بنابراین برای شناخت او که امری است ضروری باید شرایط و صفات امام را درک کرد؛ صفات و شرایطی که از سویی بازتاب زمانهاند یعنی حاصل تربیت خانوادهاند و حاصل اثرپذیری از محیط و از سوی دیگر تاثیرگذارندهاند بر محیط. امام در عینیت حرکت خویش، تقطیع برشی مجزا از تاریخ نیست. میتوان با برشمردن ویژگی بخشهایی از تاریخ که لابد انتزاع ناکارآمدی از جزئیاتند او را به چنگ شناخت درآورد.
نمیتوان او را در منزلی از تاریخ به نظاره نشست، چرا که در آن صورت حرکتهای او را از هویت فارغ خواهیم ساخت. بنابراین در شناخت امام تناقضی دلپذیر شکل مییابد که به نحو منطقی تقرب به ساحت وجودی او را صعبالعبور میسازد و این البته با واقعیت نیز در توافق است. از این تناقض گذشته، تناقض دیگری وجود دارد که امام با جامعه دارد، چراکه او تنها عضوی ساده از جامعه نیست؛ قرار است هدایت عینی آن را به دست گیرد و معمولا چنین امری مقبول نمیافتد جز در مواردی حداقلی.
برخی سخن از این میرانند که اصولا چنین نشود. باری این دو تناقض که ذکر آن رفت را میتوان بیش از هر جای دیگری در زندگی امام حسینبنعلی(ع) که این جستار به مناسبت ولادت آن بزرگوار در سوم شعبان سال چهارم هجری در مدینه منوره فراهم آمده است، مشاهده کرد. در این مختصر روایی و چرایی این تناقض را به قدر امکان روشن خواهیم کرد.
بنابر قول شیخ طوسی در مصباح المتهجد و شیخ طبرسی در اعلام الوری روایت سوم شعبان امری متفقعلیه و مشهور است اما هستند بزرگانی چون شهید اول که در دروس، کتاب فقهی خود ولادت ایشان را مربوط دانستهاند به روز آخر ماه ربیعالاول سال سوم هجری یا ابن شهر آشوب در مناقب آلابیطالب که روز مولد را روز پنجشنبه یا سهشنبه سال خندق یعنی سال پنجم مطابق با روز پنجم ماه شعبان المعظم دانسته است.
بنابراین اقوال، میان ایشان و برادر بزرگتر، امامحسن(ع) تنها 10 ماه و 20 روز اختلاف مشاهده میشود و البته همین اختلاف اندک برخی را به انواع گمانهزنی کشانده است. زمان شهادت ایشان اما چنان مورد اختلاف نبوده است؛ روز دهم محرم سال 61هجری. بنابراین مدت عمر ایشان را چنانکه کلینی در کافی ذکر کرده است، باید 57سال و چندماه بهشمار آورد.
شیخ مفید میگوید: ایشان 7سال پدر بزرگ خویش را درک کرد و 37سال مصاحبت داشت با پدر و 47 سال همراهی داشت با برادر و نیز 7 سال از الطاف مادر بهرهمند بود. از اینرو مدت امامت ایشان 11سال بوده است که از این مقدار 10سال معاصر با معاویهبن ابیسفیان از یک سال نیز معاصر با یزیدبن معاویه بوده است. (الارشاد، ص252) شیخ مفید همچنین امامت ایشان را به نص و نصب و تعیین نبوی و اعلام علوی و حسنی دانسته است. (همان، ابتدای باب سوم) از اینرو موقعیت امام حسین در کنار برادرش امام حسن(ع) از همانآغاز بسیار روشن و متعالی بوده است.
این روایت را سیدبنطاووس در الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف به نقل از ذخایر العقبی و فرائد السمطین از کتب معتبر حدیثی اهل سنت نقل میکند که پیامبر(ص) در همان ایام کودکی حسنین بر فراز منبر شدند در حالیکه حسنین را بر شانههای خویش نهاده بودند و فرمودند: ای مردم آیا شما را با کسانی که بهترین پدربزرگ و مادربزرگ را دارند آشنا سازم؟ گفتند:بلی ای رسول خدا. فرمودند: حسن و حسین، چراکه جدشان رسول خدا (ص) و مادربزرگشان خدیجه بنت خویلد سرور زنان اهل بهشت است.
