از آن روزگاران تا به این روزگاران حدود 2هزارو500سال میگذرد و در این قرنها مغرب زمین همواره به ایران نظر افکنده و این نظر به قول «لارنس لاکهارت»، گاهی آمیخته با مهر و ستایش و زمانی برعکس بوده است. در آن زمان، یونانیان کوروش را با دیده احترام و ستایش آمیخته به ترس مینگریستند و دولتهای کوچک و خودمختار خودشان را با امپراتوری بزرگ و هماهنگ ایران مقایسه میکردند.
با اینکه شهرها و پایتختهای ایران آن قدر دور بودند که برای یونانیان غیرقابل دسترس بهنظر برسند، اما از طرفی چنان شهرت افسانهآمیزی داشتند که بتوانند تاریخنگاران و ماجراجویان را به سمت خود بکشانند. چنین بود که یونانیان با نوشتههای «هرودوت» و «گزنوفون» و «استرابو» و نمایشنامههای «فرونیکوس» و «آیسخلوس» با ایران و جامعه ایرانی آشنا شدند و احتمالا پاسخ این سؤال که «چرا ایرانیان برای یونانیان قابل بررسی و مهم بودند؟»، این است که تا آن زمان هیچیک از ملتهای آسیایی بر یونان حکومت نکرده بود. «تورات» هم منبع دیگری بود که بخشهای متعدد آن راجع به کوروش و برخی دیگر از شاهان هخامنشی مطالب درخور توجهی داشت و جامعه غرب آن روز را با ایران آشنا میکرد.
در زمانهای بعد و هنگامی که قدرت امپراتوری روم جایگزین یونان شده بود، ارتباط ایران با غرب ادامه داشت. این ارتباط گاهی در قالب جنگ بود و زمانی به شکل تجارت و گاهی نیز بهدلیل مذهب که «مانویت» نمونه بارز آن بود. بعدتر، غرب در ادامه شناخت ایران از تاجرانی همچون مارکوپولو، راهبانی همچون «اودریکوس» و سفیرانی همچون «کلاویخو» سود جست و این قصه با سفر غربیها به ایران و نوشتن سفرنامه ادامه یافت تا به امروز. و اکنون قصد ما در این نوشتار این است که تصور غرب از ایران را بررسی کنیم تا آنچه روزگاری انگیزه سفر به ایران بود را بهتر بشناسیم و ببینیم آیا کماکان آن انگیزهها میتوانند مسافران را به ایران بکشانند یا خیر.
اولین موضوعی که بهنظر میرسد این است که ایران و ایرانی همواره برای مردمان دیگر کشورها، کنجکاوی برانگیز بودهاند. چرا که بهنظر غربیان، سخن از کشوری است که در آن از عهد قدیم، حقیقت و افسانه همیشه به هم آمیخته بوده است. بد نیست در اینجا اشارهای کنیم به سیاحتنامهای که «سر جان مندویل» برای لذت خاطر تمام معتقدان به فلسفه فرار از مشکلات زندگی، در قرن چهاردهم میلادی به رشته تحریر درآورده بود و به زبانهای لاتینی و فرانسوی و انگلیسی انتشار یافت. ایرانی که «مندویل» برای اروپاییان به تصویر کشیده بود، عبارت بود از بهشتی روی زمین، کشوری صاحب تجمل، مکانی پر از نور و الوان و دارای باغهای آفتابگیر و معطر که زمزمه نهرهای جاری و نغمه پرندگان، هوای آن را پرکرده بود.
ساکنان شهرهای خوب و دلکش آن را مردمان حکیم و خردمند و فالگیران و ستارهشناسان و منجمان غیبگو و امیران و بزرگان صاحب شوکت و جلال و همچنین پیران رند و عیاران تشکیل داده بودند و زمامدارانش در قصرهایی با گنبد طلایی میزیستند که اتاقهای آن با گوهر
شب چراغ روشن شده بود و... چنین است که خبر داریم در خانههای انگلیسی، خانوادهها در برابر آتش بخاری و قالیچه قاب شده مینشستند و بانوان حرص و ولعی برای شنیدن اخبار مشرق زمین داشتند.
«ژ. تونو» مسافری است که به ایران سفر کرد و سفرنامه نوشت و در ایران (در شهر میانه) هم فوت کرد. او در کتاب «داستان یک سفر به مشرق زمین» مینویسد: تنها حس کنجکاوی و اشتیاق به آموختن، این مسافر (مسافر مشرق زمین) را به سفر وامیدارد و داد و ستد و کار و مشغله، اغلب مسافران دیگر را بدین کار برمیانگیزد.
«شاردن» مینویسد: شور و شوقی که به شناخت این کشور شاهنشاهی پهناور داشتم تا بتوانم اطلاعات صحیح و وسیعی از آن بدهم، مرا به بازگشت به آنجا برانگیخت...خلاصه برای کسب اطلاع در باب ایران، چنان رنج بردم که بر سبیل مثال میتوانم بگویم که اصفهان را بهتر از پاریس میشناسم و به زبان فارسی به همان سهولت فرانسوی حرف میزنم، خواندن و نوشتن فارسی معمول و عادی را میدانم و سراسر ایران را بارها طی کردهام.
«شاردن» بهتر از همه به این نکته پی برده بود که ایران چیزی که حس کنجکاوی را ارضا کند، در خود نهفته دارد. همین حس کنجکاوی برانگیز ایران بود که باعث شد دومین سفر «شاردن» به ایران 6 سال به طول بیانجامد، «تاورنیه» 6مرتبه به ایران سفر کند و «رافائل دو مانس» 40سال در این کشور زندگی کند.
آری اینچنین بود که فکرهای بلندپرواز و افکار هوسآمیز اروپائیان عهد الیزابت هم نمیتوانست چیزی گرانبهاتر از لباسهای شاه ایران تصور کند که جواهر نشان و در شکوه و جلال همچون خورشید درخشان بودند.
ایران افسونگر
ایران افسون میکرد. بدون چون و چرا افسون میکرد. در نظر جهانگردان ماجراجو، ایران عبارت بود از مجموعه داستانهایی که عطش آنها را فرو مینشاند، چنانکه
شور و شوق و اعجاب این مسافران از خلال سفرنامهها کاملا پیداست.
علاقه به کشف سرزمینهای ناشناخته و غوطهور شدن در افسانههایی که در آن قالیچه حضرت سلیمان در پرواز و کاخ پادشاهان پر زرق و برق بود، مسافران را به سوی ایران فریبا میکشاند. آنها برای دانستن رازهای سحرآمیز و باغهای دلفریب به این سرزمین میآمدند و با جذبه انکارناپذیر خط میخی حک شده بر دل کوهها و شکل و شمایل صوفیان
دوره گرد روبهرو میشدند.
«شاردن» در رابطه با ایران مینویسد: جایی نیست که در برابر ایران، چه به خاطر میزان گرما و سرمایش، چه بهعلت ذوقها و قریحههایش، و چه به سبب همه چیزهای عالی و نادرهای که در آنجا به سرحد وفور وجود دارد، ناگزیر سر تسلیم فرود نیاورد.
کالاهایی که تاجران از ایران میآوردند و تجملپرستان طالب آن بودند نیز در اشاعه ذوق و علاقه به ایران سهیم بود.همه اینها باعث میشد ماجراجویان به ایران سفر کنند، هرچند که سفرشان مخاطراتی همچون طوفان و غرق شدن کشتی و برخورد با دزدان و راهزنان و ابتلا به بیماریها و مسیر طولانی را به همراه داشت.
ایران متمدن
اروپا پی برده بود که ایران در عرصه فرهنگ و ادب درسهای بسیاری برای آموختن به آنان دارد.چنین بود که 4 نفر فرانسوی در فوریه سال 1667، در تخت جمشید به هم رسیدند. اینان عبارت بودند از: «شاردن»، «تونو»، «تاورنیه» و «دولند» (دولیه). این ملاقات مظهر گروه نوینی از مسافران است که شیوه مشاهده کردن، بررسی، سنجیدن و استدلال را میدانستند. اینگونه از مسافران سعی میکردند که زبان فارسی و حتی زبان باستانی ایران را بیاموزند. «تونو»، «پتی دلاکروا» و «گالان» به نام شرقشناس به سفر شرق پرداختند. «گالان» 3 بار به شرق سفر کرد و در موقع سومین اقامت خود در شرق، زبان عربی، ترکی و فارسی را به حد کمال آموخت و مشاهدات و بررسیهای شگفتی انجام داد.
«پتی دلاکروا»، با ارباب علم و ادب پیوند یافت و با آنان در باب مسائل ادبی و مذهبی به مذاکره پرداخت. رهآورد این سفر وی، قصههای ایرانی «هزار و یکشب» بود که در سالهای 1710 تا 1712 ترجمه آنها در 5جلد منتشر شد.
ایران امن و راحت
«رافائل دو مانس» مینویسد: هنگامی که مسافر به خاک ایران قدم میگذارد، در آنجا از برکت وجود دستگاه امنیتی هوشیار و بیدار و مجازات شدید تبهکاران، امنیت راهها به سرحد کمال است...
«تاورنیه» مینویسد: در باب کاروانسراهای ایران، متوجه شدیم که بهطور کلی، بهتر از کاروانسراهای ترکیه ساخته شده و راحتتر از آنهاست و بیش و کم در سراسر کشور در فواصل لازم از آنها میتوان یافت.
