یدالله آقا عباسی یکی از همین هنرمندان حرفهای تئاتر است که سالهاست در کرمان، شهر زادگاهش مانده و با فعالیتهایش نه تنها شهر خود بلکه تئاتر کل کشور را تغذیه میکند.
سالهاست که ترجمههای او را از نمایشنامههای مطرح جهان مانند «مرگ تصادفی یک آنارشیست» اثر داریوفو، «پیوند خونی» اثر آثول فوگارد، «دیوار بزرگ چین» اثر ماکس فریش و دهها نمایشنامههای دیگر، کتابهای تئوری تئاتر و مقالههایش میشناسیم و کتابفروشیهای تهران پر از کتابهای این هنرمند کرمانیست.
غیر از ترجمه و پژوهش، او کارگردان، نمایشنامهنویس و بازیگر است. آقا عباسی به واسطه برادر بازیگرش از بچگی با دنیای سینما و تئاتر آشنا میشود و بعد از دبیرستان کارش را با گویندگی شروع میکند: «در دوره دانشجویی هم عضو مرکز آموزش تئاتر کرمان شدم و بهصورت تجربی از اساتیدی که از تهران برایمان فرستاده میشد تئاتر را یاد گرفتم بعد مرتب کار میکردیم و خیلی از نمایشهایم نیز در سالنهای تئاترشهر و مولوی به اجرا رفت.
اما در رشته زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه کرمان تحصیل کردم، چون نه آن زمان و نه حتی الان کرمان رشته تئاتر در دانشگاه ندارد. با وجود تلاشهای فراوانی که دکتر ناظرزاده کرمانی برای اضافه کردن این رشته به دانشکده هنر کرمان انجام داد و چند سال بعد من و چند نفر دیگر هم پیگیر شدیم و حتی موافقتش را هم گرفتیم اما هنوز اتفاقی نیافتاده ظاهرا به نظر مسئولان دانشگاه کرمان تئاتر ارزش تحصیل ندارد!»
او در حال حاضر چندین مجموعه در دست چاپ دارد؛ مجموعه «سنگ فرسنگ» که حاوی 7 نمایشنامه ویژه کودک است و یکی از نمایشنامههایش با عنوان «چاهی که کنی بهر کسی» سال گذشته جایزه برتر ادبیات نمایشی خانه تئاتر را گرفت. همچنین کتاب «بوطیقای ادب نمایشی ایران» که پژوهشی از تئاتر ایران است و به همت نشر قطره و دانشگاه کرمان بهزودی به بازار کتاب میآید.
این کارگردان و پژوهشگر تئاتر با این نظر که کرمان نخبه سوز است از پیشینه تئاتر در کرمان اینطور میگوید: «تئاتر عمر صد ساله در اینجا دارد. وقتی میبینم یکی از بهترین تعزیه خوانهای تکیه دولت کرمانیه، یا وقتی میبینم یکی از مهمترین و موثرترین پایهگذاران تئاتر گیلان – که از افتخارات تئاتر معاصر ایرانه –کسی است به اسم «حسن ناصر» که کرمانیه، از خودم میپرسم آیا این محیط نخبه سوز نیست؟
چرا هر کس از این جا میرود میدان عمل و فعالیت پیدا میکند؟ خود دوستان رشتی ما، کسانی مثل جهانگیر سرتیپ پور و فرامرز طالبی و دیگران نوشته اند که فعالیت هنری تئاتر در گیلان تنها به همت یک مرد آغاز شد؛ مردی به اسم «حسن ناصر». این حسن ناصر گویا رفته خارج درس خوانده و برگشته رفته رشت. چرا؟ چون رشت محیط پویایی بوده.
آنجا مدیر مدرسه میشود، فرانسه هم میدانسته، حداقل هشت، نه تا از نمایشنامههای مولیر را ترجمه کرده، تئاتر غرب را هم میشناخته و با تعدادی هنرمند گیلانی و غیرگیلانی گروه درست کرده است.»
آقا عباسی با افتخار برگه دیگری از موفقیتهای تئاتر کرمان را رو میکند: «جالب است که بدانید نمایشنامه نویسی مدرن از کرمان شروع شده، عبدالحسین صنعتی اولین نمایشنامه نویس ایرانی بود که نمایشنامه «نتیجه معاشرت مفتخورالشعرا با لک پلکالملک» را 98 سال پیش در کرمان نوشت و یکی، 2 سال بعد هم در دوران مشروطیت آن را به اجرا برد.
ماجرا را هم خود صنعتی در کتاب «روزگاری که گذشت» نوشته است که چطور گروه تعزیه خوانها را جمع کرده و تمرین کرده و در کافه نبی خان در بازار یک شب اجرا کرده و روز بعد جلبش کردند و از او التزام گرفتند که دیگر از این کارها نکند و دیگر نمایشنامه ننویسد اما از آن جا که نمیتوانسته دست از نوشتن بردارد به رمان نویسی روی میآورد.»
او در ادامه میگوید: «کسی مثل صنعتی زاده هم از نظر مالی و هم از حیث اراده، آدم توانایی بود و توانست درِ دیگری باز کند، اما واقعا چقدر از آدمها از چنین بختی برخوردارند!؟ نمیدانم. وضعیت اکنون تئاتر کرمان که تعریفی ندارد.»