همشهری آنلاین، شقایق عرفینژاد: علی یداللهی، از سالهای ابتدایی دهه هفتاد، بازیگری را شروع کرده و بیشترین تجربهاش هم در حوزه نمایشهای ایرانی بوده است. او حالا نمایش شنگرف را بر اساس داستان سیاوش شاهنامه و با یک بازیگر در تئاترشهر در حال اجرا دارد که با نظرات خوبی از طرف هنرمندان تئاتر و همینطور دیگر تماشاگران مواجه شده است. علی یداللهی میگوید وضعیت نمایش ایرانی اصلا خوب نیست و با برگزاری یک جشنواره در سال نمیتوان آن را نجات داد:
شما همیشه نمایش ایرانی کار کردهاید و بیشتر هم به عنوان بازیگر در کارهای داوود فتحعلی بیگی حضور داشتهاید. چه شد سراغ نمایشی با تم اسطورهای رفتید؟
متن این کار را خودم نوشتهام و یک نمایش ایرانی مدرن است. چه از نظر اجرا و چه تغییری که در آخر نمایش ایجاد میشود و وقتی سیاوش از آتش بیرون میآید، تبدیل به سیاه تخته حوضی میشود.
اشاره تان به همان نظریهای است که معتقد است سیاه تخته حوضی همان سیاوش است که از خاک بیرون آمده است؟
بله. صورت سیاه مبارک نشان از دوده آتش دارد و سرخی لباسش از آتش است. نمایش ما بیشتر در باره حال و هوای آتش است و این که زمانی که سیاوش در آن بوده به آن چه گذشته است و چه گفتوگویی داشتهاند. من اعتقاد دارم وقتی آدمها از تونل مسائل و مصائب زندگیشان بیرون میآیند و از آن عبور میکنند، آدم دیگری میشوند. خودم چنین تجربه ای دارم. زمانی که در دوران کرونا مصائب زندگی سراغم آمد و بعد از آن عبور کردم، آدم دیگری شدم. در این نمایش هم از نمایشهای ایرانی دور نشدهام. تکنیکها و میزانسنهای نمایش ایرانی در آن وجود دارد، اما مدرن شده است.
کمی بیشتر در باره مدرن شدن کارتان و استفاده از عناصر مدرن در آن میگویید؟
سادگی که من به آن رسیدهام در نمایش هم دیده میشود. کل نمایش با چند تکه پارچه است که به هم گره میخورند. نوع گره پارچهها شخصیتها را معرفی میکند. یعنی گرهی که معرف شخصیت سودابه است با گرهی که شخصیت سیاوش را معرفی میکند، متفاوت است. این پارچهها همه سفید هستند و فقط از چند عنصر سرخ به معنای همان شنگرف استفاده شده که در آخر نمایش همه جا را میگیرند. عناصری مثل این کار را به سمت مدرن پیش برده اند.
کار مونولوگ است و تنها یک بازیگر روی صحنه حضور دارد که باید ۶۰ دقیقه کار را ادامه دهد. این کار چه سختیهایی داشت؟
کار ما تکگویی نیست. تک بازیگر است. بازیگر سه شخصیت را بازی میکند که با هم صحبت میکنند. بنابراین تکگویی نیست. بهرام بهبهانی توانایی به عنوان تنها بازیگر این کار هم توانایی این را داشت که هم بازی کند و هم عروسکگردانی. چون عروسکگردان و بازیدهنده بسیار خوبی است. او این تفکیکها را بین شخصیت زنده و سه عروسکی که با پارچه ساخته شده اند، انجام داده و اجرای خیلی خوبی دارد.
اصلا چطور سراغ ترکیب بازیگر و عروسک رفتید؟
ایده اولیه من نقالی بود. یعنی یک نقال که داستان تعریف میکند. اما نه نقالی به شکل سنتی که میشناسیم. این کار را خیلی امروزی انجام میدهد و داستانش را روایت میکند. یعنی جایی که نمیشود نمایش داد، روایت میکند و جایی که قابلیت نمایشی دارد، با پارچه و عروسک نمایش میدهد.
