پنجشنبه ۲ مهر ۱۳۸۸ - ۱۳:۳۸
۰ نفر

رسول بهروش: دقیقا معلوم نیست اول اسم«مهر» را برای نخستین‌ماه فصل پاییز انتخاب کرده‌اند

و بعدا گفته‌اند بچه‌ها در چنین ماهی راهی مدرسه‌ها شوند، یا اول تکلیف مدرسه رفتن دانش‌آموزان روشن شده و بعد این ماه جذاب و پرمحبت را «مهر» نام‌گذاری کرده‌اند.

با این همه، هر چه باشد مهم این است که تقویم  سرزمینی ما در و تخته را خوب با هم جفت کرده و اسم «مهر» حسابی برازنده فصل بازگشایی مدارس، ماچ و بوسه‌های بی‌ریا، قهقهه‌های بی‌دغدغه و بازی و اشکنک و سرشکستنک در حیاط مدرسه است. برای تک‌تک آدم‌های خاک پاک ما، آغاز «افسانه پاییز» یادآور طعم شیرین شب‌هایی است که با یک دنیا التهاب و هیجان، وسایل تازه و لباس‌های نویمان را بالای سرمان می‌چیدیم، به عشق آن‌که صبح علی‌الطلوع، نونوار و شیک‌وپیک دوستان قدیمی را دوباره ملاقات کنیم.

دنیای «مهر»، دنیای شیرین بیم مدرسه عوض کردن و امیدیافتن رفقای تازه است. روزهای مهیجی که چشم به دهان معلم می‌دوختیم تا تکلیف چند برگ بودن دفتر درس جدید را برایمان روشن کند، روزهای بوکشیدن کتاب‌های نو، پاک‌کن‌های سفید و خوش‌رایحه، جامدادی‌های رنگ‌وارنگ و شوق جلدکردن کتب درسی با یک عالمه پلاستیک و قیچی و چسب نواری...!

آن روزهای خاطره‌انگیز حالا گذشته‌اند و نسل جدید فرزندان پایتخت دارند خودشان را برای گذاشتن پا، جای پای پدران‌شان آماده می‌کنند. راستی به این فکر کرده‌اید که این فرشته‌های کوچولو، چه تصویری از مدرسه در ذهن دارند؟ مدرسه؛ دوست، رفیق، همشاگردی، سحرخیزی، ترافیک و یک کم هم آنفلوآنزای نوع A! به نظر شما حق بچه‌ها نیست که صاحب همین دو صفحه ناقابل از «همشهری‌زندگی‌» باشند...؟!

چند‌توصیه ایمنی

ماه مهر از راه می‌رسد و بخشی از بزرگ‌ترین اجتماعات شهری یعنی مدارس دوباره فعالیت خود را از سر‌می‌گیرند. حتما می‌دانید که طی ماه‌های اخیر بحث  «آنفلوآنزای نوع A » یا همان «آنفلوآنزای خوکی» به شدت در محافل علمی و پزشکی مطرح بوده است. حالا که دانش‌آموزان دوباره راهی مدارس می‌شوند، شاید بهتر باشد والدین آن‌ها این چند توصیه را به منظور ایمن ماندن آنان از این بیماری به فرزندان‌شان گوشزد کنند. باور کنید راه دوری نمی‌رود...

- دستمال مصرف شده را فوری پس از استفاده و به طور مناسب دفع کنیم.
- در صورت مشاهده علایم شبه‌آنفلوآنزا فورا به پزشک مراجعه کنیم.
- اگر در خود علایم شبه آنفلوآنزا دیدیم، در منزل بمانیم.
- از مالیدن و تماس دست آلوده با چشم‌ها و بینی و دهان خودداری کنیم.
- هنگام سرفه یا عطسه، بینی و دهان خود را با دستمال کاغذی بپوشانیم.
- دست‌ها را به طور منظم با آب و صابون بشوییم.
- اگر آثار شبه‌آنفلوآنزا مشاهده کردیم، از دیگر افراد حداقل یک متر فاصله بگیریم.
- هنگام احوالپرسی از در آغوش گرفتن و بوسیدن و دست‌دادن خودداری کنیم.

این بیماری هم مثل بقیه گونه‌های آنفلوآنزا علایمی از قبیل تب، سرفه، گلودرد، بدن‌درد، سردرد، خستگی و لرز دارد، هر چند که در نمونه‌های جدید، اسهال و تهوع هم گزارش شده است. به هر حال اگر به هر دلیلی چنین نشانه‌هایی در فرزندتان دیدید، از رفتن او به مدرسه جلوگیری کرده و سریع وی را نزد پزشک ببرید، هر چند که تا انجام آزمایشات دقیق واقعا معلوم نیست که بچه آنفلوآنزای خوکی گرفته باشد، چون این نشانه‌ها شبیه یک سرماخوردگی ساده هم هست.

