به گزراش همشهری آنلاین، جوان نوشت: در این مجال به روایت دیگر کاندیدای اولین دوره از ریاستجمهوری میپردازیم که از انقلابیگری آغاز کرد و به کودتا علیه نظام اسلامی رسید! صادق قطبزاده در واپسین فصل از حیات خویش به هم پیمانی با عناصری پرداخت که راه خود را از اکثریت مردم ایران جدا و حتی به آنان پشت کرده بودند! مقال پی آمده درصدد است، تا داستان حضور وی در انتخابات تا فرجام بهت انگیزش را مورد بازخوانی قرار دهد. امید آنکه تاریخ پژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقمندان را، مفید و مقبول آید.
فرق قطبزاده با کمونیستها، فرق منافق با کافر است!
صادق قطبزاده در عداد دانشجویانی بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد و در امریکا و اروپا، علیه رژیم پهلوی فعالیت سیاسی انجام میدادند. با آغاز نهضت امامخمینی و تبعید ایشان به ترکیه و عراق، او به این حرکت متمایل شد و در نجف به دیدار رهبر انقلاب رفت. با اینکه در آن دوره اغلب افراد او را در عداد مبارزان میدانستند، برخی از شخصیتهای نامور نهضت به او خوشبین نبودند. حجتالاسلاموالمسلمین سیدحمید روحانی در باب نگاه شهیدآیتالله سیدمصطفی خمینی به قطبزاده، در مصاحبهای میگوید: «حاجآقا مصطفی بین افرادی که مرموز بودند و افرادی که با راستی و درستی قدم پیش میگذاشتند، فرق قائل میشد. برایشان فرقی نداشت که از کدام گروه هستند، اگر تشخیص میدادند آن فرد مکر و نقشهای در سر دارد، خیلی قاطعانه تلاش میکردند از آن فرد دوری کنند. ایشان در مواجهه با شخصی از کمونیستها، درباره اندیشه لیبرالی و مارکسیستی طوری صحبت کردند که آن فرد تا مدتها مات مانده بود! حاج آقا مصطفی معمولاً کسی را که به دیدار او میآمد، رد نمیکرد. اما اگر تشخیص میداد که فرد مرموزی است، خیلی سخت در برابرش موضع میگرفت و به دیگران هم توصیه میکرد که مراقب آن فرد باشند.
برای ایشان فرقی نمیکرد که آن فرد از جبهه ملی، نهضت آزادی یا کمونیستها یا سایر گروههاست و در برخورد اول با افراد نگاه مهربانانه داشت، اما اگر تشخیص میداد که آن فرد مرموز و منافقانه عمل میکند، رفتارش با او تغییر میکرد؛ لذا بعضیها از حاجآقا مصطفی میپرسیدند، شما چطور کمونیستها را تحویل میگیرید، اما با قطبزاده سرد برخورد میکنید؟ آقامصطفی در جواب گفت: فرق بین قطبزاده و کمونیستها، فرق بین منافق و کافر است. بعد از گذشت ۲۰ سال از این موضعگیری آقامصطفی، ماهیت واقعی قطب زاده مشخص شد...».
