش نویسنده که «خیلی از این افراد مینویسند که آقای پرویز ثابتی را یک بار دیدهام و در سر بازجویی ما حاضر بوده ... آمده پیش ما و گفته که همکاری کنید وگرنه شکنجه میشوید و ... »، بیان میکند: «من در تمام مدت حدود ۲۰ سال خدمت در ساواک، حتی از یک نفر بازجویی نکردهام و همیشه کار ستادی داشتهام. تنها در چند مورد انگشت شمار چند زندانی را دیدهام.... لذا من چند نفر انگشت شمار از این قبیل زندانیان را ملاقات کردهام که آنها را تشویق به اظهار حقایق یا انجام مصاحبه مطبوعاتی کردهام که بلافاصله هم آزاد شدهاند.»[۵]
این در شرایطی است که « نوائیان – عزتا... مطهری»، معروف به «عزت شاهی» از مبارزان مشهور دوران انقلاب که مدتی طولانی را در شکنجهگاههای مخوف رژیم پهلوی سپری کردهاست، در فرازی از یک مصاحبه نسبتاً مفصل میگوید: «اکثر نقشهها و دستورهایی که برای بازجویی و برای [شکنجه] داده میشد، از طرف ثابتی بود. چون خودش را رئیس ساواک میدانست ... ثابتی بیشتر میگفت که [بازجوها] چهکار کنند. وقتی متهمهای مهم را میگرفتند، اول او میآمد بالای سرشان. خودش شلاق نمیزد، شکنجه نمیکرد، اما میگفت که این متهم را چهکار کنید. خودش دستور میداد. بازجوها بدون اجازه ثابتی آب نمیخوردند. مصاحبه کرده و گفته بود که ما شکنجه نمیکنیم، تکذیب کرده بود! [مدعی بود که] اصلاً اینطور نیست و [ساواک و کمیته مشترک] گل و بلبل است! متهمها را میآورند آنجا و نصیحت شان میکنند! از این مزخرفات میگفت. در صورتیکه همین الان، هنوز هم نمونه ابزارهای شکنجه اینها، مانند شوکر برقی و آپولو در موزه عبرت هست. البته ما انتظار نداریم که پرویز ثابتی و امثال او راست بگویند، همان طور که یزید هم راست نمیگفت و میخواست خودش را بیگناه جلوه بدهد!»[۶]
ثابتی درحالی روایت دوغ و چلوکبابی از بازداشتگاههای ساواک ارائه میکند که بهروز وثوقی بازیگر قبل از انقلاب درباره بازجویی و تهدید او توسط ساواک (گفته میشود فرد لاغر اندامی که وثوقی روایت میکند، پرویز ثابتی است) به خاطر بازی در فیلم «گوزنها» میگوید: «آن فرد به من گفت، ما برای شما احترام قائلیم ، اما این کارها را نکن. مثلاً یکی از یک میلیون کاری که می توانیم بکنیم آن است که ساعت ۱۲ شب با کامیون روی ماشینت برویم و بکشیمت. شیشه ی مشروبی هم در ماشینت می گذاریم که روزنامه ها و مردم بگویند، بازیگر خوب سینما در حالت مستی رانندگی کرد و مرد. آنروز گذشت، اما من تا ۸ ماه بعد از آن قضیه، هر وقت کامیونی در پشت سرم می دیدم، آنقدر گاز می دادم و کوچه پس کوچه می رفتم که خطر از بین برود (با خنده).»[۷]
جالب اینجاست که در این زمینه «قانعی راد» (نویسنده کتاب در دامگه حادثه) که طرفدار و حالا به سخنگوی پرویز ثابتی تبدیل شده است، در پاسخ به این سخنان بهروز وثوقی طی توئیتی مینویسد: « در پاسخ #بهروزوثوقی. جناب #پرویز ثابتی فرمودهاند: در عمرم وی را ندیدهام. برایش متاسفام، تصور میکردم هنرپیشه خوبی است اما شخصیت پائینی دارد و بخاطر این دروغگویی و اراجیف برایش متاسفم. هرگز ۱ دقیقه احضار نشده چون مرتبط با #اشرف_پهلوی بود.در "در دامگه حادثه" ماجرا را گفتهام.»
ماجرای زن ثابتی و قتل یک جوان در خیابان جردن
وی در خصوص ماجرای قتل یک جوان که زن و محافظ وی دخیل بودهاند، بیان میکند: در نزدیکی ایام عید، همسر من با مادرش به کفاشی شارل ژردن رفته بودند که کفش بخرند. چون شب عید هم بود مغازه شلوغ بود. خانم من کفشی را انتخاب میکند و میخرد و بعد هم موقع پول دادن میبیند که کیف پولش نیست و میگوید که « کیف پولم کجاست؟» صاحب مغازه هم میآید و میگوید که کسی خارج نشود تا کیف پول خانم پیدا شود.» آنجا هم خانم اوستا بوده که شوهرش قاضی دادگستری بوده و شروع میکند به داد و بیداد که «آقا یعنی چه؟ چرا همه را دزد میکنید؟» برادر این خانم هم در بیرون از مغازه داخل ماشین نشسته بوده، این خانم که با نامزد برادرش آنجا بوده آمده بودند با جنجال میرود که برادر را بیاورد داخل، برادرش هم داخل مغازه میآید.»
من به خانم گفته بودم که «هر جا میروید تنها نباید بروید!» رانندهای داشتم که استوار ارتش بود و در آن لحظه راننده هم در ماشین بود و او هم میبیند داخل مغازه سر و صداست و داخل مغازه میآید. آن خانم همچنان سرو صدا میکند و راننده هم به خانم میگوید که «چرا سر و صدا میکنید!» و آن پسر، یک چک میخواباند در گوش راننده و راننده هم دیوانه میشود و یکهو اسلحهاش را میکشد و تیر هوایی شلیک میکند و بختتا تیر به این پسر اثابت میکند .... من هم هزینههای کلینیک را دادم اما متاسفانه مرد.»
راننده هم در دادرسی ارتش در مرحله بدوی دادگاه به ۱۰ سال زندان محکوم شد و در دفاع از خودش گفته بود که « من وظیفه حفاظت داشتهام و ...» البته این یک بدشانسی بود که متاسفانه رخ داد.
نظر شما