مجموع نظرات: ۰
شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ - ۲۱:۱۲
۰ نفر

«دیگر امیدی به اینکه مرا پیدا کنند، نداشتم و به همین خاطر روبه قبله دراز کشیدم و منتظر سونوشتم ماندم. اما در عین ناامیدی امدادگران من را پیدا کردند.» اینها را مرد ۸۵ ساله‌ای می‌گوید که ۴۸ ساعت را بدون آب وغذا با پا و سر شکسته در کوه سر کرده بود.

پیرمرد۸۵ ساله

همشهری آنلاین _ فتانه احدی: ۴۸ ساعت جست‌وجو برای یافتن پیرمرد طبسی که در ارتفاعات اطراف روستای پی‌استان طبس گم شده بود، با پیدا شدن او پایان خوشی داشت. پیر مرد در تمام مدتی که گروه‌های امداد و نجات به دنبالش می‌گشتند، در پایین تپه‌ای با پایش شکسته، چشم انتظار کمک بود.

صبح سه‌شنبه یکم آبان گذشته که خبر گم شدن فیض‌الله نعمتی مرد۸۵ ساله در ارتفاعات اطراف روستای پی‌استان طبس در روستا پیچید، جست‌وجوی اهالی روستا بریا پیرمرد گمشده آغاز شد.

وقتی جست و جوی نیروهای مردمی نتیجه نداد، پاسگاه انتظامی حلوان در طبس متوجه گم شدن پیرمرد شد و بعد از آن نیز تیم‌های امدادی هلال احمر طبس جست وجوی خود را آغاز کردند که در نهایت جست‌وجوگران موفق شدند او را بعد از ۴۸ ساعت در روز پنج‌شنبه زنده پیدا کنند.

ناگفته‌های مرد ۸۵ ساله از ۴۸ ساعت سرگردانی در کوه

مرد ۸۵ ساله چطور گم شد؟

پسر مرد سالخورده ماجرای گم شدن پدرش را در گفت‌و گو با همشهری اینطور بازگو می‌کندک پدر و مادرم در طبس زندگی‌می‌کنند. اما چون در روستای «پی‌استان » زمین کشاورزی دارند، پدرم به روستا رفت وآمد می‌کند. این روستا در ۱۲۰ کیلومتری طبس قرار دارد و وقتی به روستا می‌رود، یک هفته تا ۱۰ روز در آنجا می ماند و دوباره باز می‌گردد.
او ادامه می‌دهد: صبح سه شنبه یک آبان، او بدون اطلاع ما، برا چیدن گیاهان کوهی به روستا رفت. او به مادرم گفته بود که شب بر می‌گردد.

او ادامه می‌دهد: وقتی شب شد از او خبری نشد، مادرم این موضوع را به ما اطلاع داد و گفت که گوشی موبایل پدرم خاموش است. با شنیدن این جمله نگران شدم و بلافاصله با یکی ازاهالی روستا تماس گرفتم. از او خواستم تا به خانه پدرم برود و از او سراغی بگیرد. اما او گفت که پدرم در خانه نیست.

بدین ترتیب چند نفر از اهالی را در جریان قرار دادیم تا اطراف روستا را بگردند و پیدا کنند. اما آنها هرچه گشته بودند، خبری از پدرم نبود. گروهی از اهالی اطراف روستا را وجب به وجب را جستجو کرده بودند، اما نتوانستند او را پیدا کنند.

عملیات جستجو

فردای آن روز، یعنی روز چهارشنبه اهالی روستا دوباره جست و جو را آغاز کردند. تمام روز را نقطه به نقطه ارتفاعات اطراف روستا را گشتند اما از پیرمرد ۸۵ ساله خبری نشد. هوا در حال تاریک شدن بود اما هنوز اثری از پیرمرد گمشده پیدا نشده بود. همین مساله نگرانی خانواده‌اش واهالی روستا را بیشتر می‌کرد.

پسر این مرد می‌گوید: وقتی هوا تاریک شد، ترس همه وجودم را فرا گرفت. مدام با خود می‌گفتم که اگر پدرم در کوه بماند امکان دارد حیوانات وحشی به او حمله کنند. با این حال جست‌وجو در شب هم متوقف نشد و همه به دنبال او می‌گشتیم و این جست‌وجوها حدود ۴۸ ساعت طول کشید.