چرا قطبزاده در شورای انقلاب است؟
برخی مبارزان خارج از کشور که از شخصیت اخلاقی و اجتماعی قطبزاده شناختی دقیق داشتند؛ از واگذاری برخی سمتهای حکومتی به وی در دوره برقراری نظام اسلامی، ناخشنود بودند. در مقالی بر پرتال امامخمینی، در اینباره میخوانیم: «صادق قطبزاده به هنگام ورود امام، همراه با ایشان به ایران آمد و در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، از اعضای شورای انقلاب بود. علی جنتی درباره حضور لیبرالها از جمله بنیصدر و قطبزاده در شورای انقلاب، میگوید: من با آقای قدوسی ارتباط نزدیک داشتم. یک روز به ایشان گفتم: چرا بنیصدر و قطبزاده را در شورای انقلاب راه دادهاند؟ اگر وضعیت اینها را نمیدانستند، حداقل از کسانی که در خارج بودند سوال میکردند، آقای هاشمیرفسنجانی خبر دارد، که اینها آدمهای مذهبی، دینی و شایسته اطمینان نیستند. ایشان گفت: آقایان هم دل خوشی از آنها ندارند، اما نظر امام این بود که باید در شورای انقلاب باشند که دیگران فکر نکنند آخوندها آمدهاند تا همه مراکز قدرت را در اختیار خود بگیرند... قطبزاده پس از روی کار آمدن دولت موقت، عهدهدار سرپرستی صداوسیما و سپس با حفظ سمت، عهدهدار وزارت امور خارجه دولت موقت گردید. پس از آن در انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری شرکت کرد و در میان هفت کاندید نهایی انتخابات، با کسب ۴۸ هزارو ۵۴۷ رأی، کمترین آرا را کسب کرد و هفتم شد! به تدریج با از دست دادن مناصبش، خط مشی سیاسی او هم تغییر کرد؛ تا جایی که در برابر امام و نظام اسلامی به توطئهگری پرداخت. احمد عباسی داماد سیدکاظم شریعتمداری، در این باره میگوید: پس از برکناری قطبزاده از سمتهای رسمیاش در کشور و بعد از اینکه دیگر خانهنشین شد و دیگر اسمی از او مطرح نبود و فعالیت رسمی نداشت، گاهی شنیده میشد که ایشان مستقلاً میخواهد روزنامهای دایر کند به نام «والعصر». بعد میگفتند که نه پشیمان شده، میخواهد دوستانی جمع آوری کند و در نهادها و سازمانهای مختلف هم حتی رفقایی دارد و پیدا کرده است و آن موقعها صحبت میکردند که میخواهد مثلاً یک تظاهراتی، اعتصاباتی راه بیندازد. یک جبههگیری در برابر جمهوری اسلامی کند و مخالفتهایی ابراز کند...».
فکر میکنید چه کسی میتواند جای امام را بگیرد؟
نگاه منفی به قطبزاده اما، تنها به سیاستمداران اختصاص نداشت. برخی مراجع تقلید و اطرافیان آنان نیز درباره او داوری مثبتی نداشتند و در شرایطی آن را ابراز میداشتند. آیتالله سیدحسین موسویکرمانی، در خاطرات خویش، روایتی خواندنی از دیدار نامبرده با آیتاللهالعظمی سیدمحمدرضا گلپایگانی از مراجع عظام تقلید در قم ارائه کرده است: «قطبزاده در این فکر بود که امامخمینی را از رأس نظام کنار بگذارد و کس دیگری را به جای ایشان مطرح سازد. قطبزاده در آن موقع، رئیس صدا و سیما بود. او روزی به قم آمد و تصمیم گرفت در مدرسه فیضیه سخنرانی کند، ولی به او اجازه ندادند! او هم در صحن حرم سخنرانی کرد. من در سخنرانی او نبودم. عصر آن روز، خدمت آیتالله گلپایگانی رفتم و مسئلهای از ایشان پرسیدم و بعد بلند شدم که بیرون بروم، ولی ایشان فرمودند: بنشینید، ۱۰دقیقه دیگر قطبزاده و اعوانش به اینجا میآیند، شما هم حضور داشته باشید. قطبزاده آمد و شروع کرد به تعریف کردن از آیتالله گلپایگانی و اینکه ما دعاگوی شما هستیم و... آیتالله گلپایگانی ساکت بود و گوش میکرد. اصلاً به قطبزاده، نگاه هم نمیکرد! حرفهای قطبزاده که تمام شد، ایشان گفت: آقای قطبزاده، شما نسبت به حضرت آیتالله خمینی چه فکر میکنید؟ شما فکر میکنید اگر او کنار برود، کسی میتواند جای او را بگیرد؟ محال است.
