پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۷
۰ نفر

می‌گفت: «اولین شبی که پیش‌پرده خواندم، تماشاخانه کشور بودم، سال ۱۳۲۰، جنگ دوم جهانی. از شوق توی خیابان‌ها می‌دویدم و گریه می‌کردم.» حرف زدن عادی‌اش هم مثل لحن صدایش در فیلم‌ها بود، صدایی که انگار صاحب دنیاست.

عزت الله انتظامی

به گزارش همشهری آنلاین، «من عزتم. عزت انتظامی. تقریبا ۶۵ سال است که بازی می‌کنم، نه بازی نمی‌کنم، زندگی می‌کنم.» تاریک روشن صبح در اتاق کوچکش در خانه ساکت خود در قیطریه مطالعه می‌کرد. می‌گفت: «من عاشق کتابم.» توی کتابخانه‌اش همه جور کتابی پیدا می‌شد. بعد اگر فیلمنامه‌ای در دست داشت، مشغول تمرین می‌شد. فیلمنامه را آنقدر می‌خواند و با آن زندگی می‌کرد تا همه نقش را از آن خود کند. می‌خواند، تمرین می‌کرد و می‌نوشت، آنقدر در حاشیه فیلمنامه می‌نوشت تا تمام صفحه سیاه می‌شد.

می‌گفت: «وقتی همه فیلمنامه، حتی دیالوگ‌های پرسوناژ مقابل را از بر کنم، آن وقت می‌فهمم که تقریبا آماده‌ام.» جلوی دوربین دیگر پایش درد نمی‌کرد. جلوی دوربین پر از انرژی بود. جلوی دوربین انتظامی ۱۳۲۰ بود. شاید به سن و سالش نمی‌آمد اما از خیلی از جوان‌ها پرکارتر بود. می‌گفت: «حاجی واشنگتن را از بقیه فیلم‌هایم بیشتر دوست دارم. هر وقت آن را می‌بینم، ناخودآگاه گریه‌ام می‌گیرد.»

در روز اگر وقت آزاد پیدا می‌کرد، ایمیل‌هایش را چک می‌کرد و به سایت‌های خبری سر می‌زد. موبایلش مرتب زنگ می‌خورد، از این خبرگزاری و آن روزنامه. می‌گفت: «موسیقی کلاسیک را دوست دارم.» زنگ موبایلش چهارفصل ویوالدی بود. برای استراحت صندلی سفید حیاط پر برگ و درخت خانه را از همه جا بیشتر دوست داشت. می‌گفت: «۴۰ سال است اینجا هستم. این خونه و حیاط و کتاب‌ها رو با هیچی عوض نمی‌کنم.» خانه پر است از کتاب، لوح سپاس، جایزه و عکس‌های بزرگ و کوچکی که بعد از رفتن انتظامی، موزه‌ای را تشکیل داده‌اند؛ موزه‌ای پر از صمیمیت و مهربانی.

بیشتر بخوانید:

کد خبر 861110

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha