اما فاصلهای به باریکی اینطرف و آنطرف یک جادۀ باریک و تاریک، جادهای که اینطرفش دره است و آنطرفش صخره، پس چراغ لازم است و آرامش ...
چراغ راه
چراغی لازم است که راه از چاه بنمایاند و آرامش و اعتدالی لازم است که کمک کند تا صخره به ما نخورد یا ما به صخره نخوریم اگر هم خوردیم لطمه نخوریم .چراغی میخواهیم تا به ما بینش دهد. نیازمند بینش و آرامشیم.
بینش و آرامش به ما کمک میکند تا نایستیم؛ اما سنجیده حرکت کنیم. سنجیده حرکت کنیم تا نایستیم. تا مجبور نشویم بایستیم، تا مجبورمان نکنند که بایستیم. تا «نتوانند» مجبورمان کنند که بایستیم.
اما به هرحال باید «حرکت» کنیم، با چراغ روشن حرکت کنیم نباید ایستاد و خاموش ماند، باید روشن بود و حرکت کرد و روشنگری کرد. « اخلاق » چراغ راه ماست و در قرن ما که قرن عجله و اضطراب است خیلیها فراموش میکنند چراغ اخلاق را روشن کنند.
خوب مینویسند قبل از ورود به تونلها: به تونل نزدیک میشویم چراغهای خود را روشن کنید. به عصری پا گذاشتهایم که در آن، دل صخرههای سنگدل را شکافتهاند و از آن عبور کردهاند. برای شکافتن صخرههای بسیار بزرگ و اتمهای بسیار کوچک تکنولوژی کافی را بدست آوردهایم، اما فراموشی را چه کنیم ؟ فراموشی باعث خواهد شد هرچه بدست آوردهایم هم از کف بدهیم. چه رسد به آنکه گوهری به نام « اخلاق » را فراموش کرده باشیم.
• چرا بهرهگیری از تکنولوژی را یاد گرفته باشیم، ولی اخلاق را از یاد برده باشیم ؟ یعنی اگر بشر به آن درجه از پیشرفت مادی رسید که توانست صخرههای بزرگ را بشکند باید حرمت آدمهای بزرگ را همانجور بشکند؟ آیا بشرِ متمدنی که توانایی اتم شکافی را یافته است این تمدن را هم دارد که حریم شخصیِ مردم را موشکافی نکند؟
• حریم، هر چه خصوصیتر باشد، شکسته شدنش فاجعهآمیزتر است، درست مثل ریزترین ذرات عالَم که وقتی شکافته میشوند انفجاری ویرانگر، خانمان بشریت را میسوزاند. درست مثل فلفل، درست مثل اتم.
اینگونه است که شکافندۀ علوم، حضرت باقرالعلوم(ع) میفرماید : نزدیکترین وضعی که بنده به کفر دارد اینست که با کسی صمیمیت و اخوّت نماید آنگاه خطاها و لغزشهای او را شماره کند تا روزی او را بوسیلۀ آن عیوب، رسوا نماید .
چقدر این عمل، شیطانیست ....
جاده باریک میشود بیایید تصور کنیم در جادهای هستیم و طالب سفری لذتبخش. برای رسیدن به مقصد، تابلوها را فراموش نکنیم. خطر لغزش و انحراف از مسیر مستقیم، خطر ریزش کوه، گاهی سبقت ممنوع میشود. گاهی خطر حملۀ حیوانات درنده هست و گاهی محل عبور جانداران اهلی.
به هر حال، طیِ طریق کردن، حقی است انکار ناشدنی؛ مهم فراموش نکردن چراغهای قرمز است. مهم این است که از سرعت مجاز تندتر نرویم تا چپ نکنیم. یادمان باشد پلیس نگفته حرکت ممنوع، پلیس گفته سرعت ممنوع، آنهم سرعت غیر مجاز.
• اگر دیدیم آسمان ابریست و هوا طوفانی و زمین برفی، البته به پایمان زنجیر نمیبندیم و نمیگذاریم ببندند؛ اما به چرخ اتوموبیلمان چرا. پس زنجیر فقط به بند نمیکشد. زیرک مردمان، از همین زنجیر، برای تداوم حرکت در یخبندان بهره جستهاند. کافیست زیرک و آرام باشیم و بفهمیم چه میکنیم.
همان زنجیر را اگر به زیر چرخهامان بیفکنیم، نمیگذارد برفِ جاده، با لباس سفید و ظاهر فریبش ما را به کام نیستی کشد و ما را دچار انجماد کند.
• برف، آدم برفیِ ساکت و صامت را دوست دارد که هویجی به دهان فرو کند و منجمد و بیتحرک، چون فسیلی مرده بنشیند تا آب شود و کوچکها او را آماج گلولههای برفی قرار دهند.
شاید همین سکوت و جمود آدم برفی است که علاقۀ افراد کوچک را به خود جلب کرده.
آری، میگفتیم که اتهام، انتقاد نیست و انتقاد هم اتهام نیست. در این میان، عدهای از تهمت زدن انتقاد میکنند و عدهای تهمتِ انتقادگر بودن میزنند که ما از نوع اولیم .میخواهیم مرزی بین بحث و انتقاد و گله و حتی شکایت؛ و دروغ و تهمت و تخریب و سعایَت پیدا کنیم .
میخواهیم از دروغ و تهمت، گله و شکایت کنیم.
میخواهیم اثبات کنیم آنچه ممنوع است گله و انتقاد نیست، بحث و گفتوگو نیست، تجزیه و تحلیل نیست. آنچه ممنوع است تهمت است، فتنه است و ریختن آبروی مومن است. و اینها با هم فرق دارند.
فرقشان، اینست که گروه اول، یعنی تحقیق و بحث و تحلیل، با نیت خیر انجام میشود؛ اما مگر ممکن است دروغ، بهتان و فتنه با نیت خیر رخ دهد !؟ ما میخواهیم کنار هم زندگی کنیم. چون جامعهمان را دوست داریم. آرامش را دوست داریم. چون قصد خیر داریم، نه قصد شر و فتنه .بگذریم ...من، و شما نوعاً در دوران شیرین تحصیل، با اساتید عزیزی روبرو بودهایم که نمیتوانیم فراموششان کنیم.
کمتر درس خواندهای را میشناسم که موقع مرور خاطرات گذشتهاش، با کولهباری از احساس، از استادی دوست داشتنی یاد نکند.خاطرتان میآید ؟ گاهی، درسهایی که خوانده بودیم را درست ساعتی پس از امتحانِ آن درس، فراموش میکردیم، اما منش کریمانۀ استادِ همان درس را هرگز.
لابد کتابهای اساتید بزرگی را مطالعه کردهاید. اگر نوشتههای آن کتابها را از یاد برده باشیم، اما بلند منشی نویسندهاش را بخاطر سپردهایم.مثال میخواهید ؟ کم نیست؛
میتوانیم سیرۀ اخلاقیِ آیتالله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی را مثال، و بلکه الگوی خود قرار دهیم آنجا که با گفتار خود آموخت: میدانم فلان نمایندۀ من خوب نیست[اما]منتظر فرصتی هستم تا تعویض او بمعنی سقوط کلی او حساب نشود .
این روش اخلاقی جای تبریک دارد؛ اگر خط مشیِ فلان شخص، طبق سلیقۀ ما نبود اورا بیآبرو نمیسازیم. اگر نخواستیم با او کار کنیم، اما اسباب حذف شدن و سقوط همیشگی او را نیز فراهم نمیآوریم.
شیطان هم او را نمیپذیرد
تاریخِ علم، اندیشمندان برجستهای به خود دیده که با شجاعت میگفتند و مینوشتند. و با متانت، از کاستیها انتقاد میکردند؛ اما آبروی اشخاص را هم حفظ میکردند. نه حاضر بودند تحت فشار، کلمهای در رأیشان تغییر دهند، نه حاضر بودند سخنی گویند که حقوق انسانی را ضایع کند یا آبروی کسی را بریزد.
چه زیبا فرمود امام صادق(ع) که هرکس از جانب مؤمنی مطلبی نقل کند تا آبروی آن شخص را بریزد و بین مردم بیاعتبار شود، خداوند او را از ولایتِ خود به ولایت شیطان میاندازد، اما شیطان هم او را نمیپذیرد(مَن رَوی عَلی مومنٍ رِوایَة یُرِیدُ بها شَیْنَه و هَدمَ مُرُوءَتِه لِیَسْقُطَ مِن اعیُنِ النّاس اخْرَجَهُ الله مِن ولایَتِه إِلی ولایَةِ الشَّیطان فلا یَقبَلُهُ الشَّیطانُ.کافی ج2ص358)
در کلاسهای درس میشنیدیم که بعضی عالِمان، برای یافتن یک جمله حقیقت، برای اینکه یک جمله، فقط یک جمله دروغ در کتابشان راه پیدا نکند بر اسب و شتر سوار میگشتند و سفر هندوستان میکردند .
بله، نویسندگان روشنفکر و پاک، به هیچ قیمتی حاضر نبودند حتی یک خط مطلبی بنویسند که مدیون تاریخ شوند .اما در جهان امروز رسانههای بزرگ به دست نامسلمانان کوچک افتاده. علمِ سیاست را مینویسند آنطور که خود میپسندند؛ نه همانطور که باید باشد.سپس میگویند در پیشبرد سیاستهامان هر قدر که خواستید دروغ بگویید و تهمت بزنید.
علمِ اقتصاد را مینویسند همانطور که خود علاقه دارند، نه همانطور که هست. آنگاه میگویند در فعالیت اقتصادی اگر منفعتمان در اینست که رشوه بدهی، هر قدر خواستی رشوه بده.
علمِ حقوق را مینویسند آنگونه که خود میخواهند؛ نه آنگونه که خدا میخواهد. بعد میگویند : اگر برای بدست آوردن حقوقِ بیشتر! لازم شد حقوق دیگران را پایمال کنی تا میتوانی پایمال کن.
ختم کلام
اکنون روی سخن را به آنانی میکنیم که با چند کلمه میخواهند بدانند ما چه میگوییم.
خلاصه و چکیدۀ سخن ما این است:
آرامش، متانت، ادب و اخلاق فضایلی هستند در خطر فراموشی
دروغ، تهمت، تندروی و هتک حرمت رذائلی هستند موجب نابودی
آزادی بیان، انتقاد، بحث و تحلیل ضروریاتی هستند انکار ناشدنی.
همشهری جمعه