نشریه تایم همین دیروز نوشت که حتی اوباما هم میداند این جایزه برای او بیشتر به شوخی شبیه است تا آنکه کسی وی را واقعا مرد صلح بداند.
با احتساب روزولت و کارتر که یکی روسیه و ژاپن را آشتی داد و دیگری هم در فضیلت صلح در خاورمیانه کتابها نوشت، اوباما سومین رئیسجمهوری آمریکاست که جایزه صلح نوبل را برده است.
آنچه اوباما را رئیسجمهوری آمریکا کرد نه سابقه سیاسی کاریاش، نه توان سخنوریاش، نه پشتیبانی دمکراتها (که در هر سه رقیب جمهوریخواهش فرسنگها از او جلوتر بود) که اشتباهات مکرر سلف جمهوریخواه وی در کاخ سفید و شعار تغییر این اشتباهات بود.
شعار تغییر آنقدر در رای و تصمیم آمریکاییها اثر گذاشت که اوباما را مرد گمشده تاریخ آمریکا خواندند و با سنت شکنی بزرگ، یک سیاهپوست را به کاخ سفید فرستادند. خیلیها هم در سراسر دنیا این ماجرا را شنیدند و آنها هم شعار تغییر سر دادند.
طرفهای درگیر پرونده صلح خاورمیانه، مذاکرات هستهای کره و خیلیهای دیگر شمارش معکوس برای پایان پروندههای بزرگ را به یکدیگر مژده میدادند.
دیروز نشریهای دیگر در آمریکا نوشت: اوباما در حالی برنده جایزه صلح نوبل شده است که امید به تغییری که مردم آمریکا انتظارش را داشتند هرروز میان تودهها کمتر میشود. آمریکاییها کمتر از گذشته وی را مرد رویاهای خود و بازگرداننده دوران شوکت و جلال خود میدانند.
برخی کارشناسانشان هم ابایی ندارند که در رسانهها سیاستهای اوباما را ادامه سیاستهای دولتهای قبلی البته با رنگولعابی دیگر بنامند. مهمترین پروندههایی که اوباما وعده تغییر در آنها و به عبارتی بازگرداندن چهره مخدوش شده آمریکا در اثر سیاستهای نومحافظهکاران را داد، عراق، افغانستان، صلح میان فلسطینیها و اسرائیلیها بود.
انتظار این است که ملاک تعیین رئیسجمهوری ایالات متحده بهعنوان برنده صلح نوبل بررسی همین پرونده باشد. در عراق با تغییرات نه چندان محسوس در ساختار نظامی ارتش آمریکا همان سیاستهای دولت بوش در حال پیگیری است.
عقب نشینیهای مرحلهای ارتش آمریکا از عراق هم میراث توافقنامه امنیتی آمریکا و عراق در روزهای آخر دولت بوش است و اوباما در 9ماه گذشته جز تاکید برهمان توافقنامه امنیتی کار خاصی نکرده است.
افغانستان برای آمریکا به راهی شبیه است که نه مسیر پس دارد و نه پیش. سیاست اوباما هم در همان مسیر گذشته قرار گرفته؛ روزی سخن از بقاو گفتوگو و بازی دادن طالبان و جریان افراط در صحنه سیاست است و روزی دیگر سخن از نابودی آنان. راهبردهای ناتو و آمریکا هم مدام در حال تغییر است و به قول یکی از سیاستمداران اروپایی هرروز سخن از حرفی تازه است.
در پرونده صلح خاورمیانه هم شاید اگر دولت ایهود اولمرت همچنان بر سر کار بود، لااقل اوباما در 9 ماه گذشته میتوانست ادعا کند کاری کرده است که از زمان تاسیس اسرائیل هیچ کدام از رؤسای جمهوری آمریکا نکردند. چه توان کرد اما وقتی دولت بنیامین نتانیاهو گامی حاضر به عقب نشینی از پروژه شهرکسازیها نیست و هرروز بلوایی تازه در درگیری با فلسطینیان به پا میکند.
ناکامی اوباما در این پرونده حتی از ناکامی دولت بوش هم بیشتر بود چه آنکه بوش لااقل چندباری اولمرت و عباس را پای میز مذاکره نشاند و کنفرانسی به بزرگی آناپولیس را برگزار کرد اما اوباما در این 9ماه با اصرار فراوان توانست میزبان نشست ناموفق عباس و نتانیاهو در حاشیه مجمععمومی امسال شود.
صلح نوبل را جز در مواردی اندک کسانی بردهاند که یا سیاستمدار نبودهاند یا اگر دستی هم بر آتش سیاست داشتهاند، چندان شناخته شده نبودهاند. صلح نوبل تریبونی بود برای آنانی که تلاشی مؤثر برای آرامش در جایی از این دنیای پر آشوب کردند تا صدایشان را بلندتر به گوش جهان برساند.
اوباما هم همینها را میدانست که خود را شایسته عنوانی بدین بزرگی ندانسته است. غربیها از قدیم بزرگترین دروغها و غیرقابل باورترین موضوعات را در اکتبر میگفتند. ماجرای صلح نوبل به گمانم همان است.