حسین سلطانی نژاد پدر تنها باز از ۸ شهید حادثه تروریستی از روز حادثه و شهادت عزیزانش می‌گوید.

کرمان

همشهری آنلاین - فتانه احدی : پدر امیرعلی که در حادثه تروریستی کرمان همسر و دخترش به همراه ۶نفر دیگر از عزیزانش را از دست داده، حالا تنها امیدش درمان هر چه زودتر پسربچه ۱۳ساله‌اش و بازگشت او به خانه است. این مرد در گفت‌وگو با همشهری از روند درمان امیرعلی و داغ بزرگی می‌گوید که تروریست‌ها بر دل خانواده‌اش گذاشتند.

۲۴ ساعت هولناک ؛ روایتی تلخ  از خانواده ای که ۸ نفر از اعضای خانواده‌شان شهید شدند

حسین سلطانی‌نژاد توضیح می‌دهد: ‌از همان سال اول که حاج قاسم شهید شد، با دوستانمان تصمیم گرفتیم که در مراسم سالگرد ایشان موکب برپا کنیم. در برپایی موکب خانواده‌هایمان نیز کمک می‌کردند. امسال هم از دهم دی‌ماه کار برپایی موکب را شروع کردیم تا اینکه روز حادثه فرارسید. آن روز ساعت ۵صبح برای آماده کردن صبحانه در موکب به گلزار شهدا رفتم و خانواده‌ام نیز ساعت ۸آمدند. همه کمک می‌کردند، شور و حالی شبیه پیاده‌روی اربعین بود. همه‌چیز خوب پیش ‌رفت. حتی ناهار را در موکب خوردیم و من بعد از آن برای آوردن یک‌سری وسایل، حدود ساعت ۲:۵۵بعدازظهر به‌سوی مسیر ماشین‌رو رفتم که در موازات مسیر پیاده روی بود.

تقریبا ساعت ۳ بود که به‌سوی موکب حرکت کردم. خواهرم تماس گرفت و گفت که صدای انفجار چی بود؟ تو کجایی؟ گفتم که من صدایی نشنیده‌ام. با این تماس سراسیمه به‌سوی موکب رفتم. تازه متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده است. مردم هراسان به این سو و آن سو می‌دویدند. خودم را به موکب رساندم. به همسرم گفتم که به همراه بچه‌ها با ماشین دوستم بروند. قرار شد دوستم همسر و ۲خواهرم و بچه‌ها را به جایی که ماشین‌شان پارک بود برساند. همسرم وقتی از ماشین دوستم پیاده شد، با من تماس گرفت و با اصرار از من خواست که به آنها ملحق شوم و گفت که تا نیایی ما نمی‌رویم. اما من با اضطراب، استرس و اصرار به او گفتم که بروند و من بعد از آنها به خانه خواهم رفت.

همان لحظه که همسرم تلفن را قطع کرد، صدای انفجار دوم آمد. هراسان با همسرم تماس گرفتم. اما هر چه زنگ زدم دیگر جوابی نگرفتم. به خواهرانم زنگ ‌زدم اما آنها هم جواب ندادند. وحشتزده به‌سوی در ورودی، نزدیک جایی که فکر می‌کردم همسر و خواهرانم آنجا هستند رفتم. یک ساعت آن حوالی را گشتم اما اثری از آنها نیافتم. حال عجیبی داشتم و مضطرب بودم. دقایق بسیار سخت می‌گذشت. حتی یادآوری‌اش نیز برایم عذاب‌آور است. به‌سوی ماشینمان که پارک بود رفتم و دیدم ماشین سرجایش است. ماشین را که دیدم فهمیدم اتفاق بدی افتاده است.

او ادامه می‌دهد: حدود ساعت ۶ بعدازظهر برادرم زنگ زد و گفت که امیر علی مصدوم شده و در بیمارستان باهنر بستری است. با عجله خودم را به بیمارستان رساندم و امیرعلی را دیدم که از اتاق عمل بیرون آوردند و وقتی به هوش آمد خیالم راحت شد. اما هنوز از بقیه خبری نبود. در این مدت نمی‌دانید با چه حالی همه جا را گشتم. ساعت۱۱:۳۰شب برادر همسرم عکسی را نشانم داد.

عکس همسرم درون یک کاور بود. آنجا بود که فهمیدم همسرم شهید شده است. حالم به‌شدت بد شد. ساعت ۵صبح خبر جان باختن دخترم مریم را هم به من دادند و ظرف ۲۴ساعت خبر شهادت بقیه را.

دختر کاپشن صورتی با گوشواره قلبی

حسین سلطانی‌نژاد درباره دختر کاپشن صورتی می‌گوید: ریحانه ۱۸ماهه و دختر خواهرم فاطمه بود که جسدش قابل شناسایی نبود. به همین دلیل در پزشکی قانونی روی جسدش نوشته بودند کاپشن صورتی با گوشواره قلبی که عکس این نوشته در فضای مجازی به سرعت وایرال شد. من در این حادثه ۸نفر از عزیزانم را از دست دادم. حالا فقط امیرعلی برایم مانده است. او بعد از عمل جراحی، ۸روز در بیمارستان کرمان بستری بود. بعد از اینکه مرخص شد باز هم تب می‌کرد. با مشورت‌های پزشکی که گرفتیم، یکی از شرکت‌های بیمه به ما کمک کرد و بیمارستانی در تهران برای ما انتخاب و امیرعلی را به این بیمارستان منتقل کردند. در اینجا مشخص شد که سر امیرعلی عفونت کرده و نیاز به عمل جراحی دارد.

در این بیمارستان برای بار دوم عمل شد و حدود ۲۰روز است که در بیمارستان هستیم. پدر امیرعلی هم مانند پسرش تنها خواسته‌اش دیدار با مقام معظم رهبری است و می‌گوید: از آنجا که ما همیشه پشتیبان ولایت فقیه بوده و هستیم، تقاضای دیدار رهبری را داریم.

کد خبر 832631
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار حوادث

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha