به گزارذش همشهری آنلاین کیهان نوشت: بدیهیترین انتظارات از یک جبهه سیاسی که نامزد انتخاباتی به مردم معرفی میکند، داشتن حکمت و عقلانیت و صداقت و وفاداری است.
به عنوان مثال، چگونه ممکن است جبهه اصلاحات همین سه ماه قبل، به بهانه مخالفت با شورای نگهبان، نامزدهای اصلاحطلب را از نامزد شدن در انتخابات مجلس نهی نماید، اما در انتخابات پیشرو، قریب ده نفر را برای نامزدی به خط کند؟!
ساز و کارهای انتخاباتی که عوض نشده و شورای نگهبان همان شوراست. اگر آن نهی و تهدید- و تمسخر نامزدها و پنج حزب اصلاحطلب حامی معرفی نامزد- راهبرد درستی بوده، پس امروز چرا خود را مسخره کردهاند؟ اما اگر رویکرد امروز درست است، قطعا سه ماه قبل به خاطر تبعیت از گروهکهای ورشکسته (تحریم انتخابات) خبط بزرگی مرتکب شده و خاتمی را هم به خاطر فشار برای رای ندادن، تا لبه پرتگاه هُل دادهاند.
البته بیصداقتی و بیوفایی افراطیون مدعی اصلاحات، عمیقتر از اینهاست. به شهادت تاریخ- فارغ از این که نامزد نهائی این طیف چه کسی باشد- صدق و وفا، گمشده کسر بزرگی از اعضای جبهه اصلاحات است.
چپهای مجمع روحانیون و سازمان مجاهدین (انقلاب) و برخی حزب مشارکتیهای بعدی که معترضان جدی دولت هاشمی در موضوع عدالت اجتماعی و ترویج لیبرالیسم و... بودند، در سال آخر دولت (۱۳۷۵)، با حزب حاکم کارگزاران برای حمایت از خاتمی ائتلاف کردند! اما به دو سال نکشید که تیم حجاریان، علوی تبار، اکبر گنجی، عماد باقی و برخی دیگر، دخل هاشمی رفسنجانی را درآوردند و او را پدرخوانده، انحصارطلب و عالیجناب سرخپوش قتلهای زنجیرهای جا زدند.
این در حالی بود که هاشمی در انتخابات ۱۳۷۶ به «جامعه روحانیت» وفادار نمانده و ناطق نوری را دور زده بود. با این وجود، افراطیون مدعی اصلاحات، در انتخابات مجلس ششم از خجالت مرحوم هاشمی در آمدند. به تصریح محسن هاشمی، تاجزاده (رئیس ستاد انتخابات) تقلب کرده و مانع ورود هاشمی به مجلس شد. همینها پس از شکست معین در مرحله اول انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۴، دور هاشمی جمع شدند و از او قدیس اصلاحات ساختند(!) هر چند که مردم رای ندادند.
آنها همین رفتار دغلبازانه را در حق ناطقنوری مرتکب شدند. او را در انتخابات ۱۳۷۶ ترور شخصیت کردند و قبل از آن در تجمعات شعار دادند «مجلس زوری نمیخوایم- ناطقنوری نمیخوایم». اما بعدها، به ناطق نزدیک شدند و او را شیخ میانهرو توصیف کردند. جالب اینکه اصلاحطلبان در میانه راه، خاتمی را هم اردک فلج خوانده و خواستار عبور از خاتمی و استعفای او شده بودند!
نفر بعدی محمدرضا عارف است؛ بارها او را «اصلاحطلب قلابی» و «برانگیخته نهادهای امنیتی» خواندند، و در انتخابات ۱۳۹۲ مجبور کردند به نفع روحانی کنار برود. همانها چند سال بعد، عارف را رئیس شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان کردند و به مجلس فرستادند، اما مجددا او را بیکفایت نامیدند، تا جایی که عارف با قهر و اعتراض، از ریاست شورا کنارهگیری کرد.
مورد بعدی، حسن روحانی است. اصلاحطلبان، روزگاری از او به عنوان فردی مغرور و متکبر و غیر قابل تحمل یاد میکردند و از سخنرانی وی در روز ۲۳ تیر ۱۳۷۸ که آشوبگران را مزدوران آمریکا و اسرائیل خوانده بود، بشدت عصبانی بودند. اما همانها در انتخابات ۱۳۹۲ و ۱۳۹6 از آقای روحانی با ادبیات موهن «نامزد اجارهای» و «رحم اجارهای» حمایت کردند و سهم خود را از شرکت سهامی قدرت گرفتند ولی بعدا که ناکارآمدی دولت و نارضایتی شدید مردم آشکار شد، از پذیرش مسئولیت طفره رفتند.
نمونه دیگر، علی لاریجانی است؛ همان کسی که هنگام ریاست او بر صدا و سیما، شعار «سیمای لاریجانی، تعطیل باید گردد» میدادند. پس از تشکیل دولت روحانی، کرباسچی دبیرکل کارگزاران، آذر ۱۳۹۴ در مصاحبه با روزنامه شرق، ضمن نام بردن از لاریجانی گفت: «ما بعد از پیروزی در انتخابات ۱۳۹۲ روش نامعقولی به کار نگرفتیم. دولت از طرف مقابل یارگیری کرده، مثلا در سیاست خارجی و برجام. در مجموع بازی طرفداران دولت در گروههای سیاسی به واسطه همین سربازگیری از جبهه مقابل بوده است و در مجلس هم میتواند اتفاق بیفتد.»
اما در مقطعی بعد (۱۳ شهریور ۱۳۹۸/ در آستانه انتخابات مجلس یازدهم)، حسین مرعشی درباره احتمال حمایت انتخاباتی از لاریجانی، در روزنامه اعتماد نوشته: «چه لزومی دارد به سمت اصولگرایان معتدل برویم. در دنیا مرسوم است که روی اسب برنده شرط میبندند. کارگزاران هم روی اسب بازنده شرطبندی نمیکند. آنها بازارشان را از دست دادهاند.»
بنابراین، فارغ از این که پدرخواندهها در میان طیف افراطیون جبهه اصلاحات، نهایتا از کدام نامزد حمایت کنند، واقعیت این است که آنها به چشم بازیچه و مهره پیاده به تکتک نامزدهای منسوب به این جریان نگاه میکنند و برای هیچ یک از آنها کمترین احترامی قائل نیستند.
نظر شما