خداوند بعد از ۱۴ قرن از زمان رسولاکرم (ص)، این لباس را به تن آیتالله خمینی دوخته است، هیچکسی نمیتواند کار او را انجام بدهد، آقای قطبزاده اگر فکر میکنید آقای خمینی کنار برود، من میتوانم جایش بنشینم یا کس دیگری میتواند جایش بنشیند، محال است! این منصب برای ایشان خدادادی است؛ این فکر که کسی بتواند جای ایشان را بگیرد، عبث و محال است. من به برنامههایی که شما در تلویزیون پخش میکنید اعتراض دارم، من به حاجآقا جواد هم گفتهام که بیاید به شما بگوید که این برنامهها اشکال دارد... سپس آیتالله گلپایگانی به قطبزاده فرمود: امروز مخالفت با حضرت آیتالله خمینی، مخالفت با امام زمان (عج) است. قطبزاده گفت: آقا، اهل علم به صداوسیما نمیآیند تا از وجودشان در برنامهها استفاده کنیم... من تا آنموقع، ساکت بودم و گوش میکردم. وقتی قطبزاده، این حرف را زد، با او سلام و علیک و احوالپرسی کردم و گفتم: علما باید بیایند پیش شما، یا شما باید بیایید خدمت علما؟ وظیفه شماست که خدمت علما بروید. شما باید از علما بخواهید؛ از مراجع بخواهید تا عالمی را پیش شما بفرستند که بر برنامههای صداوسیما نظارت کند و هیچ برنامهای بدون نظارت او پخش نشود. قطبزاده گفت: چشم، چشم...».
آخرین نفر، در میان کاندیداهای اولین انتخابات ریاستجمهوری
اولین رئیس صداوسیما، در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در زمره منتقدان دولت موقت به شمار میرفت و در نخستین انتخابات ریاست جمهوری نیز، کاندیدا شد. او به رغم این همه، کمترین رأی را به خود اختصاص داد و مشخص شد که در میان بدنه جامعه، فاقد پایگاه و اقبال است. روزنامه شرق در مورخه ۳ مهر ۱۴۰۰، طی مقالی در این فقره خاطرنشان کرده است: «سقوط دولت موقت چندان برای قطبزاده ناراحت کننده نبود، زیرا احساس میکرد یکی از رقبای خود را از صحنه بیرون کرده است. با وجود این، گویا با ادامهدارشدن این روند موافق نبوده است. قطبزاده این مسیر را طی کرد، تا به انتخابات ریاستجمهوری برسد و برای رؤیای بزرگی که با واقعیت همسان نبود، تلاش کرد.
او خواست رئیسجمهور شود و کاندیدای انتخابات شد، اما تنها ۳ درصد آرأی مردم را کسب کرد. پس از شکست در انتخابات، قطبزاده به حاشیه نمیرود و در قامت وزیر امور خارجه، طبق سنت گذشته تلاش خود را بر ارتباط با خارجیها میگذارد و سعی در مذاکره پیرامون گروگانها دارد که این مسئله و استرداد شاه به نتیجه نمیرسد، اما جهان بزرگتر از امریکا و شاه بود و قطبزاده نیز مقاصد دیگری را انتخاب کرد و علناً در یک مصاحبه تلویزیونی گفت: مصمم هستیم حکومت عراق را برداریم، صدام و دارو دستهاش باید بروند! یکی دیگر از مأموریتهای جالب او در دوران وزارت خارجه نیز شرکت در مراسم ختم تیتو بود! قطبزاده در این دوره فکر کرده بود، علیآباد هم شهر است و توهم قدرت، او را برداشت و در اقدامی غیرمنتظره، نامهای شدیداللحن به وزیر امور خارجه شوروی نوشت که حتی موجب انتقاد دوستان خودش قرار گرفت...».
حتی ۵۰ هزار رأی هم نمیآوری!
