به گزارش همشهری آنلاین به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان از خبرنگاران و مترجمهای کارکشته صداوسیما و شبکه خبر است. زبان عربی را با لهجههای مختلف صحبت میکند و معروف است که در ترجمههای همزمان حتی احساسات طرف مقابل را نیز به مخاطب منتقل میکند.
اولین بار او را با ترجمه زنده سخنرانیهای شهید مقاومت، سید حسن نصرالله، شناختیم. هر بار که تصویر زنده سید حسن بر صفحه تلویزیون نقش میبست، گوش ما نیز به شنیدن صدای او شرطی شده بود.
فردای روزی که خبر شهادت سیدحسن نصرالله از سوی حزبالله لبنان تایید شد، با او تماس گرفتیم تا حس و حالش را پس از شنیدن این خبر جویا شویم. اما صدای گرفتهاش را که از پشت تلفن شنیدیم، متوجه شدیم که زمان مناسبی را برای این مصاحبه انتخاب نکردهایم.
به همین خاطر، از او خواستیم تا فرصت دیگری را در اختیار ما قرار دهد تا به عنوان فردی که مردم ایران سخنرانیهای سیدحسن را با صدای او میشناسند، چند دقیقهای را با ما همکلام شود. آنچه در ادامه میخوانید، ماحصل این مکالمه ۲۰ دقیقهای است.
باشگاه خبرنگاران جوان: آقای مقدم، اولین بار چه زمانی سخنرانی سیدحسن را به صورت زنده از تلویزیون برای مردم ترجمه کردید؟
تقریبا بحث ترجمه همزمان در شبکه خبر اگر اشتباه نکنم اولین بار در سال ۸۲ انجام شد. بنده مانند دوستانی که آنجا بودند فعالیت میکردم. در آن زمان ابتدا ترجمه با میهمانان عربیزبان شروع شد و تصمیم گرفته شد که صحبتهای شخصیتهای مهم از جمله سید حسن نصرالله هم پوشش داده شود و خدا را شکر مورد استقبال قرار گرفت.
شما سیدحسن نصرالله را از نزدیک هم دیده بودید؟
بله، خداراشکر من یکبار توفیق داشتم ایشان را ملاقات کنم. فکر میکنم سال ۲۰۰۷ در کنفرانس انتفاضه در سالن اجلاس سران. در آن زمان خیلی از مهمانها آمده بودند، از جمله دبیرکل حزبالله لبنان، نخستوزیر سوریه و خیلی از مقامات عربی و خارجی در آن اجلاس حضور داشتند. شخصیتها و رجال سیاسی خودمان و مقامات لشکری و کشوری هم در آن اجلاس حضور داشتند. به یاد دارم آن اجلاس با سخنان مقام معظم رهبری آغاز شد. همچنین توفیق داشتم پیامی از بچههای یمن به ایشان برسانم و پاسخ را منتقل کنم.
حس و حالتان بعد از شنیدن خبر شهادت سیدحسن چه بود؟
البته خیلیها مثل من هنوز باورشان نشده است. در واقع آنقدر این خبر برای همه سنگین و غیرقابلباور است که هنوز کسی باورش نمیشود و حتی دوست ندارند که باور کنند. هنوز که هنوز است نتواستم با این قضیه کنار بیایم که حالا شاید زمان ببرد. مثل خیلی از خانوادههای معزز شهدا که جوابی به بچههایشان میدهند و میگویند بابا به سفر رفته است و انشالله برمیگردد. الان سید علمدار جبهه مقاومت، به سفر رفته است؛ مثل خیلی از عزیزانی که در این راه جانشان را از دست دادند.
از میان تمام سخنرانیهایی که سید حسن داشتند کدامشان بیشتر به دلتان نشست؟
همه سخنرانیهای سید بلااستثنا برای من انگار اولین بار بود که برای چنین شخصیتی ترجمه میکنم. یعنی برای من تازگی داشت؛ ولی صحبتهای سید نصرالله بعد از شهادت حاج قاسم یک چیز استثنایی بود. در بین صحبتهای چندین دهه سید، هم خودش شکل دیگری صحبت کرد و حس و حال خودش یک جوری بود و هم خود من اذیت شدم و خیلی دچار تنش و استرس بودم. همیشه استرس میگرفتم ولی آن روز آن سخنرانی بعد از شهادت حاج قاسم خیلی به من فشار آورد و توان من را گرفت.
یادم است از اول سخنرانی خودم بغض داشتم و ناراحت بودم. آن جمله معروف را که گفت "کفش حاج قاسم ارزشش از سر ترامپ بیشتر است"، آنجا دیگر منفجر شدم و نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و حتی میشود گفت ترجمه هم تحت تأثیر قرار گرفت از لحاظ فنی، ولی با هر زوری بود، با هرتلاشی بود به پایان رساندم ولی این یکی از شدیدترین فشارهایی بود که آنجا من متحمل شدم . نگران بودم و فکر میکردم تا آخر برنامه نتوانم ترجمه را ادامه دهم ولی خب خدا کمک کرد. ایشان در آن شرایط تقریبا یک ساعت و خردهای صحبت کرد. بارها اتفاق افتاده بود که سه ساعت هم ایشان صحبت کردند و من خسته نشدم. مثلا یکبار ایشان سه ساعت مداوم با یک شبکه مصاحبه اختصاصی داشتند و من خسته نشدم؛ اما آن صحبتها در واقع برای شهادت حاج قاسم خیلی به من فشار آورد و اذیت شدم.
گفتید استرس داشتید، این استرس ناشی از چه چیزی بود؟
ببینید خود سید یک شخصیتی داشت که شما نمیتوانستید بیتفاوت از کنارش بگذرید و ایشان یک شخصیت استثنایی در جهان عرب بود. من سخنرانی خیلی از شخصیتهای عرب و خیلی از مقامات جهان عرب را چه خصوصی و چه در برنامههای تلویزیونی یا ماهوارهای ترجمه کردهام و استرس نمیگرفتم و نمیگیرم اما هر دفعه که پشت مانیتور مینشستم و چهره سید را از مانیتور میدیدم انگار آن هیبت و ابهت سید من را میگرفت و هول میشدم و دست و پایم میلرزید. یعنی انگار اولین بار بود که داشتم این کار را انجام میدادم و نمیتوانستم خودم را جمع و جور کنم. باید چند دقیقهای میگذشت تا بتوانم خودم را پیدا کنم. البته سید این ویژگی را داشت که همه سخنرانیهایش یکنواخت نبود و با هم فرق داشت و شیوه و روشش متفاوت بود. در بیان مطالب و سخنوری میشود گفت ایشان یک سخنران عرب بینظیر بود که همه را مجذوب میکرد و شاید شبیه ایشان را دیگر نبینیم.
تسلط شما به زبان عربی از کجا آمده است؟ عربزبان هستید؟
افتخار میکنم که ایرانی و اصالتا اهل خوزستان هستم. پدر و مادرم هم اهل خوزستان هستند ولی قبل از انقلاب پدر مرحومم حاج بهادر بخاطر مشکلات مالی به همراه مادرم برای کار به کویت مهاجرت کرد و بنده در آنجا به دنیا آمدم. بعد از انقلاب در مدارس ایرانیان مقیم کویت ثبتنام کردم و در همان زمان به دلیل اقامت در کویت به زبان عربی تسلط پیدا کردم.
سید حسن نصرالله چون اهل لبنان بودند، معمولا عربی را فصیح صحبت میکردند ولی یک جاهایی گریزی به ضربالمثلها، لهجهها و گویشهای محلی لبنان میزدند. به همین دلیل واقعا برخی از صحبتهای ایشان را نمیتوانستم متوجه شوم که منظورشان چیست و خب طبیعتا ترجمه همزمان چنین مواردی را دارد و شما نمیتوانید صددرصد کل مطلب یا مطالب را به مخاطب منتقل کنید. یعنی بهترین مترجم دنیا هم فکر میکنم بتواند ۸۰ درصد مطالب را منتقل کند و ۲۰ درصد باقی مطالب را نمیتوان درست منتقل کرد.
جمله یا نقلقول خاصی از سید حسن به یاد دارید که به خاطر حماسی بودن آن در ذهنتان ماندگار شده باشد؟
سید حسن نصرالله به صحبتهای حماسیاش معروف است. در سخنرانیهای روز عاشورایشان همیشه آخر سخنرانیها این جمله که "میمیریم ولی ذلت نمیپذیریم" یا همان "هیهات من الذله" را بیان میکردند که همیشه دوست داشتم و سعی میکردم مثل خودشان با حرارت خودشان برای مخاطب بیان کنم.
در ویدیوهایی که از شما منتشر میشد، بیان شما با بیان سید حسن یکی بود. این تسلط و توجه به حرکات حین ترجمه سخنرانی ارادی بود یا غیرارادی؟
وقتی ترجمه سخنان سید را شروع میکردم برای ترجمه تقریبا با ایشان یک جور همزادپنداری پیدا میکردم. طوری که به قول خودمان در نقش خودم فرو میرفتم و درگیر میشدم و سعی میکردم که سخنان سید را آنطور که هست بیان کنم نه اینکه فقط ترجمه کنم. چراکه ایشان مطالب خوبی را بیان میکرد و ما نباید فقط یک ترجمه خشک تحویل مخاطب میدادیم و باید سعی میکردیم با پوست، گوشت و خون خودمان این بیانات سید را به مردم منتقل کنیم تا مردم متوجه بشوند که سید چه میگوید.
متاسفانه در همه کشورها سید قبل از اینکه ترور فیزیکی بشود ترور شخصیتی میشد، ایشان از سوی معاندین بسیار مورد هجمه قرار گرفتند و تهمتهای بسیاری به ایشان زده شد. در این اواخر تهمتی که به ایشان میزدند این بود که سید در لبنان نیست و فرار کرده و در ایران پناهنده شده است ولی وقتی در قلب لبنان شهید شد دیگر شایعات نقش بر آب شدند و همه فهمیدند که این دروغها تا چه حد مردم را سرکار گذاشته است.
در جنگ ۳۳ روزه اسرائیلیها شایعه کردند که سید حسن ترور شده است و بعد از سه روز ایشان یک سخنرانی داشتند و وسط سخنرانی گفتند که به ساحل نگاه کنید، آن یک هدف اسرائیلی است که الان مورد حمله قرار میگیرد و همان لحظه حین صحبت ایشان هدف قرار گرفت. شما آن لحظه چه حس و حالی داشتید؟
در آن لحظه بنده مترجم صحبتهای ایشان نبودم اما بعد از صحبتهایشان پیگیر سخنانشان بودم که موضوع اصلی در مورد همان حادثهای که شما فرمودید بود که خود من پیگیری میکردم. برای مثال روز بعد در واقع رسانههای صهیونیستی خودشان باور داشتند و صحبتهای سید را بیشتر باور میکردند تا از سران خودشان. آنها خودشان میدانستند و میگفتند که سید دروغ نمیگوید؛ یعنی خودشان همیشه یک لقبی به سید میدادند و میگفتند دشمن راستگو.
نظر شما