از طرفی مسافران مغرب زمین اطمینان داشتند که در راه اصفهان و نیز در پایتخت ایران، همکیشان یا هموطنان خود را میبینند و از مساعدت آنان برخوردار میشوند. اگر کسی امروزه به موزه کلیسای وانک اصفهان برود، اجازهنامههای فعالیت بازرگانی و اسناد حمایت از مسیحیان و ارمنیان را دقیقا در دو قرنی که مسافران بسیاری برای دیدار از ایران سفر کردند (از زمان شاه عباس تا پایان سلسله زندیه)، خواهد دید. ارمنیهای ایرانی، در لیورن، ونیز و آمستردام مؤسساتی دایر کرده بودند و با بازارهای اروپا رفتوآمد داشتند. راههای امن و مطمئن و تدابیر حمایتی رسمی که برای خارجیان بهوجود آمده بود، هجوم مسافران خارجی را به سوی ایران آسان میکرد.
ایران مهماننواز
شاردن در باب مهمان نوازی ایران میگوید: چیزی که در شیوه زندگی ایرانیان، گذشته از قناعت آنان مرا سخت به اعجاب میآورد، مهمان نوازی آنان است. وقتی ایرانیان خوان غذا میگسترند، نه تنها درها را نمیبندند، بلکه هر کس را که در آنجا باشد و یا فرامیرسد و حتی اغلب غلامانی که اسب را بر در نگاه میدارند، بر سر سفره میخوانند.
غذا و نوشیدنی ایران
امروزه یکی از انواع گردشگری را به نام Food & Drink میشناسند که البته بسیار هم خاطرخواه دارد. ایران در این زمره هم گردشگران را به سوی خود میخواند.
مسافران از میوههای شگفتانگیز و از انگور و خربزه و گرمک و انواع هندوانه و خرما و پسته و بادام و حتی بادمجان ایران صحبت به میان آوردهاند. میدانیم که «شاردن» تا چه اندازه به شربت معطری که عطش تبآلوده وی را فرومینشانید، ارزش مینهاد.
جالب اینکه نحوه غذا خوردن ایرانیان، یک نوع سبک زندگی را در اروپا بهوجود آورد. «کلمان هوار» با اطمینان خاطر اظهار میکند که قهوهخانه را «تونو» در اروپا معمول کرد. رونق و اشتهار قهوهخانههای پاریس در تاریخ ادبی و هنری قرن هجدهم، فصلی بسیار معروف است.
نخستین قهوهخانهای که برای مشتریانش آب یخ آورد، «پروکوپ» بود و مردم پاریس بلافاصله از این نوشیدنی فرحبخش و خنککننده استقبال کردند، ولی نمیدانستند که آب یخ و انواع شربت در ایران متداول است.
اما امروز
چنانکه بهطور خلاصه برشمردیم و گفتیم، از 2هزارو500سال تا به امروز جهانیان سعی کردهاند که سرزمینی به نام ایران را بهتر بشناسند. این کنجکاوی آنان بهنظر بسیاری از کارشناسان گردشگری، یکی از مهمترین دلایل سفر گردشگران خارجی به ایران است. بهنظر میرسد که ایران هنوز برایشان «کنجکاویبرانگیز» و جالب است.
میدانیم که قرنها حدود ایران در نظر اروپائیان مبهم و نامعلوم بود، چنانکه اکنون هم ایران را با کشورهایی همچون عراق اشتباه میگیرند اما در موارد دیگر باید بگوییم که ایران امروزه دیگر «افسونگر» بهنظر نمیرسد که البته با توجه به تغییر نحوه زندگی ایرانیان و دسترسی آسان به اطلاعات، این موضوع منطقی است.
ایران کشوری «متمدن» بوده، اما اینکه چقدر با توجه به روشهای نوین آنرا با توجه به این ویژگی معرفی کردهایم، جای تامل دارد.
ایران «امن و راحت» را باید بررسی کرد اما احساس میشود که ما نسبت به 350 سال پیش، در این زمینه پیشرفت نکردهایم. در آن موقع کاروانسراهای ما زبانزد بود، ولی اکنون هتلهای ما ارزش چندانی در عرصه گردشگری ندارند. ایران امروز هم حداقل برای ما ایرانیان «زیبا»ست اما چه کسی میتواند یک نقطه از ایران را نشان بدهد که ما در زشتکردنش بیتقصیر بودهایم.
ایرانیان هنوز مهماننوازند، اما سؤال این است که این «مهماننوازی» در کجای صنعت گردشگری نمود دارد؟
«غذا و نوشیدنی» ایرانی هنوز هم اگر نه بینظیر، ولی کمنظیرند اما آنچه در رستورانها میبینیم چنین ایدهای را در ذهن ایجاد نمیکنند.
«ایرانیان» هنوز برخی از آداب و رسوم خود را حفظ کردهاند، اما باید دید که چگونه باید از آن در گردشگری بهره برد.
این روزها، «سفرنامه و کتاب» درباره ایران نوشته نمیشود و اگر هم نوشته شود بسیار کم و البته معمولا منفی است. امروزه سینما و فیلم و موسیقی و هنر میتوانند نقش معرفی ایران را بهعهده بگیرند که متأسفانه خبرهای خوبی در راه نیست. نکته آخر اینکه انگیزههای سفر به ایران امروز را باید دوباره بررسی کرد و راهکارهای نو اندیشید.