دوستان قطبزاده، حدس زده بودند که او در انتخابات ریاست جمهوری، مورد استقبال جامعه قرار نمیگیرد. پیشتر این بیتوجهی و حتی انتقاد عمومی از او، در دوران ریاستش بر صداوسیما خودنمایی کرده بود. در آن دوره بسیاری از روزنامهها و نشریات متعلق به احزاب مختلف، او را مورد نکوهش قرار میدادند. اردشیر هوشی از دوستان قطبزاده، در این موضوع آورده است: «به او گفتم: نکن، رأی نمیآوری، این انتخابات زمینت میزند، حتی ۵۰ هزار رأی هم نمیآوری، اما گوش نکرد. تحریکش کرده بودند که حتماً در انتخابات شرکت کند. من هم وقتی دیدم در تصمیمش مصمم است، با تمام توان کمکش کردم. حتی ساختمان شرکتم، ستاد انتخاباتی ایشان بود. اما در نهایت بنیصدر انتخاب شد و سلامتیان را برای نخستوزیری کاندیدا کرد. اختلاف قطبزاده با بنیصدر، قبل از این ماجرا شروع شده بود.
بنیصدر معتقد بود، قطبزاده میخواهد قلدری کند. قطبزاده هم به طعنه میگفت: بنیصدر مرکز عالم است!... مسائلی باعث شد که رأی کمی در انتخابات ریاستجمهوری بیاورد، نزدیک به ۵۰ هزار رأی! به او گفتم: دیدی، صدایش در نیامد! گفتم: تو در این انتخابات وعده دادی که راه کربلا را باز میکنم، بابا مردم این حرفها را باور نمیکنند، ما با صدام حسین داستان داریم... یکسری از بازنشستههای ارتش رژیم شاه و روحانیونی که زیاد معروف نبودند مثل حجازی و مهدوی، دورش را گرفته بودند. اول میخواست با آنها، مجله یا روزنامهای به نام «والعصر» را دربیاورد. به او میگفتم: صادق! مواظب باش، پوست خربزه زیر پایت نیندازند. یکسری مسائل را، از من مخفی میکرد. اما من میفهمیدم و همیشه هوایش را داشتم. شایعات هم علیه او شدت گرفته بود که با امریکاییها ارتباط دارد، مسائل اخلاقی دارد و حرفهای بسیاری از این دست. قطبزاده زمانی که سرپرست رادیو تلویزیون و بعد وزیر خارجه بود، شبها یا در ساختمان تلویزیون و وزارت خارجه میخوابید، یا به منزل برادرش میرفت. خودش خانه نداشت. بعد از اینکه خانهنشین شد، خانهای در نیاوران در اختیارش گذاشتند. به اضافه چهار محافظ شخصی. در این زمان قطبزاده، تقریباً خانهنشین شده بود...».
ائتلاف با شریعتمداری در واپسین گام
و سرانجام قطبزاده پس از شکلگیری دولت شهید محمدعلی رجایی، مسئولیتهای اجرایی را ترک گفت و منزوی شد. او که پیشتر نیز نشان داده بود درباره جمهوریاسلامی و امامخمینی به تردیدهایی رسیده است، کم کم همه چیز را سیاه میدید و درصدد مقابله با نظام برآمد. با دوستان خود صحبت و یارگیری میکرد و نهایتاً به برنامهریزی کودتا رسید. سیدمهدی مهدوی از کسانی که در این طریق وی را یاری کرده است، نحوه اتصال قطبزاده با آیتالله سیدکاظم شریعتمداری را، اینگونه شرح داده است: «بنده در حدود پنجماه پیشبود، کهبا یکی از دوستان به نام مستجابی، منزل آقایقطبزادهبودیم.
ایشانگفتند کهاینجمهوریاسلامیکهالانهست، آنجمهوریاسلامینیستکهامامبه مردم وعده داده بود و ما برایآن ا نقلاب کردیم و من فکر کردم کاری کنیم، که جمهوری اسلامی واقعی را، ایجاد کنیمو برای اینکار هم با عدهای صحبتکردم و مقدماتی هم فراهمکردیم. آقایقطبزاده، در همانجلسه گفت:، چون ما میخواهیم جمهوری اسلامی واقعی ایجاد کنیم، باید یکی از مراجع که مخالف با این جمهوری اسلامی فعلی است را انتخاب کنیم که ضمن همکاری با ما، بعد از این که جمهوری اسلامی واقعی را ایجاد کردیم، ما را تأیید کند که در این رابطه هیچکس را بهتر از آقای شریعتمداری ندیدیم. چون من اطلاع دارم که ایشان میخواهند این جمهوری اسلامی و کسانی که دست اندرکار آن هستند، کنار بروند و جمهوریاسلامیدیگری رویکار آید و به همینجهت، قطبزاده از من میخواست که با آقای شریعتمداری تماس بگیرم. من به ایشان گفتم، که خودم مستقیماً با ایشان رابطه چندانی ندارم و از دوستان هستند که با ایشان خیلی نزدیک هستند و میتوانند وسیلهای فراهمکنند که با آقای شریعتمداری ملاقات بشود. آقای مناقبی را در نظر گرفتم که قرار شد من با ایشان صحبت کنم و آقای مناقبی از آقای شریعتمداری وقت بگیرد، که نزد ایشان برویم و در این رابطه با وی صحبت کنیم. تا این که یکیاز روزهایماهمحرمبود، کهبا آقایقطبزاده برای صرف صبحانه به منزل آقای مناقبی رفتیم و آقای قطبزاده، همین مطالب را با آقای مناقبی در میان گذاشت.
قرار شد که آقای مناقبی با آقای عباسی داماد شریعتمداری، تماس بگیرد و سپس ما برویم به قم و با آقای شریعتمداری این مطلب را در میان بگذاریم. فکر میکنم که مقدمات این ملاقات، در اواخر ماهصفر فراهم شد و من به همراه آقای مناقبی رفتم منزل آقایشریعتمداری که در این جلسه آقای عباسی، شریعتمداری و آقای مناقبی و من بودیم و آقای مناقبی مسئله را مطرح کرد و آقایشریعتمداری گفت طرح خیلی خوبی است، مشروط بر این که امکانپذیر باشد و موافقت کرد. آنچه که مطرح شد هم، همان بود که آقای قطبزاده به بنده و آقای مناقبی گفته بود، که ما میخواهیم این جمهوریاسلامی را کنار بگذاریم و یک جمهوریاسلامی واقعی را رویکار بیاریم. ایشان موافقت کردند و گفتند: در صورتی که اینکار بشود و آقای قطبزاده بتوانند موفق شود، من بلافاصله تأیید میکنم.
در حدود پنجماه قبل، آقای قطبزاده طرح یاد شده را با من در میان گذاشت و گفت من با عدهای صحبت کردهام و مقدماتی را فراهم کردهام و دارم مقدمات را کامل میکنم، اما این که قطبزاده به چه کیفیتی و با چه کسانی مقدمات آن را کامل میکند، توضیح بیشتری نداد. بعد از مسافرتم، من یک بار با ایشان ملاقات کردم. توضیح این که آقای مناقبی رابط ما با آقایشریعتمداری، قبل از این ملاقات به من گفت، که آقای شریعتمداری از این که شما در خارج از کشور به نمایندگی از ایشان با کسانی ملاقات کردهاید، ناراحت هستند و من این موضوع را به اطلاع آقای قطبزاده رساندم و ایشان نیز سفارش کرد که در ملاقات با آقای شریعتمداری، به ایشان یادآور شوم که مسائلی که درباره آنها قبلاً صحبت شده، موعدش نزدیک میشود و لذا وعدههایی را که داده بودند، فراموش نکنید...».
کلام آخر
زیستسیاسی صادق قطبزاده به عنوان یکی از کاندیداهای نخستین انتخابات ریاستجمهوری، میتواند به عنوان نمادی از توهم، خود بزرگبینی، ساده انگاری موضوعات پیچیده و نهایتاً درافتادن با خویش، مورد توجه قرار گیرد. معمولاً صاحبان تصورات باطل به رغم برخی سوابق مثبت، ناگهان متوجه واهی بودن خیالات خویش میشوند و برگذشته و کرده خود برمی آشوبند! در دوران اکنون نیز نمونههایی از سیاسیون قطبزادهگون را میتوان یافت.
نظر شما