باز فرمودند: آیا شما را با کسانی که بهترین پدر و مادر را دارند آشنا سازم؟ گفتند: بلی ای رسول خدا. فرمودند: حسن و حسین، چراکه مادرشان فاطمه سرور زنان جهانیان و پدرشان علی است. سپس فرمودند: خدایا تو میدانی که حسن و حسین جایگاهشان در بهشت است و نیز میدانی که پدر، مادر، عمه، عمو، خاله ودایی و نیز هرکس که ایشان را دوست داشته باشد در بهشت است و هرکس که ایشان را دشمن بدارد در آتش است.» (همان،ص92)
این گزارش تاریخی که از قضا هم از معتقدات و آموزههای شیعه به شمار میرود و هم از باورهای اهل سنت، حاوی مضامین بسیار عجیبی است: نخست آنکه در همان آغاز کودکی پیامبر خبر از بهشتی بودن افرادی میدهد که هنوز حتی به سن تکلیف نرسیدهاند، هرچند در مورد سن تکلیف امام اختلاف وجود دارد، اما به هر حال این نکته را نباید از نظر دور داشت که ایشان تازه در ابتدای کودکی بودهاند. این امر که به نحو پیشینی نمیتوان درباره سرنوشت افراد سخن گفت و باید انتظار اعمال ایشان را کشید، لااقل در این یک مورد با غیبگویی پیامبر تخصیص میخورد.
دومآنکه در ابتدای این حدیث بسیار طولانی پیامبر(ص) به بلال دستور میدهد که اذان بگوید و معاشر مسلمین را به مسجد بخواند و این نشان میدهد که قرار است تا امر مهمی به اطلاع مسلمین رسانده شود؛ خبر مهمی در راه است. ای مسلمانان اجتماع کنید. اما خبر چیست؟ ای مردم حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت هستند و پدربزرگ و مادربزرگ و پدر و مادر و عمه و عمو و خاله و دایی ایشان نیز... بدانید که این خانواده همگی بر صراط مستقیمند. پیام این سخن پیامبر بسیار واضح است. ایشان به نحو پیشینی خبر از این میدهند که ایشان اسوه جامعهاند؛چرا که وقتی کسی یا کسانی بهشتی شدند لابد این نتایج اعمال درست آینده ایشان بوده است.
دست آخر آنکه مضمون این حدیث میان فریقین متفق علیه است. اهل سنت حسن و حسین را جزء عشره مبشره میدانند و با هر معیاری از اصحاب پیامبر میشمارند که عنوان اولی را حاکی از بهشتیان میدانند و دومی حاوی فضیلت و عدالت. این روایت معتبر تاریخی هرچند عمق تناقض جامعهای را نشان میدهد که با اطلاع از این روایت و روایتهای مشابه تنها 50سال پس از پیامبری که این سخنان را بر زبان آورده است، نوه ایشان را آنچنان که ذکر آن در کتب تاریخی مندرج است به شهادت رساندند اما بهتنهایی به شناخت امام یاری نمیرساند.
شناخت امام- در مورد بحث ا مامحسین(ع)- تنها کنارهمقراردادن مجموعهای از روایات نیست که به نحوه پیشینی خبری از آینده امام را متضمن هستند بلکه واکنشهای امام یا کنشهای ایشان در بزنگاههای تاریخی یا آنچه در اصطلاح تذکرهنویسان و مورخان علم کلام «مفترق طرق» نام دارد، است که دیالکتیک امام را با خود و جامعه روشن میسازد و به واسطه آن شخصیت ایشان لااقل در ابعادی مکشوف میشود. لااقل 2 حادثه بسیار مهم در زندگی امامحسین(ع) روی داده است که این هر دو پس از حیات پیامبر و امیر مؤمنان بودهاند؛ نخست صلح ساباط و دوم حادثه عاشورا.
شواهد کافی در دست است که امام لااقل از نتایج و نیز بسیاری از مفاد این توافقنامه رضایتی نداشتهاند و البته گذر زمان نیز حاکی از این امر بود که قرار نیست تا بندهای آن مورد اجرا و معمول باشد. و حادثه دوم که بهنظر بسیاری ریشه در این حادثه دارد، کربلاست که ذکر آن مجال دیگری میطلبد. اما صلح ساباط که بر امامحسن(ع) به نحوی فرض شد از نظر بسیاری سبب شد تا برای همیشه رابطه امام با امت خویش در چارچوب دیگری بازتعریف شود؛ اگر نگوییم به نحو بنیادین تغییر شکل داد. ساباط درسهای بزرگی را برای تاریخ در بر داشت؛ نخست آنکه به کثرت یاران نتوان اعتماد کرد، دوم به نزدیکان و خویشان نیز و سوم به عهد با عهدشکن امیدی نتوان بست.