اشتیاق مدرسه، با 2روز تطعیلی!

بنیامین کوچولو، یک آقا پسر 5 ساله است که کم‌کم آماده رفتن به پیش‌دبستانی می‌شود. آقای نصیری کوچک برای تجربه محیط جدید کلی شوق و ذوق دارد، اما به قول معروف یک جای کار می‌لنگد. حتما شنیده‌اید که می‌گویند پدرها، قهرمان زندگی پسرها هستند. با توجه به این موضوع و با در نظرگرفتن این نکته که پدر بنیامین 2روز در هفته تعطیل است، بنیامین هم دلش می‌خواهد پنجشنبه و جمعه‌ها را off باشد.

هر چه‌قدر هم توی خانه می‌خواهند توجیهش کنند که دانش‌آموزان فقط همان هفته‌ای یک روز را تعطیلند، توی کتش نمی‌رود که نمی‌رود. اطرافیان بنیامین می‌گویند او خیلی با مدرسه حال می‌کند، خودش هم چنین عقیده‌ای دارد:« امروز باید برم مدرسه»! از مهدکودک منتفر است و در آن‌جا احساس حقارت می‌کند. به همین دلیل برای رفتن به مدرسه
 بی‌تاب است.

خیلی هم چیز مزخرفیه!

بعضی بچه‌ها هم هستند که اصولا نظر مثبتی نسبت به مدرسه و مدرسه رفتن ندارند. رامان عباسی که آماده رفتن به کلاس سوم دبستان می‌شود، در مقابل پرسش‌های خبرنگار همشهری‌زندگی پیرامون حس و حال این روزهایش با صراحت خاص دوران کودکی به نکات جالبی اشاره می‌کند:

 «خیلی هم چیز مزخرفیه. اصلا حوصله ندارم. نمی‌تونم صبح زود از خواب بلند شم. دوست دارم تعطیل باشم». او البته در پس این همه رک بودن، به طور تلویحی اعلام می‌کند دلش برای دوستانش تنگ شده، اما ترجیح می‌دهد آن‌ها را جایی غیر از مدرسه ملاقات کند: «دلم واسه همشون تنگ شده، غیر از یه نفر»! رامان کوچولو آخرش یک درخواست جالب هم از ما داشت:« ننویس این‌ها را رامان گفته، بگو حرف‌های حسینقلی‌خان است»! بله؛ ‌مصاحبه کوتاه ما را با حسینقلی‌خان خواندید، امیدواریم لذت برده باشید.

خوردنی که نیست، هست؟

یکی از خاطرات ملس ایام تعطیل، شوق و ذوق رفتن به کلاس بالاتر است. ماه‌مهر، برای خودش کلی جاذبه دارد که یکی از آن‌ها احساس شعف‌انگیز ترک کلاس پایین‌تر و حضور در کلاس بعدی است. لابد شما هم به‌خصوص آن روزها که شاگرد مدرسه ابتدایی بودید، خیلی از این موضوع لذت می بردید.

درست مثل فرشاد عینی که تا از او می‌پرسیم کلاس چندم است، تروفرز جواب می‌دهد: «چهارم بودم، رفتم پنجم»! حالا لابد فرشاد و رفقایش «ارشد دبستان» می‌شوند، او چه احساسی می‌تواند از شنیدن بوی ماه‌مهر داشته باشد؟

«خیلی خوبه. خوشحالم دیگه. می‌ریم مدرسه دوباره کیف کنیم».  یکی از بحران‌های شهری اخیر در تهران آنفلوآنزای خوکی بود. شما فکر می‌کنید والدین چه‌قدر بچه‌ها را در این زمینه توجیه کرده‌اند؟ فرشاد که چیز دقیقی نشنیده است: « اسمش رو شنیدم، ولی چیزی نمی‌دونم. به هر حال مریضیه، خوردنی که نیست»! نه، باز حالا اگر «سرما» بود، می‌شد یک‌جوری خوردش، ولی آنفلوآنزا آن هم از نوع خوکی...!!!

تو که نمی‌دونی...!

مجید صالحی (از انواع دانش‌آموزش، نه بازیگر!) دیگر مصاحبه‌شونده کوچک ماست که از شنیدن بوی ماه‌مهر، کلی ذوق زده شده است، آن‌قدر که حتی معتقد است ما اندازه این شادی را هم نمی‌توانیم درک کنیم: «خیلی خوشحالم که مدرسه‌ها باز می‌شه.  خسته شدم.  حوصله‌ام سررفته.

 مدرسه رفتن خیلی کیف‌داره، خیلی ... تو که نمی‌دونی»!
می‌خواستیم بگوییم مجیدجان، دلبندم (!) ما هم که همین‌طوری ناغافل با همین سن و سال وسط سال88 ظاهر نشدیم، طعم مدرسه را ما هم چشیده‌ایم، اما وقت نشد، چون بحث آنفلوآنزای خوکی پیش آمد: «پدر و مادرم یک چیزهایی به من گفتند، اما در مورد خوک نبود، راجع به مرغ بود»! مشکل این‌جاست که یک کم اطلاعات آقای صالحی کوچک به‌روز نیست، همین!

