سه‌شنبه ۷ مهر ۱۳۸۸ - ۰۶:۳۱
۰ نفر

کورش فخر طاولی: آویگدور لیبرمن، وزیر امور خارجه اسرائیل، دو هفته پیش سفر دوره‌ای حدود 10روزه‌اش به آفریقا را به اتمام رساند که طی آن بازدید از کشورهای غنا، اتیوپی، کنیا، نیجریه و اوگاندا در دستور کار قرار داشت.

در چارچوب همین سفر قرار بود لیبرمن به آنگولا نیز برود که به‌دلیل تداخل برنامه‌ها بازدید از این کشور نفت خیز مهم آفریقا ممکن نشد.

در شرایطی که هنوز تصاویر جنگ غزه از اذهان پاک نشده و در حالی که وزیر خارجه اسرائیل اغلب با اظهارات نژاد‌پرستانه به خاطر آورده می‌شود، سفر آویگدور لیبرمن به 5 کشور آفریقایی بدون حادثه خاصی به پایان رسید.

فراتر از این، لیبرمن که حتی در متن اکثریت سیاسی حاکم در اسرائیل با مخالفت‌های جدی روبه‌روست، با توشه‌ای از قراردادهای جدید از سفر بازگشت. این نخستین سفر یک وزیر امور خارجه رژیم صهیونیستی به آفریقای جنوب صحرا در 20 سال گذشته ( به استثنای اتیوپی) بوده است که در ادامه تلاش برای عادی‌سازی‌ روابط اسرائیل با آفریقا از دهه 1990 به این طرف قابل مطالعه است.

درباره قراردادهای امضا شده میان اسرائیل و کشورهای آفریقایی مورد بازدید در سفر اخیر وزیر  خارجه رژیم صهیونیستی  به این کشورها   اخبار دقیقی منتشر نشده است، اما از جمله قراردادهای امضا شده می‌توان به قرارداد تسلیحاتی چند صد‌میلیون دلاری با نیجریه، تفاهمنامه امنیت غذایی با جامعه اقتصادی غرب آفریقا (اکواس) و قراردادهایی در حوزه منابع آبی با کنیا اشاره کرد.

با اینکه جمعی از روسای شرکت‌ها در حوزه‌های کشاورزی، انرژی، حمل‌ونقل دریایی، هوا - فضا، امنیتی و نظامی و تجارت در این سفر لیبرمن را همراهی می‌کردند، اما اهداف اصلی سفر وزیر خارجه اسرائیل را که پیش از آفریقا به آمریکای لاتین نیز سفر کرده بود، باید در جای دیگری به جز توسعه روابط اقتصادی و تجاری نیز جست‌وجو کرد. واقعیت این است که اسرائیل اگرچه از انزوای ساختاری در صحنه بین‌الملل و به تبع آن در آفریقا رنج می‌برد، اما میزان مبادلاتش با این قاره در سال 2008 بالغ بر 3میلیارد دلار بوده است. اتباع اسرائیلی در کشور‌های آفریقایی اغلب با دو گذرنامه حضور دارند و با اختفای گذرنامه اصلی، عموما با هویت دوم‌شان به تجارت با آفریقا می‌پردازند.

دیوید بن گوریون، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در دهه 1960 و طراح بسیاری از راهبرد‌های عملیاتی کلان اسرائیل در سال‌های بعدی، می‌گوید: کمک‌هایی که به کشورهای مورد حمایت اسرائیل انجام می‌شود، به واسطه نیت خیر ما نیست.

ما بیشتر به دوستی این کشورها نیاز داریم، تا آنها به کمک ما. در واقع امر، سیاست خارجی اسرائیل در آفریقا در نهایت همین راهبرد کلان این بار با تمرکز بر یارگیری علیه ایران در صحنه بین‌الملل پیگیری می‌کند؛ هدفی که به وضوح در تحلیل‌های رسانه‌های اسرائیلی و بین‌المللی نیز نمود داشته است. اما در ابعاد کلان‌تر اهداف اسرائیل در آفریقا در 3سطح قابل بررسی است که در نهایت مقابله جویی با ایران را نیز شامل می‌شود: نخست اهداف سیاسی و اقتصادی قابل پیگیری در کشورهای جهان سوم از جمله آفریقایی که در قالب صدور خدمات فنی و مهندسی، کشاورزی و پزشکی و به‌خصوص بهره برداری از معادن الماس و طلا ( بالاخص در جمهوری دمکراتیک کنگو و آنگولا) قابل توضیح است.

دوم مبارزه با اسلام در آفریقا که در این راستا صهیونیست‌ها از دیرباز می‌کوشند به روند تقسیم قاره آفریقا به دو بخش شمال مسلمان و جنوب مسیحی کمک کنند. از این جهت دست اندازی‌های افشا شده در سودان کاملا بیانگر است.

سودان به‌عنوان پهناور‌ترین کشور مسلمان جهان، در آستانه یک همه‌پرسی عمومی در جنوب خودمختار این کشور در سال 2011 قرار دارد. درصورتی که مردم جنوب سودان که دست‌کم به بیان رسانه‌های غربی اکثریت‌شان مسیحی ( و در واقع بت پرست) هستند، به جدایی رای دهند، خط جدایی نمادین شمال مسلمان و جنوب مسیحی در این قاره شکل می‌گیرد. اسرائیلی‌ها در این زمینه بسیار فعالند و از هیچ تلاشی برای تضعیف دولت خارطوم و تسهیل تجزیه سودان دریغ نمی‌کنند.

اما اهداف کلان دیگر اسرائیل در قاره آفریقا از نوع امنیتی و نظامی است که در چارچوب آن تسلط بر دریای سرخ برای تضمین امنیت رژیم صهیونیستی مد نظر قرار دارد.

شیمون پرز، رئیس حکومت اسرائیل، در کتاب اخیر خود به نام خاورمیانه جدید، راه‌های مقابله با بنیادگرایی اسلامی را توسعه همکاری‌های اقتصادی میان اسرائیل و کشورهای منطقه در چارچوب یک سازمان همکاری منطقه‌ای می‌داند و نقطه حرکت این راهبرد را دریای سرخ تلقی می‌کند: ما می‌توانیم از دریای سرخ شروع کنیم که مصر و سودان و اریتره در یک سو و اسرائیل و اردن و عربستان در سوی دیگر آن واقع‌اند. براساس دکترین بن گوریون نیز، اسرائیل باید روابط خود را با کشورهایی که پیرامون کشورهای عربی واقع‌اند یا در نزدیکی خط مقدم برخورد اسرائیل و اعراب قراردارند، گسترش دهد تا به این وسیله زمینه را برای محاصره اعراب فراهم آورد.

این دکترین در آفریقا در نفوذگری اسرائیل در کشورهای موسوم به منبع رود نیل ( اوگاندا، کنیا و اتیوپی از این جمله هستند) نمود پیدا می‌کند. اخیرا دعوا میان سودان و مصر از یک سو ( کشورهایی که در انتهای رود قرار دارند) و کشورهای منبع و مسیر رود (مانند رواندا، اتیوپی، اوگاندا...) از سوی دیگر، بر سر حقابه رود بالا گرفته است و تحرکات اسرائیل که در کشورهای مسیر رود سدسازی و دیگر برنامه‌های توسعه‌ای آبی را اجرا می‌کنند، کاملا آشکار شده است.

برنامه اسرائیل برای گسترش نفوذ در آفریقا از دهه 1990 و به‌طور دقیق از سال 1992
به سه دلیل اوج گرفت: یکی انعقاد توافقنامه اسلو که بعد از آن تصویر اسرائیل در آفریقا به‌عنوان موجودیتی که خواستار صلح با اعراب است، بهبود یافت. دوم نقش آلن لیل، سفیر اسرائیل در آفریقای جنوبی که با عملکرد قابل توجه و اجرای طرح‌های توسعه‌ای و فقرزدایی در آفریقای جنوبی تصویر نامطلوب رژیم صهیونیستی به واسطه همکاری با رژیم آپارتاید را تعدیل کرد. و سوم فروپاشی شوروی ( سابق) و گسترش هژمونی آمریکا ( و اخیرا فرانسه) که هر دو کشور کمک‌های ذی‌قیمتی برای گسترش نفوذ اسرائیل در آفریقا در اختیار می‌گذارند.

اسرائیلی‌ها برای توسعه نفوذ خود در آفریقا از راهبردهای مختلف استفاده می‌کنند که شاید مهم‌ترین آنها راهبرد کشاورزی باشد. 70 درصد جمعیت آفریقای جنوب صحرا از طریق کشاورزی امرار معاش می‌کنند و در عین حال با کمبود آب نیز در بسیاری از مناطق مواجه هستند. در این راستا اسرائیل با برنامه‌ای موسوم به «افریکن مارکت گاردن»، کشت و کار در مساحت‌های کوچک و با استفاده از آبیاری قطره‌ای در آفریقا و مخصوصا غرب این قاره را ترویج می‌کند که بسیار مورد استقبال قرار گرفته است.

 از سال 2000 تا 2006، اسرائیل بالغ بر 2000 باغچه کوچک به این شکل را در غرب آفریقا راه‌اندازی کرده است و 1500 مورد از این دست در دستور کار قرار دارد. معلوم است که اسرائیل با این نوع طرح‌ها لایه‌های زیرین جوامع آفریقایی را هدف قرار داده است. نفوذ از طریق سازمان‌های بشردوستانه غیردولتی ( مخصوصا در جنوب سودان) و توجه به آموزش جوانان آفریقایی به زبان عبری ( هم‌اکنون بین 3تا 4 هزار دانشجوی آفریقایی در اسرائیل درس می‌خوانند)، از دیگر راه‌های نفوذ اسرائیل در آفریقا محسوب می‌شود. بر این اساس سفر دوره‌ای لیبرمن به آفریقا را باید فراتر از یک اقدام واکنشی و مقطعی، بلکه به‌عنوان بخشی از یک برنامه کلان مورد توجه قرار داد.

درباره میزان کامیابی برنامه‌های اسرائیل در آفریقا 2 نظر وجود دارد؛ برخی عقیده دارند که رژیم صهیونیستی به تناسب سرمایه‌گذاری و تلاش خود در سال‌های بعد از دهه 1960 در آفریقا، نتیجه نگرفته است. اما برخی دیگر عقیده دارند که با توجه به اختلاف فرهنگی و زبانی شدید اسرائیل با آفریقا و تصویر نامطلوب این رژیم در قاره در گذشته و حال (رابطه ویژه با رژیم آپارتاید و بحران خاورمیانه)، اسرائیلی‌ها موفقیت قابل‌قبولی به دست آورده‌اند و در آینده با توقف شهرک‌سازی‌ و جلب نظر مثبت اعراب و سازمان ملل، می‌توانند هنوز جلوتر بروند.

در آنچه به کشورهای آفریقایی و به‌طور اخص کشورهای جنوب صحرا مربوط می‌شود، آنها اساسا خواستار همکاری با همه طرف‌ها هستند. به‌عنوان نمونه کشورهایی مانند سنگال و ساحل عاج که هر دو عضو سازمان کنفرانس اسلامی هستند، هم سفارت اسرائیل و هم سفارت حکومت خودگردان فلسطین را در خود جای داده‌اند و هم با ایران و هم با اسرائیل رابطه دارند.

کد خبر 91543

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز