همشهری آنلاین - حوادث: چند روز قبل فیلمی در فضای مجازی منتشر شد که لحظاتی از حمله هولناک اراذل و اوباش بهخودروها، موتورها، مغازه و عابران پیاده در محله نیرویهوایی تهران را به تصویر کشیده بود. چند جوان بیآنکه صورتهایشان را پوشانده باشند با چاقو، قمه، قداره، شمشیر و میلههای آهنی به چند نفر در نزدیکی یک سوپرمارکت هجوم بردند و پس از آن سراغ مغازه، ماشینها و عابرانی که در حال عبور بودند، رفتند و لحظات وحشتآوری را بهوجود آوردند.
در جریان این حمله، چند نفر زخمی شدند و ترس و وحشت به جان اهالی منطقه افتاد اما هنوز معلوم نبود که ماجرا چیست و مهاجمان چه کسانی هستند.
سرهنگ سعید راستی، رئیس مرکز عملیات پلیس اطلاعات فرماندهی انتظامی تهران بزرگ صبح دیروز درباره جزئیات این پرونده، گفت: وقتی گزارش این درگیری به پلیس امنیت پایتخت اعلام شد، تحقیقات گروهی برای شناسایی و دستگیری مهاجمان آغاز شد و در کمتر از ۱۰ روز، اعضای ۲ گروه از اوباش که این درگیری را بهوجود آورده بودند، دستگیر شدند.
وی ادامه داد: متهمان ۱۱ نفر هستند که موجب برهم زدن امنیت عمومی شهروندان در منطقه شرق تهران شده بودند. آنها اعتراف کردند که بهدنبال اختلافاتی که بین این دو گروه پیش آمده بود، چنین درگیریای رخ داد و هر یک از گروهها میخواستند با این کار قدرت خودشان را به رخ بکشند.
پرونده متهمان دستگیر شده در اختیار مرجع قضایی قرار گرفته و رسیدگی به اتهامات آنها آغاز شده است.
آرمان جنی و علاقه عجیبش به جغد
یکی از متهمان دستگیر شده به «آرمان جنی» معروف است. میگوید بهدلیل اینکه همه را غافلگیر میکند، چنین لقبی به او دادهاند.
چند وقت است که به آرمان جنی معروفی؟
از همان ۱۴، ۱۵ سالگی. چون همه جا طوری ظاهر میشوم که همه را غافلگیر میکنم. البته جغد هم صدایم میزنند!
چرا جغد؟
آستینش را بالا میزند و خالکوبی جغدی را که روی دستش استنشانم میدهد و میگوید: ببینید چه جغد بزرگی روی دستم خالکوبی کردهام. چون شبها خواب ندارم و مثل جغد بیدارم. یک خالکوبی دیگر هم دارم. «مردانه زندگی کن و مردانه بمیر.» یعنی نباید ضعیفکشی کنیم. یعنی مثل یک مرد زندگی کنیم.
تا حالا چندبار دستگیر شدهای؟
بالای ۷ بار. یک زمانی برای خودم لیدر بودم. یعنی گندهلات محل بودم. همه از من حساب میبردند. هر بار که دستگیر شدهام، به جرم درگیری بوده. اما ۲ سالی میشد که دور دعوا را خط کشیده بودم.
چرا؟
چون ازدواج کردم و همسرم باردار است. اینبار دوستانم اصرار کردند که بیا برویم دعوا. میگفتند ماجرا روکمکنی است و نباید کم بیاوریم. این را که شنیدم و دیدم پای قدرتنمایی و کریخوانی در بین است، توبهام را شکستم و رفتم که درنهایت دستگیر شدم.
نظر شما