در مدرسهای در شهر «هانویان» در مرکز چین، نوجوانهای کونگفوکار، یاد میگیرند که چگونه با تمرین، خود، زندگی و نظم آن را هدایت و کنترل کنند و آن را تغییر دهند.
مجله «ژئولینو» در گزارشی از این مدرسه، ما را با نوجوانی به نام «بایبینگتائو» آشنا میکند. او با سرسختی تمرین میکند؛ تمرینهای بدنی و روحی.
بای بینگتائو در مقابل استاد بزرگش،«دای کانگ»، ایستاده است؛ عضلههایش را منقبض میکند، چهرهاش را در هم میکشد و بلند فریاد میزند. پای راستش را به سرعت بلند میکند و با تمام توان به سپر محافظی که در دست معلمش قرار دارد، میکوبد. معلم با حرکت سر او را تأیید میکند. کارش درست بوده. حالا باید خیلی سریع سراغ حرکت بعدی برود.
دستها رو به جلو، یک قدم به پیش؛ بچهها بیشتر روز را درحیاط مدرسه دایشیمن، کونگفو تمرین میکنند
بایبینگتائو هنگام حمله فریاد میزند. این کار برای رها کردن انرژی و حفظ تعادل است
پسر نوجوان سرسختانه و پیگیر، تمرین میکند. هیچکدام از 17 شاگرد دیگر مدرسه «دایشیمن» به اندازه او تمرین و برای یادگیری، تلاش نمیکنند. این مدرسه در شهر کوچک هانویان در ایالت «سیچوان» در مرکز چین قرار دارد. اینجا مدرسه کونگفو است و پسرها هنررزم باستانی چینی را یاد میگیرند. آنها باید این توانایی را بهدست بیاورند که از یک سو سرحال و قبراق باشند و تعادل بدنشان را حفظ کنند و از سوی دیگر بتوانند بدون هیچ سلاحی، حمله دشمن فرضی را دفع و ازخود دفاع کنند. برای رسیدن به چنین تواناییای، آنها باید تمرینهای جسمی و روحی زیادی را انجام دهند و با انجام این تمرینهای سخت باید بتوانند به خوبی بر جسم و روحشان تسلط پیدا کنند؛ کار مشکلی است.
شیوه آموزش در این مدرسه، شیوه سنتی است. استاد بزرگ، همه تمرینهایی را که در دوران یادگیری خودش انجام داده به شاگردانش آموزش میدهد. برای منظم بودن و رعایت قوانین مدرسه هم سختگیری میشود. اینجا نظم خیلی مهم است و هر شاگردی که قوانین را رعایت نکند تنبیه میشود.
روز قبل این اتفاق برای بای افتاد. او با چند تا از همکلاسیهایش دعوا کرد. دعوا راه انداختن خلاف قانون است؛ پس او باید دستهایش را مشت و عضلههایش را منقبض کند و رو به دیوار بایستد؛ این یک تنبیه است. شاید به نظر کار راحتی باشد ولی اینطور نیست. او در این وضعیت نباید هیچ حرکتی بکند. به این حالت میگویند «حالت اسب»، یعنی حالتی که در آن، شخص آرام و بی حرکت، ولی در حقیقت آماده حمله و دفاع است. صورت بای پوشیده از دانههای عرق شده. پس از 15 دقیقه، استاد بزرگ به او میگوید: «بس است!» و بای بدون آنکه خم به ابرو بیاورد با چهره آرام پیش بقیه شاگردها برمیگردد.
صبحانه مقوی؛ «عمه لیو» هر روز صبح سوپ خوشمزهای میپزد. سوپ امروز با رشته است ولی روزهای دیگر با برنج وانواع سبزیجات
برای اجرای این تمرین لازم است عضلههای بدن کشش لازم را داشته باشند؛ برای همین همه شاگردها روزی چند ساعت تمرینهای کششی انجام میدهند؛ تمرینهایی شبیه به تمرینهای ژیمناستها
این پسر نوجوان مثل بقیه شاگردان ازخانوادهای بسیار فقیر به این مدرسه آمده است؛ خانوادهای که نمیتوانستند از او نگهداری کنند و برای همین هم او را به این مدرسه شبانهروزی فرستادند. بای دلش نمیخواسته به اینجا بیاید، شاید به همین دلیل است که مدام با بقیه شاگردان دعوا میکند. پرخاشگری او نوعی ابراز نارضایتی از دورشدن از خانواده است. اما استاد بزرگ به آینده این نوجوان با استعداد خوشبین است. او میگوید: «بای فقط لازم دارد نظم و قانون را بیاموزد. وقتی بتواند به خودش مسلط شود و قدرت و تواناییاش را کنترل کند، میتواند یک کونگفوکار بزرگ شود.» و از نظر او این حرف یعنی این که: «به انسان بهتری تبدیل شود.»
