که افتخارات دوران مربیگری سرالکس فرگوسن به عنوان برجستهترین کارنامه در تاریخ فوتبال بریتانیا پذیرفته شود.
گواهی بیروح کتاب رکوردها، با خاطرات بیپایان شخصی که در ذهن اوست جان میگیرد و آنچه اعتبار او را افزایش میبخشد، تنها قلههای مرتفعی نیست که او در این دوران فتح کرده. خاطره حضور در گوتنبرگ، جایی که اولین قهرمانی اروپاییاش (فتح جام برندگان جام با آبردین پس از پیروزی مقابل رئالمادرید) را به دست آورد، هنوز آنقدر زنده است که او به سختی میتواند بپذیرد 26 سال از آن شب گذشته است.
در سال 1983، فرگوسن بیش از نیمی از دوران حکمرانی هشت سالهاش در «پیتوردی» را که توانسته بود به طرز معجزهآسایی با یک باشگاه شهرستانی، رنجرز و سلتیک را از صحنه اول فوتبال اسکاتلند کنار بزند، پشت سرگذاشته بود. او از همان زمان توانسته بود خودش را به عنوان یک مربی موفق مطرح کند، تا اینکه در سال 1986 منچستریونایتد او را به سوی خودش کشید.
فرگوسن وقتی با مبارزهجویی دائمیاش برمشکلات به ارث برده غلبه کرد، به سرعت به فوتبال انگلیس فهماند که چه نیروی رامنشدنی در راه است.
حالا، در شرایطی که یونایتد در دو دهه گذشته به 11 قهرمانی لیگ، 5 قهرمانی جامحذفی، 3 قهرمانی جاماتحادیه، قهرمانی جام برندگان جام،2 قهرمانی لیگ قهرمانان و چند جام دیگر رسیده، فرگوسن 67 ساله آماده میشود که امشب با پیروزی مقابل بارسلونا در رم، تیمش را برای دومین سال متوالی به عنوان برترین تیم اروپا معرفی کند.
از سال 1992 که بزرگترین تورنمنت باشگاهی جهان با نام و فرم جدیدش برگزار میشود، هیچ تیمی نتوانسته از عنوان قهرمانیاش در لیگ قهرمانان دفاع کند.
اگر قهرمانیهای متوالی وقتی این جام به سبک قبلیاش برگزار میشد، چندان غیرمتعارف نبود، فشار مضاعفی که این شیوه جدید به تیمها وارد میکند، به پیروزی بر بارسلونا در استادیوم المپیکو برتری ویژهای میبخشد.
برای پیرمرد گلاسکویی که سابقه تاریخسازی دارد، پیروزی در این فینال بیشتر به معنی برابری با رکورد سه قهرمانی قارهای باب پیسلی با لیورپول بین سالهای 1977 تا 1981 است.
ولی هر اتفاقی که در بازی امشب بیفتد، یکنواختی دلپذیر پیروزی که در کارنامه مربیگری فرگوسن از سال 1977 با قهرمانی در دسته اول باسنت میرن و صعود به لیگ برتر اسکاتلند شروع شده، نشاندهنده تداوم تاثیرگذاریای است که هیچ مربی در سده اخیر فوتبال بریتانیا یا پیش تر از آن نتوانسته به آن برسد.
اما او چگونه توانسته با وجود تحولات عظیمی که در 35 سال اخیر در فوتبال حرفهای اتفاق افتاده، مهارتش در مربیگری را حفظ کند.
از زمانی که او به استرلینگ شایر شرقی پیوست که بودجه نقل و انتقالاتش کمتر از دو هزار پوند بود، چگونه توانسته است در همه سطوح فوتبال و با پشتسر گذاشتن نسلهای مختلف همیشه برنده باشد؟او چگونه توانسته اشتهایش برای رقابت و اراده دستنخوردهاش را تقریبا تا سن بازنشستگی حفظ کند؟
علاقه به بازیکنان جوان
جواب اولیه او شاید ساده باشد ولی نشان میدهد که اشتیاق برای آینده، برای فرگوسن چه اهمیتی دارد. او میگوید: «دوست دارم که از سوی جوانان احاطه شده باشم. عاشق این هستم که در کنار سه پسرم و نوههایم باشم. در باشگاه ترجیح میدهم که با ولبکها و ماکداها صحبت کنم تا با دایناسورها» مردانی که فرگوسن آنها را به جانوران ماقبل تاریخ تشبیه میکند، گری نویل، پل اسکولز و رایان گیگز هستند.
