روزی که به ما یادآوری میکند با طبیعت به مهر رفتار کنیم؛ به ما یادآوری میکند که بیمهری با طبیعت جز قهر طبیعت پیامدی ندارد؛ به ما یادآوری میکند که ارزش میراث طبیعی نه تنها همسنگ که بیشتر از میراث فرهنگی و باستانی است اما ما چه کردهایم؟ رفتارمان با طبیعتمان چگونه بوده است؟ ریشه این همه بیمهری چیست؟
گزارشی که در پی میآید حول همین پرسش تدوین شده که طی آن، چند صاحبنظر به این پرسش پاسخ دادهاند. این گزارش به سخنان یکی از مدیران باسابقه محیطزیست و یک طبیعتمرد اختصاص دارد.
به سراغ دکتر محمد باقر صدوق میرویم از معدود مدیران سازمان محیطزیست که همواره پاسخگوی خبرنگاران است. وی در باره علل نابسامانی وضعیت امروز محیطزیست کشور میگوید: مشکل اصلی ما در محیطزیست، بیتوجهی مسئولان بلندپایه به مسائل و ملاحظات زیستمحیطی است. باید دیدگاه و رویکردمان نسبت به محیطزیست تغییر کند تا زمانی که نگاه فعلی به محیطزیست تغییر نکند و تا زمانی که تلقی مسئولان از محیطزیست، یک کالا و ابزار لوکس است، این روند ادامه مییابد.
وی به نکته ظریفی اشاره میکند: متأسفانه در کشور ما ملاحظات زیستمحیطی را بازدارنده میدانند. درصورتی که با رعایت این ملاحظات میتوان به توسعه پایدار دست یافت. اگر امروز مسائل زیستمحیطی کشور را براساس توسعه پایدار بسنجیم، میبینیم با معیارهای توسعه پایدار، فاصله بسیار زیادی داریم هر روز هم این فاصله بیشتر میشود. به همین دلیل است که تخریب خاک، آلودگیهای آب و هوا، و کاهش تنوع زیستی دامنگیر کشور شده است.
به گفته این استاد دانشگاه اگر بخواهیم معضلات موجود را ازمنظر کلان ریشه یابی کنیم این روند ناشی از بیتوجهی دست اندرکاران 3 قوه مجریه، مقننه و قضاییه به ملاحظات زیستمحیطی است. تا این نگاه اصلاح نشود نباید انتظار دگرگونی داشت و طبعا کارها روی همین پاشنه خواهد چرخید.
صدوق البته مانند بسیاری از صاحبنظران عرصه محیطزیست، ضعف ساختار موجود محیطزیست را یکی از علل وضعیت نابسامان موجود عنوان میکند و میگوید: ساختار کنونی محیطزیست پاسخگو نیست. اصلاح این ساختار، ضرورتی اجتناب ناپذیراست که تاکنون از آن غفلت شده است. ما هنوز به محیطزیست بهصورت سنتی نگاه میکنیم نگاهی که با دیدگاههای جهانی بسیار فاصله دارد. این فاصله خلأیی بزرگ ایجاد کرد؛ خلأیی که بسیاری از مشکلات از آن نشات میگیرد. تا این خلأها پر نشود این مشکلات ادامه خواهد یافت و ما ناگزیر با مسائل روزمرگی دست به گریبان خواهیم بود.
این مدیر پرسابقه و خوشنام محیطزیست میافزاید: اگر بخواهیم وارد جزئیات بشویم باید روی پارکهای ملی، تالابها و مناطق حفاظت شده و حیات وحش متمرکز شویم. آنچه مسلم است سازمان محیطزیست، سازمانی فرابخشی است که باید هماهنگکننده بخشهای مختلف باشد تا آسیبی به محیطزیست وارد نشود اما برخلاف این رویکرد، در حال حاضر سازمان دچار نوعی بخشی نگری شده به عبارت دیگر، این سازمان تبدیل به یک بخش شده است. براین اساس میتوان گفت تغییر روند موجود در گرو تغییر ساختار فعلی سازمان و قرار گرفتن این سازمان در جایگاه واقعی است.
صدوق به صراحت، یادآور میشود: امروز سازمان محیطزیست با وزارتخانههایی چون نفت، نیرو و صنایع دچار چالشهای جدی است. گاهی وقتها ممکن است ما ( سازمان محیطزیست) چشمهایمان را ببندیم و بسیاری از طرحهای عمرانی را نادیده بگیریم درصورتی که اجرای این طرحها که ملاحظات زیستمحیطی در آنها کمرنگ دیده شده یا اصلا نادیده گرفته شده به محیطزیست صدمه میزند. اینها واقعیتهایی است که نمیتوان آنها را انکار کرد.
وی در پایان میگوید: سازمان محیطزیست باید بتواند نقشی هماهنگکننده ایفا کند. باید بتواند اشراف خودش را بر وزارتخانهها و دستگاههای متولی توسعه و طرحهای عمرانی اعمال کند ؛ اگر این رویکرد محقق شود طبیعت و محیطزیست هم از آسیبها و تخریبهایی که امروز شاهد آنیم در امان خواهد ماند.
کسانی که در عرصه محیطزیست فعالیت میکنند میدانند که بهجز محیطبانان گمنامی که برای حفاظت از طبیعت و میراث طبیعی جان بر کف نهادهاند شمار افراد دیگری که بتوان نامشان را در فهرست خادمان طبیعت جای داد بسیار اندک است؛ افرادی که دل در گرو محیطزیست دارند و زندگیشان را وقف حفاظت از میراث طبیعی کردهاند، از همین روست که این افراد گاه برای دوستداران طبیعت هم گمنامند چرا که بیهیچ ادعایی عمر و روزگارشان را بر سر حفاظت از طبیعت گذاشتهاند.
عنوان «طبیعت مرد» شایسته چنین افرادی است و مگر چند نفر با چنین ویژگیای در محیطزیست وجود دارد. بیژن فرهنگ درهشوری، یکی از این افراد است به گواهی همه کسانی که دستی بر آتش دارند و استخوانی برای حفظ طبیعت خرد کردهاند پیشینه کاری او هم گواهی براین ادعاست. درهشوری لحنی صمیمی دارد؛ سخنانی دلنشین که در عین سادگی آمیخته با نکاتی است که در سخنان دیگران کمتر نشانی از آن میتوان یافت. آنچه در پی میآید صحبتهای این طبیعتمرد است با کمترین دخل و تصرفی با این هدف که شیرینی کلام او به مخاطب منتقل شود.
از نگاه طبیعت مرد
وقتی از وی میپرسم «آقای درهشوری، اوضاع محیطزیست کشور را چطور ارزیابی میکنید؟» میگوید: «اوضاع غمانگیز است. من اوایل فکر میکردم وضعیت میراث طبیعی ما مثل وضعیت میراث فرهنگیمان است. بعد دیدم نه؛ وضعیت میراث طبیعی ما بهمراتب بدتر از وضعیت موجود میراث فرهنگی است. برای اینکه اشیایی که شبانه و بهصورت غیرقانونی از زیر خاک در میآورند بالاخره از یک کلکسیون یا موزهای سر در میآورد و نابود نمیشود ولی میراث طبیعی ما دارد نابود میشود. به وضعیت چشمهها، دریاها، مرجانها، جنگلها، مناظر و سایر آثار طبیعی نگاه کنید، ببینید چه وضعیت غمانگیزی دارند. تخریب دامن همه آنها را گرفته.»
وی ادامه میدهد: «نقد و انتقادات خیلی طولانی شده ؛ این نقزدن و ایراد گرفتنها و توجه نشدن به آنها را میگویم. ما خیلی نق زدیم. روزنامهها خیلی نوشتند. کارشناسان انتقاد کردند؛ اما انگار نه انگار. اصلا کسی نمیشنود. »
این وضعیت اسفبار را چطور میتوان تغییر داد؟ درهشوری در پاسخ میگوید: «چند شب پیش، تلویزیون فیلمی از تالاب انزلی نشان میداد که در آن با مدیرمحیطزیست استان مصاحبه میکردند. حین مصاحبه در فاصلهای نهچندان دور، قایقهایی بهسرعت از پشت سر مدیرعبور میکردند. وقتی از وی پرسیدند این قایقها چه میکنند، گفت اینها متخلف و غیرمجازند. از طرف دیگر خبرنگار میگفت جنگل تخریب شده، به مقدار فراوانی گل و لای وارد تالاب شده، فاضلابهای خانگی و شهری بیهیچ مانعی وارد تالاب میشود. گردشگران و ماشینهای عبوری زبالههای خودشان را در تالاب میریزند. از سوی دیگر، وزارت راه دارد در تالاب جاده میسازد. جالب اینجاست که همه این چیزها روز روشن جلوی چشم همه دارد اتفاق میافتد.»
وی در ادامه با ابراز تأسف از تخریبهای گسترده طبیعت تصریح میکند: «برنامه ما نابودی طبیعت است. رفتار ما با طبیعت بهگونهای است که گویی این سرزمین، سرزمین ما نیست. در حالی که این میراث طبیعی ماست؛ عزیزترین چیز جهان است. شعر ما، موسیقی ما، تاریخ ما، فرهنگ ما، خون و پوست و استخوان ما از همین میراث طبیعی و همین سرزمین سرچشمه میگیرد. با این حال ما با آن اینگونه رفتار میکنیم.»
وی در ادامه میگوید: «یک فردی را گذاشتهاند رئیس سازمان محیطزیست. به او میلیاردها ریال اعتبار و بودجه دادهاند، رئیس دفتر دادهاند، راننده دادهاند، امکانات دادهاند، اما هیچ کاری نمیکند. از هیچ متخصص، کارشناس و استاد دانشگاهی هم نمیپرسد که چه باید کرد. یک جلسه عام هم نمیگذارد تا نظر 4صاحبنظری که عمرشان را در این عرصه گذاشتهاند، بشنود. آن وقت هیچ کس نیست از او بپرسد که طی این 4 سال چه کرده است؟ همانطوری که از کسی که قبل از او 8 سال مسئول بود پرسیده نشد که طی 8 سال چه کرده؟»
روزنه امید
درعین حال درهشوری از امید هم سخن میگوید؛ «در این میان تنها چیزی که مایه امید است، اخلاق مردم ایران است. کسانی که با طبیعت، جنگل سرو کاردارند. کسانی که زندگی شان با مرتع، دریا و کوه در ارتباط است و معاششان را از طبیعت تامین میکنند. این بخش از مردم به همان اندازهای که این خرابکاران و مدیران ناکارآمد روح انسان را اذیت میکنند به انسان آرامش و امید میبخشند. »
وی در این بخش از سخنان خود به خاطراتی از زمانی که در قشم بوده اشاره میکند و میافزاید: «زمانی که در قشم بودم بارها برای آنکه شترها را از جنگل حرا بیرون کنم کفشهایم را در میآوردم و بهدنبال شترها میدویدم. گاه تا کمر در گل و لای و لجن فرو میرفتم تا شترها را از جنگل بیرون کنم. از آن روزها 2 سال گذشته با این حال هنوز که هنوز است مردم جزیره به دوستانم پیغام میدهند و سراغ مرا میگیرند. آنها هنوز مرا به یاد دارند و به این ترتیب قدرشناسی میکنند. این رابطه بر خلاف رابطه نومیدکننده با مقامات و کسانی است که حقوق میگیرند تا از طبیعت دفاع کنند و نمیکنند. این رابطه امید بخش، آن ارتباط مایوسکننده را جبران میکند؛ رابطهای عمیقا انسانی و بسیار صمیمی.
این مردم با حمایتشان، لطفشان، نگاه کردنشان و یکی دو جمله صحبت کردنشان به انسان امید میدهند و برخلاف کسانی که مسئولیت حفاظت از محیطزیست را برعهده دارند، امید به حفظ طبیعت را در دل زنده نگه میدارند. این یعنی بودن زمینه مناسب برای حفظ محیطزیست. اگر تماس با مردم فراهم شود و اگر زمینه فعالیت تشکلهای مردمی فراهم بشود میتوان به حفظ طبیعت امیدوار بود.
این خواسته، خواسته یک عده روشنفکر نقزن نیست. حفظ محیطزیست و بهره برداری مناسب از آن، خواسته یک عده آدم ایدهآلیستی که خودشان را تافته جدا بافته میدانند نیست؛ این خواسته قشر عظیمی از مردم است که در رابطه با طبیعت زندگی میکنند و درصدشان هم بسیار بالاست؛ مردمی که فقیرترین قشر جامعه هستند. راه تحقق این خواسته بسیار آسان است؛ کافی است شرایط فراهم شود.»