پیشرفت هیچکدام از شاگردان مدرسه مثل بای بینگتائو نبوده است. به نظر مربیاش او استعداد زیادی دارد و می تواند آینده خوبی در این رشته داشته باشد.
شاید به نظر کمی عجیب باشد، ولی نه فقط بای، بلکه همه شاگردان این مدرسه، با وجود همه سختگیریهای مربیشان، او را خیلی دوستدارند و به او احترام میگذارند. او به زندگی این پسرها نظم داده. آنها به راهنمایی های او احتیاج دارند تا مبادا رشته کار از دستشان در برود و نتوانند به موفقیتی دست پیدا کنند. اینجا، در این منطقه اگر کسی نتواند کار مناسبی در معدن پیدا کند به سختی میتواند شغل دیگری دستو پا کند. خیلی از جوانها گرفتار باندهای قاچاق مواد مخدر میشوند. اما خوشبختانه در این مدرسه بچهها برای روبهرو شدن با آینده و خطرهایی که آنها را درجامعه تهدید میکند، به خوبی آماده میشوند.
تمرینهای کونگفو کارسادهای نیست؛ مشتهای گره شده زخمی خبر از تمرینهای سخت میدهند
شبها وقت تماشای تلویزیون است؛ سرگرمی جذاب همه و پنجرهای به جهان عجیب. ولی انتخاب برنامه و شبکه ای که برای همه شاگردان جالب باشد خیلی سخت است، چون بچههای این مدرسه بین 7 تا 16 ساله هستند
برنامه مدرسه خیلی سخت است. هرروز صبح زود ساعت 6، چراغهای خوابگاه روشن میشود: «همه بیدار شوید!» این صدای استاد بزرگ است که در سالن میپیچد. همه خوابآلود لباسهای تمرینشان را میپوشند و در حیاط جمع میشوند. صدای استاد بزرگ بلند میشود: «بدوید!»
همه به دنبال هم در دایرهای دور حیاط میدوند. آنها هر روز بیست دقیقه این کار را انجام میدهند؛ و پس از پایان ورزش صبحگاهی، مسواکها و حولههایشان را برمیدارند؛ نوبت نظافت است.
صبحانه، هرروز نوعی سوپ مقوی است. پس از صبحانه همه باید وظیفه مهمشان را انجام دهند: آرام و ساکت در کلاس درس بنشینند و درس بخوانند. درس خواندن هم مثل انجام تمرینهای بدنی و روحی، خیلی مهم است. همه درسهایی که بقیه دانشآموزان در مدرسههای دیگرمیخوانند در برنامه درسی آنها هم هست. البته درس خواندن هم زیر نظر استاد بزرگ است. او به بچهها مدام یادآوری میکند که با تمرکز کامل سرکلاس حاضر شوند. او میگوید: «فقط در صورتی که خوب درس بخوانید میتوانید امیدوار باشید که در آینده شغلی خوب درشهر هانویان پیدا کنید.»
دراین مدرسه، درس خواندن و انجام تکلیفهای درسی به اندازه داشتن عضلههای قوی مهم است
معمولاً دانشآموزان میتوانند بعدازظهرها کمی استراحت کنند. فقط آخر هفتهها بهدیدار خانوادههایشان میروند. اغلب آنها از خانوادههای بسیار فقیر هستند
اما بیشتر شاگردان تمرینهای سخت و طاقت فرسای کونگفو را به درسخواندن ترجیح میدهند؛ تمرینهایی که گاهی حتی دردناک هم هستند؛ مثل وقتی که باید ساعتها با مشتهای گره کرده به دیواری بتنی ضربه بزنند.
«فقط کسی که بتواند با خودش سختگیر باشد میتواند بر دیگران پیروز شود.» بایبینگتائو همیشه این شعار کونگفو را به یاد دارد و مدتهاست به آن عمل میکند. استاد بزرگ به او افتخار میکند.
اما بای مدت زیادی نمیتواند در کنار استاد بزرگ باشد، چون دایکانگ مجبور است مدرسهاش را تعطیل کند. قرار است در آن نزدیکی سدی ساخته شود و ساختمان مدرسه به زودی زیر آب فرومیرود. برای همین استاد بزرگ میخواهد خودش را بازنشسته کند. البته بخت با شاگردان مدرسه همراه بوده، چون آنها به مدرسه دیگری که یکی از شاگردان قدیمی استاد بزرگ آن را تأسیس کرده، منتقل میشوند. چیزی که مسلم است این است که کار کردن با استاد جدید هم چندان آسان نخواهد بود، چون او هم به اندازه استاد بزرگ سختگیر است. او حتی قصد دارد یکی از تمرینهای قدیمی و فراموش شده کونگفو را به برنامه ثابت روزانه مدرسهاش اضافه کند: تمرین جارو زدن. جارو زدن میتواند تمرینی باشد برای رسیدن به آرامش درونی و از سوی دیگر هم باعث شود حیاط مدرسه همیشه تمیز باشد.