همشهری آنلاین- رابعه تیموری:و او با آن که میدانست گلآرایی قبور یخزده چندان بهکار عزیزان آرمیده در خاکش نمیآید، باز هم از آنها گل میخرید تا زودتر بارشان را بفروشند و به خانه برگردند. خانهای که شاید چندان هم گرم نبود، ولی لااقل زیر سقف آن بدون شال و کلاه و لباس گرم هم میتوانستند تاب بیاورند، اما پنجشنبه بعد از شب چله که مهتاب به بهشت زهرا رفت، صورتهای نقلی بچهها از سرما قندیل نبسته بود و چشمهای معصومشان در قاب شال گردن و کلاههایی که او و دیگران برای بچهها بافته بودند، میخندید. این اتفاق شیرین باعث شد زمستان سال بعد و زمستان سالهای بعدتر هم مهتاب و دیگر یاران طلوع بینشانها برای بچهها کلاه و شال گردن ببافند و اسم مهربانی خودشان را بگذارند: پویش «یک رج مهر»
وقتی خرید لباس خرج اضافی است
دیگر به شال بافتنیای که راضیه کج و معوج دور گردن و صورت رنگپریده اش پیچیده رنگی نمانده، اما وقتی آن را دور گردنش کیپ میکند، تحمل سرمای استخوان سوز دم غروب برایش آسانتر میشود. از بستههای فال حافظش هنوز ١٠-١٢ پاکت باقی مانده و تا برایشان مشتریان اهل دلی پیدا شود، شب به نیمهرسیده است. رجهای کلاه صورتی رنگی هم که قادر به سر دارد، از هم جدا افتادهاند و موهای قهوهای مجعدش از لای آنها بیرونزدهاند. هر بار هم که از سر بازار کسادی طرههای موی روی شقیقه کوتاهش را به بازی میگیرد، کلاه بافتنی نیمدارش تا فرق سرش بالا میرود. حتی وقتی تعداد زیادی از رانندههایی که گذرشان به بزرگراه شهید مدرس میافتد، موقع معطلی پشت چراغ قرمز جعبههای دستمال کاغذی مکعبی شکل او را میخرند، باز هم دخلش به بیشتر از کرایه خانه قد نمیدهد و خرید رخت و لباس زمستانه برای او حکم برج را دارد که میتواند از آن بگذرد. این کلاه و شال گردن را هم خاله سمیرا و دوستانش پارسال شب یلدا برایش هدیه آوردند.
هیچ آداب و ترتیبی مجو
خاله سمیرا عضو جمعیت مردمی طلوع بینشانها است و گوشهای از کارهایی را که در این جمعیت برای کودکان کار، معتادان بهبودیافته یا افراد بیخانمان انجام میشود بر عهدهدارد. زمستان چهار سال پیش که ویروس کرونا کسبوکار آدمهای زیادی را به تعطیلی کشاند یا آنها را بیمار و خانهنشین کرد، خاله سمیرا و تعدادی از اعضای جمعیت، ارزاق و لوازمی را که مردم مهربان بهدست آنها میرساندند، بستهبندی و برای آسیب دیدگان کرونا میفرستادند. وقتی مهتاب از این قدم خیر خاله سمیرا و همراهانش باخبر شد، دلش میخواست او هم در این مهربانی سهمی داشته باشد، ولی مهتاب بانوی خانه داری بود که بیمارداری و مشغلههای زندگی گرفتارش کرده بود و نمیتوانست در بستهبندی و تحویل ارزاق کمک حال اعضای جمعیت باشد. خاله سمیرا وقتی حس و حال مهتاب را دید به او پیشنهاد کرد در قیدوبند نوع کمکش نباشد و هر کار دیگری از دستش برمی آید برای افراد آسیبدیده تحت پوشش جمعیت انجام دهد.
یک تصمیم مهم
مهتاب هر پنجشنبه که برای زیارت اهل قبور به بهشت زهرا میرفت با دیدن لباسهای نازک و صورتهای یخزده کودکانی که در جاده بهشت گل میفروختند، دلش پر از غم میشد و با پیشنهاد خاله سمیرا تصمیم گرفت برای کودکان کار که خیمه زدن کرونا بر شهر هم آنها را خانهنشین نکرده بود، شال گردن و کلاههای رنگی گرم و زیبا ببافد. مهتاب بافندهایتر و فرز بود، ولی شال گردن و کلاههایی که او میبافت برای گرم پوش کردن کودکان کار کفایت نمیکرد. خاله سمیرا از همه کسانی که مانند مهتاب دوست داشتند گوشهای از کار را بگیرند، خواست میل بافتنی بهدست بگیرند و رج روی رج بزنند تا در شب یلدا آنها را به کودکان کار هدیه بدهند.
امسال هم کودکان کار گرم پوش میشوند
تعداد زنان و مردانی که پیشنهاد خاله سمیرا را پذیرفتند کمنبودند، عدهای هم که بافنده نبودند، خرید کاموا و میلهای بافتنی بافندهها را بر عهده گرفتند و شب یلدای آن سال دست بافتهها و هدایای آنها بیش از هزار کودک را از سرما حفظ کرد. خندهای که این هدیههای رنگارنگ روی لبهای نانآوران کوچک شهر نشاند، آنقدر دلنشین بود که مهتاب و دیگر بافندهها سال بعد و سالهای بعد هم برای آنها کلاه و شال بافتند.
دیگر تا شب یلدا چندان نمانده. امسال هم در شب یلدا خاله سمیرا و دوستانش برای قادر، راضیه و همه کودکان کار کلاه و شال گردنهای نو و گرم میآورند.
بیشتر بخوانید: «طلوع بینشانها» صاحب مرکز کارآفرینی شد
نظر شما