پرسش این است که شهروندانی که پشت این چراغها قرار میگیرند، علاقهای به این ثانیهشماریها دارند یا نه؟ از چند دیدگاه میتوان به این مساله پرداخت. اولین مساله این است که شما پشت چراغ قرمزهایی که فاقد ثانیهشمار است، احساس آرامش دارید یا خیر؟
مسلما هیچ کس در ترافیک احساس آرامش ندارد، پس چراغ قرمز بدون ثانیهشمار تفاوتی با ترافیک ندارد. حالا اگر شما بدانید که دستکم 60ثانیه پشت چراغ خواهید بود، تا اندازهای تکلیف خود را با زمانی که از دست میرود، روشن میکنید؛ یعنی میدانید که تا 60ثانیه دیگر اگر فریاد هم بزنید یا اگر دست خود را روی بوق فشار دهید، تحمل این 60ثانیه کاملا بر شما محتوم است؛ پس ترجیح میدهید که صبر پیشه کنید.
قطعا ظرف این 60ثانیه هرگز از خود نمیپرسید که: «پس این چراغ کی سبز میشود؟». اگر هم بپرسید، قطعا از پرسشهایی که جواب آن معلوم است لذت میبرید، چون نیازی به این پرسش ندارید! اگر عصبی و بیحوصله باشید هر چند ثانیه یک بار به ثانیهشمار نگاه میکنید. در همین لحظه است که ثانیهها برای شما اهمیت پیدا میکنند؛ ثانیههایی که در زندگی امروز بسیار اهمیت دارند. همه چیز با سرعت پیش میرود و شما تازه در خم این ثانیهشمار هستید.
ممکن است هیچ وقت تا این اندازه به گذشت ثانیه دقت نکرده باشید، پس در این صورت، خود را در برابر شرایط منظمی میبینید که میتوانید با شمردن چند ثانیه، راه خود را ادامه دهید. حالا اگر وضعیت خود در برابر چراغ قرمز را به کل زندگی و گذشت روزها و ساعتها تسری دهیم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ نیاز به نظم، پاسخ این پرسش است. هر یک از ما اگر بدانیم که تا هفته دیگر بر اساس نظمی خاص وارد مرحله دیگری از زندگی خواهیم شد، آنوقت به گذر هفتهها هم برای رسیدن به سال اهمیت میدهیم.
زندگی هم گویی مثل همین چراغ قرمز نیاز به ثانیهشمار دارد تا ما با توقف و تفکر، راه خود را پیدا کنیم. هر مکثی، نشان از بازماندن نیست. گاهی اوقات برای همگامشدن با زمان، باید روزشمار و سالشمار عمر را در برابر خود تصور کنیم و این تصور نیاز به نظم در زندگی را آشکار میکند. تا نظم نباشد، هر ثانیهشمار، هر روزشمار و هر سالشماری بیفایده است.
حال میتوان از این وجیزه به نتیجه ای دیگر رسید و آن تطبیق الگوی چراغ قرمزهای بدون ثانیهشمار با زندگی روزمره ماست. در این وضعیت، رانندگان همراه با شک به دایره قرمز نگاه میکنند. کمی طولانیشدن یا کمی توهم طولانیشدن، باعث میشود که همه وقت خود را ازدسترفته بدانیم. نمیدانیم که این چراغ کی سبز میشود و ما کی حق ادامهدادن راه خود را داریم. در این وضعیت که کمی ناگوار به نظر میرسد، صبرکردن و تحمل، دشوار است.
انتظاری توأم با شک نسبت به سالم بودن چراغ، باعث میشود که نظم را از دست بدهیم و در این فکر باشیم که نمیدانیم چه وقت میتوانیم حرکت کنیم. در این وضعیت، صبر میکنیم تا چراغ قرمز اجازه دهد. هر وقت چراغ قرمز این اجازه را داد، ما هم به راه خود ادامه میدهیم؛ دیگر خود را اختیاردار نمیدانیم چون نظمی نداریم.
پس میتوان گفت که اختیار تا اندازهای در گرو نظم است و بینظمی، نفیکننده اختیار. چندی پیش نمایشنامهای از مصطفی مستور چاپ شد که همین موضوع را دستمایه یک اثر نمایشی کرده بود. البته آن نمایشنامه درباره چراغ قرمز نبود اما یکی از شخصیتهای آن بهجدّ بر این عقیده پافشاری میکرد. حالا اگر شما هم بر این عقیده پافشاری کنید، وقتی که در انتظار سبزشدن چراغ هستید، فرصت بسیاری دارید تا هر ثانیه از پشت چراغ بودن را با بخشی از زندگی تطبیق دهید و با نتایج حاصل از آن، مدتها سرگرم شوید یا دستکم موضوعی برای فکرکردن داشته باشید.