زن جوانی که به همراه شوهرش دستگیر و به کلانتری منتقل شده بود گفت که زندگی خوبی داشته اما اکنون به خاطر تامین مواد مخدر به کارهای غیراخلاقی روی آورده است.

سرنوشت زن - افسردگی زنان

درحالی به کثیف ترین رفتارهای غیراخلاقی آلوده شده ام و برای تامین هزینه های اعتیادم در لجنزار تباهی و سیاهی دست وپا می زنم اما بازهم نمی توانم از زندگی با هیولای مخوف فرارکنم و از او جدا شوم چراکه ...

به گزارش همشهری آنلاین، زن ۳۵ ساله‌ای که در میان معتادان متجاهر به مرکز انتظامی در مشهد هدایت شده بود، در حالی که سعی می‌کرد مقدار اندکی مواد مخدر باقیمانده از مصرفش را از چشم ماموران انتظامی پنهان کند، به اتاق مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری رسالت هدایت شد.

او در میان اشک‌هایی که بر چهره چروکیده‌اش فرود می‌آمدند، به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: ۱۳ سال داشتم که با اجبار پدرم پای سفره عقد نشستم. احمدرضا ۱۳ سال از من بزرگ‌تر بود و اوضاع مالی خوبی داشت، به همین خاطر هم در مراسم خواستگاری تاکید کرد که من حق تحصیل و کار در بیرون از منزل را ندارم. او حتی همه جهیزیه را خودش خرید و ما چند ماه بعد در حالی زندگی مشترکمان را آغاز کردیم که من هنوز همان افکار کودکانه را داشتم و از احمدرضا مانند پدرم تبعیت می‌کردم.

مدتی بعد شوهرم را دیدم که پودر آجری‌رنگ را روی زرورق سیگار می‌ریخت و دود آن را استعمال می‌کرد. زمانی که تعجب مرا دید، گفت: این داروی سرماخوردگی است. من هم باور کردم، ولی او بعد از بهبودی سرماخوردگی باز هم ادامه داد و مرا کتک زد تا به کسی چیزی نگویم، وگرنه طلاقم می‌دهد.

بعد از به دنیا آمدن پسرم روابط من و او به خاطر کتک‌کاری‌هایش خیلی سرد و بی‌روح شد. از سوی دیگر، همسرم سر کار نمی‌رفت و سود پول‌هایش را هزینه می‌کرد. یک سال بعد دخترم نیز به دنیا آمد و من دچار بیماری سختی شدم. در همین زمان احمدرضا با اصرار زیاد مرا به مصرف هروئین وادار کرد، به گونه‌ای که با اولین مصرف روانه بیمارستان شدم و به گفته پزشکان از مرگ نجات یافتم، ولی من به مصرف هروئین در حالی ادامه دادم که همسرم همچنان مرا کتک می‌زد به طوری که بیشتر نقاط بدنم آسیب دیده بود.

در این وضعیت منزلمان را فروختیم و دخترم نیز ازدواج کرد. پسرم نیز برای یافتن شغل به جنوب کشور رفت. خلاصه کار ما به جایی رسید که صاحبخانه هم به دلیل پرداخت نکردن اجاره ما را بیرون کرد. حالا حتی برای مصرف یک وعده هروئین هم پول نداشتم. به ناچار کنار دیواری در آخرین نقطه یکی از شهرک‌های اطراف مشهد چادر زدیم.

شوهرم به سرقت‌های خرد روی آورد و من هم با رفتارهای غیراخلاقی سعی می‌کردم بعضی از افراد را سرکیسه کنم تا هزینه‌های اعتیادمان تامین شود. با همه این بدبختی‌ها هرگز نتوانستم زندگی با این هیولای مخوف را رها کنم و از او جدا شوم تا جایی که حتی به مرگ هم می‌اندیشیدم.

با دستور سرهنگ مجتبی حسین‌زاده (رئیس کلانتری رسالت مشهد) زمینه انتقال این زن جوان و همسرش به مرکز ترک اعتیاد فراهم شد.

کد خبر 898581
منبع: خراسان

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha