فطرت توحیدی انسان، او را به سمت امور فرامادی و کمالطلبی سوق میدهد. انبیا و رسولان الهی برای هدایت صحیح همین ویژگی اساسی و نیروی درونی انسانها مبعوث شدهاند تا این گنج نهفته را برای بشریت مکشوف کنند. اما غالبا هر گنج و متاع گرانبهایی، نسخههای بدلی و یا التقاطی نیز همراه خود دارد که یا به خاطر جهل جهال و یا به دلیل مکر شیادان تولید میشوند. در جهان مدرن کنونی نسخههای جعلی فراوانی در مقابل «معنویت ناب» و «سعادت اصیل» شکل گرفته است. «مدرنیته» و تمسک به عقل ابزاری، بشر را از دین سنتی و «دستورات الهی» دور کرده است و همین امر سبب ظهور «جنبشهای نوپدید دینی( New Religiouns Movements) یا (NRMs) شده است.
رشد قارچگونه نحلهها و فرقههای گوناگون که داعیهدار زندگی آرام و موفق برای بشر مدرن هستند در همین راستا قابل ارزیابی است که متاسفانه کشورهای اسلامی و کشور ما نیز از این آسیب بینصیب نماندهاند.با اینکه قریب به یک دهه از فعالیت چنین گروههایی در کشور ما میگذرد، اما به دلیل عدم شناخت از این پدیده، برنامهریزی و تدبیر مناسبی در رابطه با آن صورت نپذیرفته است . بهزاد حمیدیه، از محققان و پژوهشگران در مورد «جنبشهای نوپدید دینی» است و از این پدیدهها به عنوان «ادیان بازاری» تعبیر میکند.
تاکنون وی 2 اثر در همین زمینه برای سازمان تبلیغات اسلامی و موسسه مطالعات ملی تالیف کرده و در اینباره چندین مقاله، در مطبوعات و مجلات و... نگاشته است. در گفتوگو با این پژوهشگر دینی، اطلاعات علمی و محققانهای در مورد «ادیان بازاری» ارائه شده است. کوتاه شدهای از ماحصل این گفتوگو از نظرتان میگذرد.
- به عنوان اولین سؤال در مورد نحوه ظهور و شیوع این پدیده توضیح دهید؟
جنبشهای نوپدید دینی در دورهای که دوره عطف به دوران بعد از مدرنتیه است و برخی متفکرین- به خصوص فرانسویها- آن را «پست مدرنیته» میدانند، یعنی از دهه 70 قرن بیستم به بعد و عمدتا در آمریکا و بالطبع کشورهای اروپایی و بعد در شرق ظهور کرد. در مورد علت پیدایش اینگونه جنبشها، باید علت را در علل و عوامل معرفتی مدرنیته جستوجو کرد و علت اصلی را در نوعی تضاد هویتی انسان مدرن دانست.
انسان مدرن به علت برجسته شدن ارزشهای عقلانیت ابزاری و اوج گرفتن اومانیسم و سوژه محوری، علیالقاعده از دین و خدا و منابع هویت بخش مابعدالطبیعه جدا میشود و مابعدالطبیعه جایگاه و اعتبار خودش را نزد او از دست میدهد. بنابراین در یک خلأ هویتی گرفتار میشود، اما دین به جهت فطری بودن و اینکه نیاز ذاتی و مادر بشر است هرگز از زندگی انسان دست نمیکشد. از این منظر میبینیم که نظریه جامعهشناسان سکولار که معتقد بودند در اواخر قرن 20قطعا از دین در جوامع بشری نشانی نخواهد ماند، با شکست مواجه شده است. در این میان کشمکشهای متضاد و دوجانبه، انسان مدرن را به بحران شدیدی دچار میکند.
در این اوضاع یک دسته افرادی که تواناییهای خاصی در جذب اشخاص داشتند با استفاده از برخی خوارق عادت یا اموری تحت عنوان مسمریسم یا هیپنوتیزم یا امور دیگری از این دست که زندگی معمولی عادی بشر آنها را در خود سراغ ندارد و استفاده از قدرتها و فنون دیگری مانند فن بیان، سخنوری، قواعد آرامشبخش، روانشناختی و علوم فراروانشناسی، داعیهدار برطرف کردن این خلأ بشری شدند. در تاریخ دینی دیدهایم که یک عده پیامبران ظهور میکنند و داعیهشان برنامهای سعادتبخش برای بشریت است که از ما بعدالطبیعه آوردهاند.
آنها با انجام معجزاتی که سایر انسانها قادر به انجام آنها نیستند، سبب میشوند مردم برنامههای آنها را به عنوان یک برنامه سعادتبخش قبول کنند. حال اما در جنبشهای نوپدید دینی نیز شبیه چنین روندی وجود دارد! عدهای در این دوران وانفسا و بحرانزده مدعی سعادتبخشی بشر میشوند. از آنسو هم یکسری خوارق عادات و قدرتهای روانشناختی و تاثیرگذار در روح آدمی، قدرتهای شفابخشی، مغناطیس درمانی و... از خود بروز میدهند. این مسائل باعث میشود گروهی از انسانها نسبت به آنها خاضع شوند و ادعای آنها در مورد این برنامه را قبول کنند. همین مقولات است که باعث به وجودآمدن جنبشهای نوپدید دینی شده است. البته باید دانست بخشی از این قدرتهای خاص کاملا کذب است.
