اینک که زمان اشغال نظامی دو کشور اسلامی به بهانه مبارزه با تروریسم و تغییر رژیم آنها، به درازا کشیده و علیرغم تأسیس نظامهای به ظاهر انتخابی و مردمی، حضور اهانتآمیز نظامیان آمریکایی و متحدان آن، تداوم دارد و روزی نیست که شماری از مظلومین و بیگناهان مسلمان در شعلههای آتش تروریسم و جنگ افروزی بر کشیده از فروش هر چه بیشتر تسلیحات تولید شده در صنایع نظامی آمریکا نسوزند و حمایت بیحد و مرز آمریکا از صهیونیسم جنایتکار، روزگار مردم فلسطین را تباه کرده با این همه مصیبت، آنچه در هیچ نمایی از سیاست ورزی کشورهای اسلامی مشاهده نمیشود و بروز نمیکند.
اصل ضرورت حمایت متقابل مسلمین و تکلیف آنها نسبت به یاوری یکدیگر در وقت لشکرکشی دارالحرب به دارالاسلام است و به عکس، برخی حاکمان به ظاهر مسلمان این کشورها، برای عقد پیمان نظامی و امنیتی با آمریکا و اهدای پایگاههای نظامی به آن کشور مسابقه میدهند، طبیعی است که ایالات متحده آمریکا بیش از هر زمان دیگر به قدرت و قاطعیت خود بالیده و برای مدعیان رویاروی خویش شاخ و شانه بکشد.
این روزها با گذشت بیست و هشت سال از هنگامه اشغال لانه جاسوسی آمریکا در ایران، بیش از هر گاه دیگر، تداوم رویارویی ایران با آمریکا، آن نظام غاصب عرصه بینالملل را ناخوش مینماید و بدون تردید مردان سیاستگذار آن کشور را به اعمال هرگونه تهدید و فشار و انجام هر نوع جنایت علیه ایران ترغیب میکند؛
خصوصاً آن که پافشاری ایران اسلامی بر موضع سازش ناپذیر خود، انگیزه آغاز حرکتهای ضد آمریکایی و اوجگیری امواج مقاومت و مبارزه علیه زیادهخواهی امپریالیسم در جای جای جهان شده است و میرود که سامانههای اتحاد فرا منطقهای پیرامون همین هدف متشکل شود. بدیهی است تهدید به حمله نظامی، نادیده گرفتن حق مسلم ملت ایران در دستیابی به دانش و انرژی هستهای و تبلیغات گسترده علیه وضع حقوق بشر در ایران و... در همین راستاست.
در چنین شرایطی که ایران اسلامی همچنان پرچمدار قیام علیه سروری ایالات متحده آمریکا و عصیان علیه نظم نوین جهانی آمریکا خواسته و آمریکا ساخته است باید شک نداشت که آمریکا در انجام هرگونه اقدام انتقام جویانه و سرکوبگرانه علیه ایران تردیدی ندارد.
خوشبینی در این مهم و توهم امکان مذاکره نتیجه بخش با ابر قدرت لگام گسیخته، اشتباهی استراتژیک است.
تحول گفتمان سیاست خارجی در جمهوری اسلامی ایران از «تنش زدایی» به سیاست خارجی تهاجمی در دولت نهم، اگرچه در کلیت خود امری پسندیده و شایسته قدردانی است، لکن باید توجه تام و تمام مبذول داشت که صرف به کارگیری ادبیات تهاجمی در بعضی مواقع و طرح همزمان پیشنهاد مذاکره و امکان مذاکره در همه زمینهها با آمریکای جهانخوار در بعضی مواضع دیگر، ترکیبی تناقضآمیز را میآفریند که به سهولت شیطان بزرگ را نسبت به احتمال عدم اصالت و عمق گفتمان جدید هوشیار میسازد.
طراحان و مجریان سیاست خارجی ما باید توجه داشته باشند که خروج از میدان سیاست خارجی ترسیم شده وسیله مقام معظم رهبری، خصوصاً در امر خطیر مذاکره با آمریکا، اقدامی ناصواب و خلاف عقل و ایمان است و تا زمانی که معظمله، نهی و منع صریح خود را از مذاکره با آمریکا برسر مسایل ایران- در نوروز سال جاری- برنگرفتهاند، بحث داشتن اختیار مذاکره - و آن هم در کلیه زمینههای مورد اختلاف- سبب بیاعتباری گویندگان و مدعیان نزد مخاطبان خارجی و ناظران داخلی میگردد. برهمین اساس شاید این تذکر قابل طرح باشد که نباید به مسئله مذاکره چون یک برگ از برگهای بازی با حریف نگریست.
بازگشایی عرصه مذاکره و طراحی رابطه جدیدی با مظهر و نماد استکبار جهانی- شیطان بزرگ- امری به غایت مهم و فراتر از ابعاد ملی و در قواره مناسبات تاریخی و جهانی مستکبران و مستضعفان عالم است و روا نیست که نسنجیده و از سر سهل انگاری در چنین عرصهای خطیر به توهم توفیق سیاست خارجی با محوریت ادبیات تهاجمی وارد شد و طرح پیشنهاد مذاکره را، عملی از موضع قدرت و شایسته تصور کرد.
اولویت مأموریت دولت نهم از نگاه مردمی که پایگاه اجتماعی آنند، تأمین معاش و اهتمام دررفع مصائب اقتصادی آنها، نفی اشکال مختلف بیعدالتی و تبعیض و فقر و مبارزه با مفاسد اقتصادی و فرهنگی است و تعجیل در برقراری و بازسازی نوعی رابطه با آمریکا و یا اشتیاق ورود در مذاکره، نه تنها از دغدغههای این اقشار اجتماعی نبوده و مطالبه طبقات مدرن سرمایهداری و تمایل به غرب است، بلکه به لحاظ ابعاد وسیع و مخاطره آمیز یادشده و مشکلات عظیم پیش روی قوه اجرایی، در زمره انتظارات مردم و برعهده این دولت نمیباشد.
هم چنین باید به یاد داشت که بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و آن امام ملت ایران در انقلابهای اول و دوم، هر گونه مذاکره با آمریکا را باطل و بدون ثمر میانگاشتند، به این دلیل ساده عقلی که شیطان بزرگ، هیچ التزامی به تعهدات خود و قوانین پذیرفته شده در نظام بینالملل ندارد.
براین اساس به نظر میرسد زمان مناسب برای مذاکره و آغاز روند تجدید مناسبات، زمانی است که دولت استکباری ایالات متحده از شدت نیاز و استیصال و درک مقام و موقعیت تعیین کننده ایران در روابط منطقهای و حتی جهانی، مستقیماً و علناً خواستار مذاکره شده و براین امر اصرار و پافشاری نماید و بدون هر گونه پیش شرط و تهدید و اهانت، خاضعانه به سبب جنایات و مظالم تاریخی خود از پیشگاه رهبر و ملت ایران عذرخواهی کرده و بنای پایهگذاری روابطی متوازن و منطقی و گفتوگوبا حقوق متساوی را داشته باشد و پیداست که آن زمان اکنون نیست.