البته این را باید به حساب شوخی فرگوسن گذاشت چراکه این سه بازمانده نسل 1990 که حاصل سیاست جوانگرایی یونایتد هستند، بیش از دیگران مورد احترام سرمربی تیم قرار دارند. ولی اشاره او به نام برخی بازیکنان جوانش قابل توجه است.
او زحمت زیادی برای اثبات آینده روشن ماکدای 17 ساله نداشت. مهاجم 17 ساله که در سپتامبر 2007 از لاتزیو خریداری شد، در بازی مقابل آستونویلا به عنوان بازیکن ذخیره به زمین رفت و اولین بازیاش در تیم حرفهای را با زدن گل پیروزی در دقایق تلفشده که به معنی باقی ماندن یونایتد در نبرد قهرمانی بود، جشن گرفت.
فرگوسن میگوید: «لازم نبود کسی درباره تواناییهای کیکو چیزی بگوید. او یک بازیکن حیلهگر است و لازم است که مهاجمان کمی اینطور باشند.» توصیف فرگوسن از مهاجمان، یادآور دوران بازیگری اوست که در دانفرملاین در 51 بازی فصل 45 گل زد و بیش از ضربات ظریف، جنگندگی و تمامکنندگی او به چشم میآمد.
در روزی که برای ساعاتی طولانی با او دردفتر کارش مشرف به زمین تمرین یونایتد در مجموعه تمرینی کرینگتون بود نوه هایش تنها چیزی که برای او اهمیت داشت، نتیجه جراحی چارلی، نوه 10سالهاش بود که سرش در تصادف رانندگی آسیب دیده بود.
سرآلکس که حس علاقه به زندگی نوه هایش با جراحی چارلی تشدید شده بود منتظر تماسی بود تا به سمت بیمارستان آلدرهی در لیورپول حرکت کند، ولی خودش را با کار روزمره سرگرم میکرد و از هشت صبح با پیراهن قرمز، شورت سیاه، جورابهای سفید و کتانی در باشگاه بود.
تماس استیو بروس که برای چارلی نگران بود، اخلال زیادی در صحبت ما به وجود نیاورد چرا که درباره بازیکنان مهمی که در این 22 سال در خدمت مربی اسکاتلندی بودند بحث میکردیم. بروس فرمانده خط دفاعی بود که در سال 1993 به انتظار 25 ساله قهرمانی در اروپا پایان داد و به عقیده فرگوسن، پالیستر، دیگر مدافع میانی آن تیم هم در زمره بازیکنان مهم این سالها قرار میگیرد.
اما هیچکدام از آنها به اندازه بازیکنی که حضور محدودش به زحمت برای دریافت مدال قهرمانی کفایت کرد، مور د ستایش صادقانه فرگوسن قرار نمیگیرد: «فکر میکنم بدشانسترین بازیکنی که داشتهام برایان رابسون بوده.
او با آمیزهای از استعداد، تعهد و انگیزه یکی از بهترین بازیکنان تاریخ است، ولی وقتی من به اینجا آمدم تقریبا 30 ساله بود و نترس بودنش منجر به مصدومیتهای شدیدی برای او شده بود. دردسرهای اولیه ما برای رسیدن به موفقیت طولانیتر از آن بود که او فرصت رسیدن به چیزی که شایستهاش است را پیدا کند.
اگر او در 31 سالگی در تیم فعلی بود، میتوانست فوقالعاده باشد.» فرگوسن همچنین از بازی فرانک لمپارد تمجید میکند، هرچند به سختی میتوان باور کرد که او نسبت به بازیکن تیم رقیب چنین جملاتی به زبان آورد:او بازیکنی استثنایی و یک مهره مهم برای تیمش است.
او در هر بازی بین دو محوطه جریمه را پوشش میدهد و به ندرت در یک بازی ضعیف ظاهر می شود. او به عنوان یک هافبک در هر فصل 20 گل میزند.
شما نمیبینید که تکلهای خشنی بزند و وارد منازعات درون زمین بشود. او در پایان بازی چلسی مقابل بارسلونا هم وارد درگیریها نشد و با تعویض پیراهنش با اینییستا واکنش مثبتی نشان داد.
فرگوسن اما با وجود همه احترامی که برای چلسی به عنوان «یک تیم قدرتمند و باتجربه» قائل است، بارسلونا را تهدید بزرگتری برای تیمش در فینال امشب میداند: «بازی با چلسی میتوانست چالش شناختهشدهتری باشد، تیمی که در دو سال اخیر نحوه بازی مقابل آنها را آموختهایم. نحوه بازی بارسا در خط میانی، گرفتن توپ از آنها را خیلی سخت میکند.