بسیاری از این مسائل شیادی است. البته ممکن است بعضی از آن ادعاها هم صادق باشد که با استفاده از علومشرقی- خصوصا هندی- که از برخی رموز عالم مثال و یا عوامل مادی که علم نوین به آنها دسترسی پیدا نکرده است ولی درست بوده است، استفاده کنند. اینها علوم خاصی بوده که برخی از آنها برای جذب مردم استفاده میکنند. نکته دیگر اینکه تقاضای شدیدی از سوی افراد برای کسب آرامش و مخصوصا موفقیت وجود دارد، چرا که جامعه مدرن جامعهای رقابتی است و مردم برای نیل به موفقیتهای بیشتر به این افراد روی میآورند.
- با توجه به کثرت و فراوانی اینگونه فرقهها، به نظر میرسد این جنبشها خصوصیتهای مشترکی دارند، این اشتراکات را چگونه تحلیل میکنید.
اول اینکه این جنبشها با مدرنیته و مولفههای دنیای مدرن کاملا سازگاری دارند. دوم با سیاست رابطهای ندارند و خنثی هستند تا بتوانند در محیطی بهتر و بدون تعارض با حکومتها رشد کنند. سوم: عمدتا التقاطی هستند و ادیان مختلف را با هم جمع کردهاند. چهارم: بهشدت عملگرا هستند؛ یعنی مثلا ادعا دارند مشکلات را در فلان مدت مشخص و کوتاه حل خواهد کرد و بیشتر معطوف به مشکلاتند. به عنوان نمونه فرقه آقای«ت» مدعی طی مدارج عرفانی هستند اما در این اوایل راه، کار درمانگری را پیش میگیرند! این حرفها به نوعی مبتذل کردن مسائل رفیع است.
- چه تفاوت و تمایزی میان ادعای اینگونه افراد و عرفان و باطنگرایی سنتی وجود دارد؟
ابتدا این توضیح را بدهم که عرفان اسلامی با تمام عرفانهای دیگر مسیحی، یهودی، هندی و... تفاوتهای جدی دارد. لذا در باب تفاوتهای این جنبشها با عرفانها، عرفان اسلامی را از این مقایسه خارج میکنیم چون هیچگونه سنخیتی با آنها ندارد. اما آنچه میتوان گفت تفاوتهایی بین باطنگراییهای سنتی با این جنبشها وجود دارد؛ البته باطنگراییهای سنتی هم گونههای متفاوتی دارند و در هر مورد میتوان به صورت جزیی بحث کرد. اما در این فرصت، برای نزدیک شدن به لایههایی از بحث باید توجه داشت که در جنبشهای نوپدید دینی غایت و همه تلاشها متوجه حظ انسان است.
این حظ و بهره هم گاهی معنوی است و گاهی مادی و Spiritual حظ معنوی عبارت است از یک معنایابی و هویتیابی در حیات و مرگ و نقاط گذار عمر، مانند دوره کودکی به بزرگسالی، فرزنددارشدن تا مرگ. در این نقاط گذر، هیچ معنایی پیدا نخواهد شد جز اینکه به یک غایتالغایات متصل شویم. اما از خود میپرسیم چرا زندگی میکنیم؟ چرا باید کار کنیم؟ و... شاید جواب داده شود برای اینکه لذت ببریم. بعد این سؤال پیش میآید برای چه لذت ببریم؟ و الی آخر و اگر این متصل به یک غایتالغایات نشود انسان دچار نوعی سردرگمی، بیمعنایی، وازدگی و نهیلیسم میشود، مگر آنکه با لذتها و شهوات مادی تفکراتش دچار سکون و بیحسی و رخوت شود وگرنه علیالقاعده این سؤالها برای هرکسی پیش میآید.
این جنبشها (NRMs) در واقع ادعا دارند که ارائه معنی میکنند و میخواهند به انسانهای مدرن یک مفهوم و معنا ببخشند؛ آن هم در زمانی که ماوراءالطبیعه غایب و وارد حوزه غیرعقلانی شده است. این موارد در بعد معنویاش بود. در بعد مادی هم یک طیف متکثری ادعا میکنند که میتوانند از شخص، یک مدیر موفق بسازند تا ثروت فراوان برایش ایجاد کند و یا آرامش روانی را برای او به ارمغان آورند. مواردی مانند تسلط و اعتماد به نفس، شفابخشی نیز در همین مقوله میگنجد. پس همهچیز در این جنبشها معطوف به انسان، آن هم انسان فردی است.
حتی اگر اینها از صلح جهانی صحبت میکنند به فرد بازمیگردد. یعنی تمام فواید عاید فرد میشود. ادعا میکنند انسان قدرتهای فراوان دارد یا یک انرژی بیرونی مانند انرژی کیهانی برای انسان قائل میشوند که انسان قدرت دارد از این انرژی برای مقاصد خودش بهره ببرد. پس غایت معطوف به انسان است. از طرفی مبدأ آن نیز انسان است. از انسان آغاز و به او ختم میشود! اینها نمیتوانند ثابت کنند که قادر به تامین وعدههای خود هستند.
محققان میتوانند با بررسی و تحقیق در هر یک از این جنبشها ملاحظه کنند چندنفر از این افراد کامیاب شدهاند؟ و یا برعکس چند نفر را به فساد کشیدهاند؟ در مورد آنهایی را که کامیاب کردهاند تا چه مدت این کامیابیشان طول کشیده است؟ آیا دائمی بوده یا موقتی؟ معمولا این امور از روی خواص اذکار، اوراد، مغناطیس درمانی و تلقین و... ایجاد شده است و بعد به حالت اول برمیگردد! اینها را میتوان آمار گرفت و یک کار میدانی انجام داد. البته ممکن است برخی افراد را به طور مصداقی معرفی کنند که موفقیتهایی داشتهاند و متاسفانه مردم عادی هم با یک استقرای ناقص- بلکه انقص – فریب آنها را بخورند.