ذکر چند نمونه طی سالهای اخیر کافی است؛ بدهیهای مرحوم نعمتالله گرجی، وضعیت نابسامان مهری مهرنیا و بسیاری از پیشکسوتان عرصه تئاتر و سینما، مرگ حسین پناهی و... از یک سو و برپایی مراسم تجلیل و بزرگداشت و صرف مبالغ هنگفت و ستودن هنر و هنرمند و شعار «هنر نزد ایرانیان است و بس» از سوی دیگر.
2-پدرم میگوید: «محبت زبانی، خرجی ندارد. دخترجان! به زبان بگو دوستت دارم! عاشقتم! برایت میمیرم! اما همان دوستداشتن که به قول شریعتی برتر از عشق است را در عمل ثابت کن؛ اگر توانستی، مرد عملی و میتوانی گام بعدی را برداری». پدر راست میگوید؛ عمل، کاملکننده نیّت و گفتار است. ثابت شده که اکثریت قریب به اتفاق ما اهل حرفیم.
پای عمل که به میان میآید، دست و دلمان میلرزد و معلوم میشود نیتمان آنچنان هم صادق و خالص نبوده. وقتی سیفالله داد یا محمدحسن پزشک به بستر بیماری رفتند را خوب به خاطر دارم. امان از این یادآوریها؛ هنوز آن زمزمه و پچپچ کردنها در گوشم هست؛ یکی نگران پروژهای بود که با «داد» قرارش را گذاشته بودند و عنقریب ملغی میشد، کسی هم وقت عیادت از «پزشک» بر پاکت نامه درون جیبش از روی کت دست میکشید و فکر میکرد در این شرایط، پاکت و درخواست را چه کند! آن یکی به بودجه و سیاستگذاری فکر میکرد و دیگری به تقاضای وام و... . تنها عدهای قلیل آمده بودند تا حال دوست را جویا شوند.
بقیه با حضور فیزیکی صرف، اوضاع را رصد میکردند و میخواستند هرچه زودتر، تکلیفشان معلوم شود. دردناک است، نیک میدانم، اما منصف باشیم؛ چند درصد از ما یکدیگر را بدون توقع پذیراییم، بدون ذرهای چشمداشت؟ و هر آنچه بتوانیم نه برای کمک به طرف مقابل که برای وسعتبخشیدن به روح و جان خود انجام میدهیم؟ چند درصد؟ بازی نه بین این جماعت که بین فرزندان و والدین، استاد و شاگرد، رئیس و مرئوس و... به همین منوال است؛ همه یا در سیستم اعداد و محاسبات و چرتکهانداختن غرقیم یا در حال غرقشدن.
نه بابک بیات که همه هنرمندان به آرامگاهی در قطعه پرطمطراق هنرمندان بهشت زهرا نیاز دارند اما بیاییم با دل عمل کنیم.
او زنده است؛ هنوز زنده است، خیلیهای دیگر هم. به جای بزرگداشت و مراسم ختم و بهترین سنگ مزار، امروز آنها را دریابیم؛ به پاس لحظات، دقایق، ساعات و درسهایی که به ما ارزانی کردند؛ به حرمت عاشقبودن و عاشقزیستنشان؛ یعنی اثبات این عشق در اعمال و زندگیشان. او هنوز نفس میکشد و میدانم در ناخودآگاهش سرانگشتانش بهآرامی روی شستیهای پیانو بالا و پایین میروند؛ ذهن او هنوز سرشار از نت و موسیقی و عشق است.
3-ماده 4 / فصل دوم: هدفها و وظایف/ اساسنامه خانه سینما
«الف – فراهمآوری امکانات رفاهی برای اعضا از طریق ایجاد پوشش تامین اجتماعی و توسعه تعاونیها و غیره.
ب – تلاش در ایجاد و توسعه سایر امکانات رفاهی، جهت اعضا طبق مقررات قانونی و...»
سالهای 79 – 1378، کشمکشها و دعواهای حقوقی خانه سینما و بیمه تامین اجتماعی را بسیاری به خاطر دارند. حرفههای سینمایی در ردهبندی سازمان بیمه تامین اجتماعی و خدمات درمانی تعریف مشخصی نداشت.
از کارگردان، تهیهکننده و بازیگر تا طراح صحنه، بدلکار و متصدی بوم و... هیچیک از نظر شغلی در طبقهبندی مرسوم جای نمیگرفتند و به همین دلیل، شرکت بیمه ناگزیر شد برای مشاغل و حرف سینمایی، معادلیابی کند! بالاخره هم هیچ حرفهای مترادف و همارز مشاغل سینمایی واقع نشد اما با پیگیریهای فراوان و مستمر، در نهایت بسیاری از اهالی سینما که شرایط لازم را دارا بودند، پس از گذشتن از مراحل مختلف، توانستند دفترچه قیمتی بیمه را دریافت و به این ترتیب، نام خود را نه بر پرده سینماها و کتابها و یادها که در سوابق شرکت بیمه نیز ثبت کنند؛ گو اینکه شرکت بیمه بر اساس مقررات و ضوابط و آییننامههای اجرایی از بیمه بسیاری از هنرمندان و پیشکسوتان به علت سن بالا، داشتن بیماری و... سرباز زد!
آری خانه سینما دستکم توانست قدم کوچکی در راه آرامش هنرمندان بردارد اما کافی نبود و نیست. درگیریها همچنان ادامه دارد، تبصرهها به لحاظ قانونی محلی از اعراب ندارند و مشکلات رفاهی و درمانی هنرمندان محبوب جامعه همچنان پابرجاست.
بسیاری از هنرمندان هنوز زندهاند و نفس میکشند و بسیاریشان بیشک، جاودانه خواهند شد. آخرین تصاویر زنده آنها و یاد و خاطرهشان را دردناکتر نکنیم. حقیقت هنر ناب را پاس داریم؛ این هم جزو وظایف ماست.