فکر نمیکنم اینییستا و ژاوی در زندگیشان توپی را لو داده باشند. آنها شما را سوار چرخ و فلک میکنند تا سرگیجه بگیرید و حتی برای یک لحظه هم اجازه ندارید تمرکزتان را از دست بدهید.ولی با تاکتیک صحیح، بازی آنها مهارشدنی است.
اطمینان او در اینکه تیم فعلیاش توان شکست دادن هر تیمی را دارد، از فرآیند بازسازی تیم سرچشمه میگیرد، وقتی یونایتد پس از سه فصل بدون قهرمانی مجبور به این کار شد، فصل 2004-2003 که آرسنال بدون شکست قهرمان لیگ شد و فصول 2005-2004 و 2006-2005 که چلسی با مورینیو به قهرمانی رسید: «ما کاری را کردیم که همیشه انجام میدهیم.
ساختار تیم را بررسی کردیم تا نقاطی را که نیاز به تقویت دارد شناسایی کنیم و با توجه به فلسفهمان سراغ بازیکنان جوان رفتیم، ولی فقط آنهایی که مطمئن بودیم میتوانند بازیکنان ویژهای شوند. برای رسیدن به تاثیر واقعی جوانگرایی، باید روی بازیکنان تهاجمی پرشوری تاکید میکردیم، بازیکنانی که بتوانند تاثیر بزرگی روی نتایج بازیها داشته باشند.»
خرید رونالدو و رونی
دو بازیکنی که کاملا در این تحلیل قرار میگیرند، خیلی زود جذب شدند. کریستیانو رونالدو در آگوست 2003 و وین رونی یک سال بعد. پس از آن ورود سرمایه قابلتوجه و مدیریت فوقالعاده راه را هموارتر کرد.
در سال 2005 پارک جیسونگ خریداری شد، در سال 2006 پاتریس اورا، نمانیا ویدیچ و مایکل کریک، در سال 2007 اندرسون، نانی، کارلوس توز و اوون هارگریوز در سال 2008 برباتوف و دوقلوهای داسیلوا، رافائل و فابیو. تقریبا همه این بازیکنان در قهرمانی اخیر لیگ برتر موثر بودند ولی این بازگشت ماجراجویانه با آمدن رونالدو و رونی شروع شد و ماجرای خرید آنها هنوز هم فرگوسن را هیجانزده میکند.
او میگوید:ما نمیتوانستیم رونی را نخریم. ما او را از وقتی 14 ساله بود میشناختیم، ولی او نمیآمد و وقتی 16 ساله بود هم تلاش دوباره ما نتیجه نداد. ولی وقتی او بازیکن حرفهای شد و شروع به فکر کردن درباره قهرمانیها کرد، میدانستیم که رفتارش تغییر خواهد کرد، هرچند این تغییر لزوما درباره اورتون صدق نمیکرد.
بنابراین ما او را با حدود 26 میلیون پوند خریدیم. شما میدانستید که با رونی چه چیزی در انتظارتان است. او با چنان قدرت و روحیهای بازی میکند که همه احساس شما را به سوی خودش جذب میکند. وقتی او با چنین اشتیاقی وارد مبارزه میشود، با خودتان میگویید که خدای من این پسر از چه چیزی ساخته شده؟
گاهی با خودتان فکر میکنید این هفته شاید به رونی استراحت بدهم. مثل بازی مقابل میدلزبورو در لیگ برتر که قرار بود قبل از بازی برگشت مقابل آرسنال در نیمهنهایی انجام شود.
ولی او در تمرین پیش من آمد و گفت: «امیدوارم شنبه بازی کنم. اگر مقابل میدلزبورو بازی نکنم، مقابل آرسنال هم خوب بازی نمیکنم استراحت کردن، مرا ناامید میکند. رونی چیز دیگری است.»
در مورد رونالدو هم از زمان نوجوانی قرار نبود به جای دیگری برود. ما توافقی با اسپورتینگ لیسبون داشتیم که او دوسال دیگر بماند تا پخته شود. پسر هم این را میدانست.
بعد در تابستان 2003 برای بازی دوستانه مقابل اسپورتینگ به لیسبون رفتیم و او تیم ما را به هم ریخت. من به پیتر کنیون که در جایگاه مدیران بود، گفتم که باید بلافاصله او را بیاوریم و تا وقتی خرید رونالدو قطعی نشود از این زمین بیرون نمیرویم.
ما با پسر، مادرش و مدیربرنامههایش جلسه گذاشتیم و همه چیز حل شد. بعدا یک هواپیمای اختصاصی فرستادیم و قرارداد امضا شد.
به همراه یک بازیکن بزرگ، توشه فرهنگی بزرگی هم وارد شد. انتقاد های زیادی درباره شیرجه زدن (رونالدو) وجود داشت. بازیکنان لاتین در مقایسه با بازیکنان ما واکنشهای شدیدتری نسبت به تکلها دارند.
همتیمیهای او بخیههای زیادی روی پای او جاگذاشتهاند.ولی روی او و مسی بیش از سایر بازیکنان جهان تکل زده میشود. او همیشه شیرجه نمی زند یا همیشه اعتراضهایش به جا نیست.
چیزی که معمولا فراموش میشود، این است که او هنگام دویدن با سرعت بالا، با کوچکترین تماس تعادلش را از دست میدهد. ما به بازیکنان توصیه میکنیم که شجاع باشند و به سمت مدافعان یورش ببرند، ولی معمولا خشونت مدافعان موجب میشد که آنها تسلیم شوند.
رونالدو این روزها توپ را بیشتر پاس میدهد، شاید به دلیل اینکه از لگدخوردن خسته شده. ولی او میخواهد که بازیکن فوقالعادهای باشد و این جاهطلبیاش دستنخورده باقی میماند.
نظارت بر تمرینات
درحالی که تمدید قرارداد توز به جنجالیترین پرونده سالهای اخیر یونایتد تبدیل شده، هواداران حمایتشان از مهاجم آرژانتینی را گاهی با ابراز نارضایتی از برباتوف نشان میدهند.
فرگوسن اما در دفاع از خرید جدیدش که متهم به کم تحرکبودن است، میگوید: «این به نحوه دویدن برباتوف برمیگردد، ولی آمار به ما ثابت میکند که تلاش او در زمین خوب است. او واکنشهای رونالدو و رونی را ندارد، ولی سرعتش خوب است و ضربه به توپ، کنترل و کیفیت پاس او عالی است.
او گلهای بسیار مهمی برای ما زده و از عملکردش خوشحالم.» بررسی فرگوسن از نمایش بازیکنان، در تمرین یا بازی، همیشه موشکافانه بوده و روش کاریاش به او اجازه میدهد که همه چیز را به دقت زیرنظر داشته باشد.
او سازماندهی تمرین و نظارت برکار بازیکنان را به دستیارش مایک فلان و مربی تیم اصلی، رنه مولنستن میسپارد و این آزادی به او فرصت میدهد تا پیشرفت بازیکنان را در نظر بگیرد.
او در انتخاب ترکیب اصلی و تاکتیک تیم برای نظر این دو مربی ارزش قائل است ولی تصمیم نهایی با خود اوست. فرگوسن میگوید: برایم مهم نیست که مایک و رنه تمرین را چطور طراحی میکنند. برای من چیزی که میبینم مهم است.
من میخواهم تمریناتی با کیفیت و شدت بالا ببینم و بازیکنان پرتلاش باشند. کاری که آنها در تمرین انجام میدهند، بعدا وارد زمین میشود و من میخواهم پیشرفتشان را ببینم.
بازیکنان میدانند که چشمانم متوجه آنهاست. یک باربرای کاری چند روز به سفر رفته بودم و وقتی برگشتم ریو فردیناند گفت: «کجا بودید؟ وقتی اینجا نیستید اوضاع مثل همیشه نیست.»
جذبه فرگوسن به هر سنی که برسد برای بازیکنان پابرجاست. ولی او تاکید میکند که خشمش که معروف بود بازیکنان را به وحشت میانداخت، نسبت به گذشته کمتر شده: «حالا به خاطر چیزهای دیگری عصبانی میشوم. حالا شاید خشمم محاسبه شدهتر، کنترل شدهتر و سردتر باشد.»
صحبت با سر الکس فرگوسن، دلایلی را که او تبدیل به موفقترین مربی بریتانیا شده تقریبا آشکار میکند. انرژی فوقطبیعی که او در ساعت کار روزانهاش خرج میکند، غریزه عمیقی درباره آنچه در زمین جواب میدهد یا جواب نمیدهد و حضور ذهن برای یافتن جواب یک مشکل از این جملهاند.
ولی وابستگیاش به کار با جوانان که به آن اشاره کرد، هم اهمیت زیادی دارد. او همیشه دنبال چیزی است که او را به آینده وصل کند.