به عنوان کسی که سالهاست نمایش ایرانی کار میکنید، وضعیت این گونه نمایشی را چطور میبینید؟
خیلی خراب. برای این که بتوانیم هنری را احیا کنیم، نیاز به مکان ثابت داریم. تا وقتی سالنی نداشته باشیم که در آن هم کار آموزش انجام شود و هم پژوهش و کار اجرایی از گونههای مختلف نمایش ایرانی، نمیتوانیم این هنر را زنده کنیم. باید جایی باشد که تجربیات کسانی را که در این حوزه کار میکنند، تبدیل به کتاب کند. با دو سال یک بار یک جشنواره نمایشهای آیینی و سنتی برگزار کردن، آن هم با نمایشهایی که ایرانی نیستند و نمایشنامهها و میزانسن و قواعد نمایش غربی را دارند، نمیتوان این هنر را زنده کرد. فقط با وارد کردن یک سیاه به نمایش، نمایش ایرانی نمیشود. باید جایی باشد که نوجوانها و جوانها در آن آموزش ببینند و تجربه کنند. الان یک اروپایی اگر بخواهد در باره کاتاکالی تحقیق کند به هند میرود یا اگر بخواهد در باره نمایش کابوکی پژوهش کند، به ژاپن میرود. در باره نمایش ایرانی هم اگر بخواهد نمایش سنتی ایرانی را بررسی کند، باید به ایران بیاید. اما کجا میتواند برود؟ جایی برای تحقیق در این باره نیست. نمایش ایرانی هم که چندان اجرا نمیشود. اگر هم ببیند میگوید این که تمامش مثل نمایشهای ماست. باید بگوییم دو سال صبر کن یک جشنواره برگزار میشود که میتوانی نمایش ایرانی ببینی. آن هم اگر برگزار شود. من پیشنهاد میکنم این جشنواره را ده سال تعطیل کنیم و هزینه ده دوره برگزاری آن را صرف ساخت یک سالن مخصوص نمایشهای سنتی بسازیم. دیگر چیزی از این جشنواره سنتی بیرون نمیآید. جشنواره باید پدیده معرفی کند. استعدادهای جدید معرفی کند. الان دیگر همان آدمهایی که هر سال در جشنواره شرکت میکنند، کارهای همیشگی شان را ارائه میدهند و تمام. انگار فقط یک بودجه ای هست که باید با آن جشنواره برگزار کنند. به جای آن میشود سالن ساخت و از مجموع کارهایی که یک سال در این سالن اجرا شده، رپرتوار برگزار کرد. مثل اتفاقی که در سالن عروسکی فردوسی افتاد و فقط مخصوص نمایش عروسکی ماریونت است.
فکر میکیند اگر چنین شرایطی مهیا شود و جایی برای دیدن نمایش ایرانی وجود داشته باشد، مخاطب از آن استقبال میکند؟
بله. من به شما قول میدهم که این اتفاق میافتد. همین امسال جشنواره نمایشهای آیینی و سنتی در شهرهای مختلف پخش و برگزار شد. در همین شهرهای کوچک و بزرگ سالنها پر شد. مردم ما نمایش سنتی خوب و بد را از هم تشخیص میدهند و اگر کار خوبی باشد، از آن استقبال میکنند.
استقبال از نمایش خودتان چطور بوده است؟
خوب بوده است. مردم دوستش داشته اند و خیلی خوب ارتباط برقرار کرده اند. ما این کار را در جشواره آیینی و سنتی در کردکوی اجرا کردیم و آنجا هم بسیار خوب از کار استقبال شد و دوست داشتند باز هم اجرا داشته باشیم. در این جا هم ده روزی طول کشید تا نمایش معرفی شود و تماشاگر پیدا کند، اما بعد از آن استقبال خوب بود و هم کارشناسان دوستش داشتند و هم مخاطبان عادی.
نظر شما