همشهری آنلاین- سحر جعفریان: زمان رفتن که فرا رسد از تابلوی اعلانات سفر فراخوانده میشوند. این درست آن هنگام است که مردانی خوشپوش با لباسهایی اتوکشیده، موهایی شانه خورده در حالی که چمدانهایی چرخدارشان را روی زمین میکشند از استراحتگاهشان در نزدیکی سکوهای مسافرگیری خطوط ریلی همان ایستگاه پیشخوانده میشوند. هادی، حسین و محمد از میان همان مردان آراستهاند که هر یک به قرار سالهایی دور و نزدیک در کار لوکوموتیورانی ایستگاه صفر (تهران) صاحب سابقه و تجربه شدهاند. آنها که لوکوموتیوهای دیزلی و گازوئیلی را با صف و رشتههایی کوتاه و بلند از واگنهای معمولی تا لوکسبه جلو میجنبانند تا مسافران گذرهای ریلی، سلامت سر از مقصد خود درآورند. این قصه کمتر خوانده و شنیده شده لوکوموتیورانان است که اغلب ساعتهای روز خود رابا کنسول فرمان قطار، انواع اهرمهای ترمز، بیسیم، اقسام دکمههای چراغ و تهویه و آن سوت خاطرهانگیز قطار در اتاقکی کوچک و تنگ سر و کار دارند.
سوزنبانان دستی، سوزنبانان برقی
قصه لوکوموتیورانان را باید از آغاز خواند؛ از چرایی هر کدامشان برای لوکوموتیورانی برجای مشاغل دیگر، از راهبردی اقسام لوکوموتیوهای مانور، باری، مسافری، نظامی و تشریفات و از تقسیم خطوط ریلی کشور به نواحی مرکز(تهران)، شمال، جنوب، غرب و شرق که هر کدام نیز دارای مسیرهای فراوان فرعی و منشعب از سوزن هستند، از هر سفر که میان خود به «سیر» از آن یاد میکنند، از ساعتهای متمادی و پیوستهای که ناچارند چشم به مسیر ریلهای موازی در زمین بایر یا عقیم بدوزند و از هر آنچه که غفلتشان میدهند مانند موبایل یا قیقوله پرهیز کنند یا حتی از قضای حاجتی بیگاه! از هادی شاملو لوکوموتیوران ناحیه مرکز، تهران است. ۲۳ سال میگذرد از روزی که او به دنبال دخل، نمره قبولی آزمون استخدامی شرکت راهآهن کشور را کسب کرد و بعد از گذراندن دورههای جامع آموزشی و اجرای مانور (لوکوموتیورانی در محوطه ایستگاه) به ترتیب سردوش درجههای کارورزی ۳ تا ۲ و کولوموتیورانی پایه ۳ مسافربری را بر یونیوم خود دوخت. آن روزها تا دیپلم خوانده بود و حالا امامقطع کارشناسیارشد را به سر میرساند. روالش نیز چنین است؛ سیر در مسیر تهران تا مشهد، تبریز، مازندران، یزد، نیشابور و بندرعباس. چراغ اعلان حرکت ایستگاه که به رنگ سبز درمیآید با سرعت حداقلی ۲۰ کیلومتر در ساعت، بسماللهگویان از سکوی مسافر دور میشود و بهتدریج عدد سرعت را اوج میدهد. حساب همه چیز را دارد؛ لوکوموتیوهای ۹۰ تا ۱۰۰ تنی، واگنهای ۲۵ تا ۳۰ تنی، تعداد دفعاتی که به هر دلیل سوت قطار را به صدا درمیآورد (ثبت دفعات سوتنوازی قطار ضروری است و جزو مدارک مواقع بحران محسوب میشود)، نقاطی که احتمال برخورد با انسان و دام در آن است و حتی نقص در عملکرد سوزنهای برقی که یاری جستن از سوزنبانان مستقر در کانکسهای بینراهی را میطلبد. ۱۶ واگن با ۷۰۰ مسافر، یکی از سنگینترین و پرجمعیتترین سیرهایش بوده. از کیفیت انواع واگنهای ایرانی و خارجی، لوکسهای ۵ ستاره تا درجه ۲های معمولی که بلیتشان را شرکتهای خدمات مسافرتی میفروشند، خبر دارد. هر بار پایش به سکوی ایستگاه میرسد تا موتور دیزلی لوکوموتیوی را که مدیران شبکه برایش تعیین کردهاند، روشن کند و با بیسیم گوش به فرمان متصدیان پانِل (اتاق کنترل ترافیک) سپارد، سلامِ نیروهای خدماتی ایستگاه، مسئولان فنی و گروه تعمیرکاران همراه، کارشناسان سلامت قطار و ترمزبانان، کارگران مرکز دپو و واگنخانه، نظافتچیان و مهمانداران وروسای قطار را علیکی گرم میگوید.
شیرینی «گنبدنما» و تلخی «خودکشی» زیر قطار
تفاوتی ندارد لوکوموتیوراناندر کدام ناحیهاز خطوط ریلی کشور فعال باشند. در هر صورت همهیشان دوالِ این رسم قدیمیاند کهبا سیر نخست به ایستگاه مشهد، شیرینی «گنبدنما» (زیارت ضریح امامرضا در اولین سفر کاری) میان دوستان لوکوموتیوران خود بگردانند. حسین نیز ۶ سال پیش بعد از سیر اول که مختصاتش بیش از ۹۰۰ کیلومتر در حدود ۱۱ ساعت تا ایستگاه مشهد است این رسم را ادا کرد. جوان است و تازهنفس با این حال درجه شغلی خود را به کارورزی مسافری(کمک لوکوموتیوران پایه یک واگنهای مسافربری) رساندهو تجارب بسیاری اندوخته است. حسین اغلب یاد آن روز میکند که مهندسان راهآهن، پیچ و قلابهای واگن قراول را به اهرمهای لوکوموتیوی از دپو بیرونآمده نصب کردند و بازرس سلامت قطار نیز بعد از تایید سلامت فنی موتور آن، برگه مجوز حرکت را گذاشت کف دستش و گفت: «سفر به بیخطر.» و او برای اولین بار، سنگینی مسئولیت تامین صحت جسم و جان مسافران را به دوش کشید. مسئولیتی گران که در هر سیر لوکوموتیورانان را از خوابآلودگی حذر میدارد و هوشیارتر از پیششان میکند؛ چه در راهبردیهای ریلباس(قطارهایی که مسیرهای کوتاه نواحی مانند تهران تا پرند، هشتگرد را طی میکنند) و چه در ترابریهای دور و دراز که طولانیترینشان تهران- بندرعباس به مسافت بیش از هزار و ۳۰۰ کیلومتر است. حسین گفتههای فراوانی از سنگپرانی بچههای بازیگوش به قطار و دفعهای که یکی از همان سنگها هم شیشه پنجره و هم سر کمک لوکوموتیوران را شکست، از بیتوجهی به گاباری (حریم ایمنی حاشیه ریل) ۱۷ و نیم متری ریلها به ویژه در محدودههای مسکونی که گذرگاه قطارها هستند، از مسافرانی که در ایستگاههای استراحت و نماز جا میمانند، از شوخطبعانی که کشیدن ترمز اضطرار را غافل از خسارتهایی که دارد، تفریح میپندارند(!) دارند و یا آمار تلخ خودکشیها.
زیباییهای ریلراه به خطراتش، دَر!
قاعده بر این است یک روز قبل، ساعت و مقصد سیر را به لوکوموتیورانان تکلیف میکنند که معمولا ۱۲ تا ۱۹ سیرِ دور و نزدیک در ماه و ۷ تا ۱۸ ساعت در هر سیر را شامل میشود. محمد دلیریان با ۱۲ سال سابقه، لوکوموتیوران پایه ۲ و قطارهای باریست که از سویی میتواند با این درجه بر مسند کمک لوکوموتیوران قطارهای مسافری نیز بنشیند. شعرِ «قطار میرود، تو میروی و تمام ایستگاه میرود» را بسیار زمزمه میکند. دوستانی خودمانی در دپوخانه ایستگاه دارد که هر نوبت دیدار دست دهد به کنایه خطاب میکنند: «کی شود که لوکوموتیورانِ قطارهای تشریفاتی شوی!» راندن چرخهای فولادی قطارهایی که خاص تشریفات مقامات تدارک دیده شدهاند بر ریلهای موازیدر ید «آموزگاران» است؛ همانها که لوکوموتیورانان را تعلیم میدهند و آزمون میگیرند. محمد از رنج و فشار شغلش با تماشای زیباییهای سورئال در برخی مسیرهای سبز و پُر تاب مانند ورسک، سوادکوه، شیرگاه و یا مسیرهای کویری با آسمانی ستارهباران مانند حوالی کاشان و میبد میکاهد. هر چند گاه بعضی از آن رنج و فشارها او را به واحد تراپی شرکت راهآهن میکشاند! مشابه آن مرتبه که بعد از روشن کردن دستگاه ایتیسی یا کنترل اتوماتیک لوکوموتیو، وارسی همه ترمزها و اجازه ترمزبان ایستگاه، بیش از ۳ هزار تن بار فراوردههای نفتی را رو سوی قزوین میکشاند. زمستان بود و زمین سرد و دید هم کم. در دوردست زوجی جوان رانزدیک ریل دید. مرد میان ریل آمد و با ژستهای قهرمانمآب سعی در دلبری از همسرش داشت. سوت قطار را توجه نمیکرد و محمد به ناچار ترمز را کشید. کمی دیر بود و مرد دچار آسیب شد و قطار نیز چون در فراز و بلندی توقف کردهبوده برای حرکت دوباره نیاز به امدادریلی داشت که محمد با تلفنگرام آن را درخواست داد. ثانیههای این اتفاق، کابوس محمد در بسیاری از شبهاست که هر بار شومتر روی میدهند.
بیشتر بخوانید:ریل و راه آهن - قطار
نظر شما