او ادامه می‌دهد: در همه این لحظات که وجب به وجب ارتفاعات را برای پیدا کردن پدرم زیرپا گذاشته بودیم. دلهره به جانمان افتاده بود. آرام و قرار نداشتیم. بعد از ۲ شب جانکاه که نه ما و نه جست‌وجوگران چشم روی هم نگذاشته بودیم، با روشن هوا امیدوار بودیم که بتوانیم پدرم را پیدا کنیم. از صبح تا شب همه با تمام قوا به دنبال پدرم بودیم. البته عملیات متوقف نشد و همچنان به دنبال پدرم می‌گشتیم.

او ادامه می‌دهد: روز پنج‌شنبه وقتی دیگر او را نیافتیم به پلیس را در جریان قرار دادیم. با هماهنگی ماموران پاسگاه حلوان، گروه امداد و نجات هلال احمر طبس به محل اعزام شدند و عملیات جست و جو را آغاز کردند. ما با چشمان نگران منتظر بودیم، هر صدایی و هر تماس تلفنی که می‌شد تنمان می‌لرزید و دعا گویان از خدا می‌خواستیم که پدرمان به سلامت باز گردد.

این مرد در ادامه می‌گوید: بعد از ۵ ساعت جست و جوی گروه‌های امدادی تلفنم زنگ خورد. با استرس جواب دادم و آنجا بود که بهترین خبر عمرم را شنیدم. خبر دادند پدرم که از بلندی سقوط کرده بود، را پیدا کرده‌اند و به وسیله اورژانس به بیمارستان اعزام کرده‌اند.

او می‌گوید: ما سراسیمه به بیمارستان رفتیم، در آنجا متوجه شدیم که پا و سر پدرم شکسته است و از تشنگی در شرایط بدی قرار دارد. به دلیل وخامت حال پدرم او را به یکی از بیمارستان‌های یزد منتقل کردیم تا در آنجا جراحی شود. اکنون او به خانه بازگشته است اما همچنان ضعیف است. ماخیلی خوش شانس بودیم که پدرم روز پنج‌شنبه پیدا شد، چرا که روز جمعه باران سیل آسایی در منطقه شروع به باریدن کرده بود، که حتما سیل پدرم را با خود می‌برد.

از بلندی سقوط کردم وپایم شکست

فیض الله نعمتی که حدود ۴۸ ساعت در ارتفاعات گم شده بود، می‌گوید برای چیدن گیاهان دارویی به ارتفاعات اطراف روستا رفتم. بعد از تمام شدن کارم، مسیر برگشت را درپیش گرفتم. اما وقتی هوا تاریک شد، بدون اینکه متوجه شوم، از مسیر اصلی منحرف شده بودم. در تاریکی شب پیش می‌رفتم که ناگهان از بلندی سقوط کردم.

او می‎‌گوید: بدنم را تکان دادم و از ناحیه پا احساس درد کردم. متوجه شدم پایم شکسته است. با دستمالی که داشتم پایم را بستم. به سرم دست زدم دیدم که خونریزی کرده است. چون آب و غذا نداشتم درهمان حالت ماندم که انرژی زیادی از من هدر نرود. چند باری اسم پسر کوچکم عباس را صدا زدم.

وی می ‌گوید: از دور صدای اهالی را که به دنبالم می‌گشتند، می‌شنیدم، اما نایی برای فریاد زدن نداشتم، صدایم هم ضعیف بود و آنها صدایم را نمی‌شنیدند. اما منتظر ماندم که شاید مرا پیدا کنند. بعد از ۲ روز دیگر ناامید شدم و رو به قبله خوابیدم. در این هنگام بود که افرادی را بالای سرم دیدم که برای نجات جان من نزدیکم می‌شوند. آنها امدادگران بودند که من را نجات دادند.

ناگفته‌های مرد ۸۵ ساله از ۴۸ ساعت سرگردانی در کوه

کد خبر 896682
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار حوادث

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha