داستان این نوجوانان و به عبارتی منتقدان اینترنتی سینما این است که اعتقاد دارند که نئورئالیسم سینمای ایتالیا از آنجا شروع شد که یک بابایی که فیلمساز بود، در شهر رم، یکروز حوصلهاش سر میرود؛ آنهم زیر توپ و تانک و در بحبوحه جنگ جهانی دوم؛ و دوربیناش را میاندازد روی کولش و برای اولینبار به خودش جرأت میدهد از استودیو برود بیرون و یکی دو شاتی بگیرد. دست بر قضا این شاتها گرفته میشود و خیلی هم عالی از کار درمیآید و بقیه هم خوششان میآید و اینگونه «واقعگرایی نو» شکل میگیرد و نئورئالیسم ایتالیا چهره میگشاید.
قدیمیها دیگر آردها را بیخته و الکها را آویختهاند، جدیدیها هم سر در قسمت چهارم ترمیناتور دارند. یکی باید پیشقدم شود و بگوید آهای خلقالله «این چیزهایی که این جماعت تینایجر درباره سینما میگویند توهم بعد از خوردن یک مکدونالد گنده است.» (راجر ایبرت)
این داستان نئورئالیسم سینمای ایتالیا هم دارد تمام میشود؛ از این منظر که منتقدان نازنین وبلاگی وقت و بیوقت، در سالگرد تولد یا مرگ یکی از سران این جنبش سینمایی یا بیدلیل مثلاً در 100سالگی راهبه اکوادوری، درباره این موضوع نئورئالیسم سینما و پیشگامان ایتالیاییاش مینویسند؛ یعنی اینکه مردی دوربین روی کولش انداخته و رفته خارج شهر چند تا شات گرفته و نتیجهاش شده یک فیلم به سبک نئورئالیسم. قدیمیترها هم مثل خود نئورئالیسم ایتالیا دیگر یا پوست انداختهاند و یا اینکه اینقدر دربارهاش- و بهدرستی- نوشتهاند که حال دوباره نوشتن ندارند.
نئورئالیسم سینمای ایتالیا صدالبته اینطوری که وبلاگگردانان جوان به کرات مینویسند خلق نشد که اگر اینگونه بود تمام ثروتمندان تاریخ طی سالهای 1912 تا 1945 دوربین سفارشی داشتند که بروند ییلاق و از سگ و گربهشان فیلم بگیرند و با قیمت گزاف ظاهر کنند بعد بگذارند در آبدارخانه مبارکه... این واقعاً توهین است به تاریخ سینما. نئورئالیسم سینمای ایتالیا حاصل کشتهشدن میلیونها انسان بود آنهم درگذر زمان و بهویژه درطول جنگ جهانی دوم. آنهم در منطقهای که ابتدا بیشترین فشارها را در این جنگ به دیگر کشورها وارد کرد و پس از آن خودش کلهپا شد.
روشنفکران موجود در قبیله سینمایی آن روزهای ایتالیا، نئورئالیسم ایتالیا را پا گذاشتند به هزار و یک دلیل که فقط یک دلیلش بیان آزاد و آزادیخواهی بود وگرنه چندین سبک فیلمسازی دیگر هم وجود نمیداشت مگر اکسپرسیونیسم و رسیدن به رئالیسم نوین آنهم در یک پروسه 20ساله( تازه خود همین رئالیسم نوین هم به معنای واقعی کلمه در 1925 نیامده از بین رفت). رسید به نئورئالیسم ایتالیا، نه نئورئالیسم سینمای جهان! تفاوت حتی در عبارتهاست؛ یعنی این سبک سینما در جایی خاص متولد شده و قابل تعمیم نیست. حالا هی دوستان باحال وبلاگی با جمعیتی حدود هزارنفر مینویسند فلان فیلم برگرفته از نئورئالیسم سینما است.
تازه قیاسشان هم مثلاً درباره فیلم ارباب حلقهها است. ارباب حلقهها و نئورئالیسم سینما؟! البته میشد اول به دلیل این فکرها و تراوشات وبلاگی سرمان را به دیوار بکوبیم اما این کار اگرچه شدنی است اما ناکاریاش برای خودمان میماند. راه دیگر نوشتن دوباره است. اگرچه 10بار هرکس به فراخور سن و سال درباره نئورئالیسم ایتالیا نوشته. ذکر 5- 4 تا فیلم هم بد نیست اما اینکه اصلا چطور شد که این سبک سینمایی پدید آمد، پرداخت به جنبههای جامعهشناختی و معناشناختیاش بسیار راهگشاست.
داستان اینجاست که بسیاری فکر میکنند اصلا این نئورئالیسم یک جریان همواره ملی بوده؛ در حالی که اصلا اینگونه نیست. نئورئالیسم (واقعگرایی نو) وقتی در ایتالیا پس از 20 سال ریشه داشتن سر از خاک بیرون آورد، خیلیها میخواستند این نهال نورسته را از بیخ بکنند.
بسیاری از وطنپرستان ایتالیایی افراطی نظر داشتند که این موج نوی جدید، تصویر بدی از ایتالیا به جهان بیرون ارائه میدهد و مکانهای خراب و کثیف که از ایتالیا نشان داده میشود جهانیان را بدبین میکند- مثل روزگار اواخر دهه60 و اوایل 70 که هر فیلمی به هر ضرب و زوری بود 4 تا کاسه و کوزه و بچه تراخمی نشان میداد تا بتواند از جشنواره آنور آب حتی اگر شده یک دایناسور پلاستیکی به دست آورد- آن روشنفکران به تنها چیزی که فکر نمیکردند قصههای این نوع سینما بود و تصویر آن. نئورئالیسم ایتالیا بر پایه شعر بنا شد و تاثیر پذیرفته حتی از رئالیسم دراماتیک فرانسوی و پیش از آن از رئالیسم نوین. همه اینها بیست و چند سالی طول کشید تا پس از جنگ، نئورئالیسم ایتالیا چهره به جهان سینما بنمایاند و به هنر هفتم جلوهگری ببخشد، نه اینکه از او جلوهگری بگیرد.
ویسکونتی نفر اول این داستان بود. به خاطر مکنتی که داشت و خانواده مرفه و با نفوذش او تا 1948 آمد. اما دیگر او هم کلاهش پشم نداشت و در سال 1949 قانونی وضع شد که در فیلمهای نئورئالیسمی ایتالیایی که حرف اصلیشان ظهور بیعدالتی، فساد و فقر و نکبت بود، اگر سکانسی، دیالوگی، چیزی بر ضد ایتالیایی جماعت باشد، فیلم میرود توی قیف! اینگونه شد که یک موج نوی سینمایی پس از 20سال گذران طفولیت(! )فقط 5سال توانست جوانی کند.
ویسکونتی که رفت اما «دسیکا» حتی شده با بازیگری در فیلمها حضور یافت. روبرتو روسلینی در میدان ماند و به اصالت نئورئالیسم پایدار ماند. داستان نئورئالیسم از نگاه روسلینی همان دیدگاههای ویسکونتی بود؛ تعریف سینما با ارائه قصهای عادی و مردمی و البته با نگاه خلاقانه و مثبت آن توسط دوربینهایی که از کنج استودیوها رها شده بودند. روسلینی البته هرگز سراغ فیلمهایی با داستان «وسوسه»- آنچه که ویسکونتی به عنوان اولین کارگردان این موج نو ساخت و فیلمش اولین ساخته از این نوع نام گرفت- نرفت. او «ویتوریو دسیکا» را محترم میدانست و حتی «دوچرخه» دسیکا را کاملترین اثر در نئورئالیسم ایتالیا میدانست.
اما این سینمای تازه پدیدآمده چند سال میتوانست با وسوسههای «ویسکونتی» یا «دزد دوچرخه» دسیکا سر کند؟ فیلمهایی که وقتی ساخته شدند هنوز جنگ جهانی دوم نشده بود که هیچ، اصلا در آن زمان- نوامبر 1942- کسی باور نمیکرد که آلمانها ببازند. اینگونه بود که 3سال بعدش «روسلینی»، «رمشهر بیدفاع» را ساخت و نئورئالیسم ایتالیا در 3سالگیاش شکوفا شد. چرا؟ چون جهانیان «رم شهر بیدفاع» را دیدند و تقدیساش کردند و اینگونه نئورئالیسم ایتالیا جایگاهی جهانی پیدا کرد. و همین موج نو و جنبش سینمایی اما در 7 سالگیاش مرد. در آگوست 1949! و چرا؟ چون طبق قانون موظف به نادیده گرفتن آیتمهایی شد که اصلا برای نشاندادن همین الفتها به وجود آمده بود.
نشان دادن فقر و نکبت و بیعدالتی و فساد و فحشا در ذات نئورئالیسم ایتالیا بود. پس اینگونه نبود که یک نفر از سر سیری یک روز صبح حوصلهاش سر برود آن هم درگیر و دار جنگ جهانی دوم و برود تپههای اطراف رم و دوربین به کول فیلمی بسازد. نه سالها طول کشید تا با داشتههای سبکبار گذشته نطفه چیزی به نام نئورئالیسم سینمای ایتالیا بسته شود؛ جنگی خانمانسوز در بگیرد و پس از 2دهه در 1942 بالاخره این جنبش سینمایی از فیلمی رونمایی کند. این طفل، 2ساله و 3 ساله شود و سرانجام 7سالگیاش را جشن بگیرد.