در ماده اول عهدنامه امامحسن و معاویه و نیز ماده دوم آن بنا بر گزارش کتب تاریخی زمینههایی وجود داشت که بهراحتی احتمال انحراف در رهبری جامعهاسلامی پس از پیامبر را فراهم میآورد. ماده اول بنا بر آنچه ابنابیالحدید در شرح نهجالبلاغه، ج 4، ص8 از مدائنی نقل میکند که خود او از کسانی است که مورد وثوق مورخان اولیه چون طبری هستند، امام حسن(ع) امر حکومت را به معاویه واگذار مینمود؛ بر این اساس که او بر بنیاد کتاب خدا و سنت رسولالله حکمرانی کند. البته ماده اول تکملهای دارد که ابنعقیل آن را در النصائح الکافیه، ص156 آورده است و آن اتباع معاویه از سیره خلفای صالح است که به احتمال فراوان مقصود خلفای راشدین هستند.
امامحسین به همراه عبداللهبنجعفر که البته در مذاکرات صلح شرکت نداشتند بر این باور بودند که معاویه اصولاً کسی نیست که بر سیره رسول خدا باشد و بر آن ممشا، مشی کند. نمونه آن سب و شتم علی بود بر منابر حکومت اموی که حتی با وجود مادهای در این عهدنامه مبنی بر ممنوعیت شتم علیبنابیطالب بر منابر معاویه بدان پایبند نبود. هرچند امام حسن(ع) نیز از این امر آگاهی داشت اما شرایط خاصی که ایشان در پدیدآمدن آن نقش چندانی نداشت، پذیرش این عهدنامه را تقریباً الزامی میساخت.
ماده دوم پیماننامه آنچه مقریزی در امتاعالأسماع، ج 5، صص 359-358 آورده است و بعداً سیوطی همین را در تاریخالخلفاء، ص194 آورده، اینگونه است: «امر حکومت پس از معاویه با حسن(ع) خواهد بود». امام حسین(ع) بر این باور بود که اولاً معاویه به این عهد پایبند نخواهد ماند (هرچند امامحسن(ع) 9 سال پیش از مرگ معاویه به شهادت رسیدند) و ثانیاً در این مدت امامت از مجرای خود منحرف خواهد شد. البته پیماننامه ساباط را نمیتوان و نباید سراسر شکست تلقی کرد.
از این میان لااقل بیتالمال کوفه که حاوی 5میلیون درهم بود در اختیار امامحسن(ع) قرار گرفت هرچند خراج دارابگرد را مردم بصره نگذاشتند تا به دست امام برسد و با عنوان «فیئی» آن را تصاحب کردند. زمینههای صلح ساباط را باید در مجال دیگری کاوید؛ اما نگاه خاص امامحسین(ع) به امامت سبب گشت تا ایشان در کربلا زمینهساز احیای امامت و سریان آن در رگهای اجتماع تازهتأسیس مسلمین شوند.
امامحسین(ع) هرچند زمینههای صلح ساباط و مسببان آن را نکوهش کردند (تاریخ ابنخلدون، ج 2، ص 648) اما به امضای برادر که او را امامخویش و اعلم نسبت به خویش میدانستند وفادار ماندند و حتی پس از وفات برادر و در عهد معاویه کوچکترین عملی برخلاف آن انجام ندادند؛ هرچند معاویه بدان استوار نبود و لااقل برخی بندهای آن را محقق نساخت. عاشورا زمینهساز بازگشت پرشور امامت شد چه آن را با نقشه قبلی از ناحیه امام بدانیم (چنانکه برخی بر این باورند) و چه آنکه آن را واکنش خاص امام در زمانی خاص تلقی کنیم چنانکه اکثریت بر این اعتقادند) پیش از عاشورا مسلمین در مفترق طرق قرار داشتند ولی پس از آن قطببندی موجود در جامعه روشنتر شد هرچند از اختلاف موجود فروکاسته نشد.
عاشورا بهرغم اهمیت آن نتوانست 2جنبش موجود در میان شیعیان را منسجم و متحد گرداند اما یک جبهه فراگیر ضد اموی را سامان داد و قیامهایی را در پی داشت؛ یکی قیام سلیمانبنصرد خزاعی و برخی بزرگان کوفه در سالهای 64 و 65 ه . ق که برخی گمان آن دارند که نطفه شیعه در این قیامها بسته شد و دیگری قیام مختار ثقفی در سالهای 66 و 67 ه . ق که ماهیت یکسانی داشت و در تبلیغ محمدبنحنفیه حرکت میکرد. این دو جنبش با آنکه هر دو در امر ضدامویبودن اشتراک داشتند اما 2رویکرد متفاوت را دنبال میکردند. این همه نشانگر این است که صلح ساباط بهرغم محدودساختن امامت، زمینهساز بازگشت امامت در عاشورا شد و این خود زمینهساز بروز عصر طلایی امامت در اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم شد.