آدم شبیه خوک می‌شه!

علیرضا مسعودی هم یکی ‌دیگر از سوژه‌ما است که دارد آماده رفتن به کلاس پنجم می‌شود: «خیلی خوبه که می‌رم پنجم. از اول هم دوست داشتم پنجم باشم. پنجم‌بودن خیلی کیف داره...». او که از خرید لباس و کیف‌ و کتاب نو ذوق زده شده، راجع به آنفلوآنزای خوکی هم نظریه جالبی دارد:

 «زیاد نشنیدم، فقط می‌دونم یه جور مریضیه. فکر کنم اگر آدم خوب نشه، آخرش شبیه خوک می‌شه»! این‌جا بود که فهمیدیم چرا دوستان عزیزمان در رادیو و تلویزیون این‌قدر اصراردارند به جای اسم خوکی نام باکلاس آنفلوآنزای نوعA را برای اشاره به این بیماری جابیاندازند! به هر حال از همین‌جا به آقا علیرضا اطمینان می‌دهیم که کسی بر اثر این بیماری شبیه خوک نمی‌شود، ولی بهتر است آدم از این مرض‌ها نگیرد. برای کسب توضیحات بیشتر به والدین خود مراجعه کنید لطفا!

می‌خوام درس بخونم!

این وسط، بعضی بچه‌ها هم بودند که همه فکر و ذکرشان را خرج رفیق‌بازی از نوع اول‌مهری‌اش نمی‌کردند و خدای‌ناکرده(!) حواس‌شان به درس و مشق هم بود!
محمدعلی آسی شاید یکی از معدود بچه‌هایی بود که موقع صحبت باما، به مساله درس خواندن هم اشاره کرد: «خوبه که مدرسه ها باز می‌شه، دوستام رو می‌بینم، باهاشون بازی می‌کنم. می‌خوام درس بخونم، دلم تنگ شده».

دستت درد نکند محمدعلی‌جان، همین که آدم دلش برای درس خواندن تنگ بشود، خودش شاهکار است. ما که دوران دانش‌آموزی از این دست دلتنگی‌ها سراغ‌مان نیامد. آقای آسی کوچک اما، کلا با آنفلوآنزای خوکی بیگانه است: «نه، نشنیدم، نمی‌دونم چه‌جوریه». به نظرشما نباید به این بچه‌ها توضیح داد؟

با بچه‌ها می‌رویم مدرسه

این لابد از شانس ما بود که بیشتر مصاحبه‌کنندگان‌مان در پرونده«  صبح است؛ اول مهر» بچه‌هایی بودند که آماده رفتن به کلاس پنجم می‌شدند. حسین بهبودی هم یکی‌دیگر از آن‌هاست: «دارم می‌رم پنجم. همیشه با بچه‌ها می‌رفتیم مدرسه، خیلی خوش می‌گذشت. الان هم خوشحالم که دوباره می‌خواهیم با هم راه بیفتیم بریم سمت مدرسه».

 اما طبق معمول، حسین هم اطلاعات زیادی راجع به آنفلوآنزای خوکی نداشت: «نمی‌دونم، اسمش رو شنیدم، ولی خبر ندارم. فقط می‌دونم حال آدم رو بد می‌کنه. خوب نیست». آره آقا بهبودی، هیچ‌چیز خوبی نیست. آدم باید جلوی این مرض، مواظب خودش باشه. از پدر و مادرت بپرس، بهت توضیح بدن!

خانوم‌مون عوض می‌شه!

امیرمحمد پام که در روزهای پایانی تابستان88 مقابل دوربین ما ایستاد، برای عکاس همشهری‌زندگی لبخند زد و از حس و حالش در مورد مهرماه حرف زد: «دیگه باید زود بخوابیم تا صبح زود بیدار بشیم. مدرسه‌ها که باز بشن، دوباره با بچه‌ها می‌ریم سرکلاس، فوتبال بازی می‌کنیم، خیلی خوش می‌گذره».

اما امیرمحمد یک حسرت هم دارد، او که گویا به معلم قبلی‌شان خیلی علاقه داشته، حالا بابت از دست‌دادن او متاسف است: «خانوم‌مون خیلی‌خوب بود، حیف شد. ای‌کاش اون هم قبول می‌شد با ما می‌اومد سر این کلاس»! عیب ندارد، به هر حال مشکل معلم‌ها این است که درس می‌دهند تا بچه‌ها قبول شوند و سرکلاس بالاتر بنشینند، اما خودشان تا آخر عمر سر یک کلاس می‌مانند!

همشهری زندگی

کد خبر 90983

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز