شنبه ۲ آبان ۱۳۸۸ - ۰۷:۲۰
۰ نفر

دکتر حسین کاجی: پرسش ما این است که چه نسبتی میان فلسفه تکنولوژی و فلسفه رسانه وجود دارد.

 آیا این دو شاخه معرفتی را که عمر چندانی هم ندارند می‌توان در یک رده گنجانید یا اینکه حضور آنها در یک دسته، امری متکلفانه است و باید آنها را به‌صورت مستقل مورد توجه قرار داد؟ این پرسشی است که با توجه به آنکه هم فلسفه تکنولوژی و هم فلسفه رسانه در آغاز فعالیت جدی خود هستند باید به‌صورت تخصصی مورد توجه قرار گیرند. می‌گویند برای نخستین بار این ارنست کپ، معمار و پژوهشگر آلمانی- آمریکایی بود که در کتابی با عنوان «مبانی فلسفه تکنیک» که در سال 1877 نگاشت از عنوان فلسفه تکنیک یا فلسفه تکنولوژی سخن به میان آورد. با این همه این شاخه به‌صورت جدی با کار مارتین هیدگر با عنوان پرسش از تکنولوژی به‌صورت رشته‌ای مدون پا به عرصه وجود گذاشت.

اگر فلسفه تکنولوژی با مبانی نظری تکنولوژی و سرشت تکنولوژی و نسبت آن با فرهنگ و اجتماع و اخلاق سروکار دارد این هیدگر است که در این رساله و همچنین مقاله عصر تصویر جهان به این موضوع نزدیک می‌شود. در این میان می‌گویند نخستین اثر مدون در فضای فکر انگلوساکسون در مورد فلسفه تکنولوژی کتاب «تکنیک و پراکسیس» آیدی است که این اثر در سال 1976 نگاشته شده است؛ یعنی عمر این شاخه معرفتی بیش از 35 سال در حوزه فلسفه تحلیلی نیست. با نظری کوتاه درمی‌یابیم که این عمر، بسیار کوتاه‌تر از دیگر معارف مرتبه دوم در فلسفه تحلیلی است.

در مورد دلیل رشد دیرهنگام فلسفه تکنولوژی یا دلیل رشدنکردن کافی آن بسیار سخن رفته است. یکی از مهم‌ترین نظریه‌هایی که در این زمینه وجود دارد این است که معرفت‌محوری که در ساحت فلسفه از افلاطون بدین سو وجود داشته راه را بر عمل‌محوری که این یکی می‌تواند به فلسفه تکنولوژی منجر شود بسته است.

می‌دانیم نیچه در فضای فلسفه قاره‌ای یکی از مهم‌ترین فیلسوفانی است که علیه این معرفت‌باوری قدعلم کرد. او از دشمنان سرسخت افلاطون است چراکه به‌نظر وی قهرمان افلاطون، سقراط کسی است که تنها کاری که بلد است حرف‌زدن است و نه عمل‌کردن. به‌نظر نیچه و  هیدگر، اما یونانیان قبل از سقراط اینگونه نبوده‌اند و در آن منظومه زیستی عمل و نظر، چنین از هم جدا نشده بودند.

حمله علیه این معرفت‌محوری که با کار دکارت و شعار معروف وی «می‌اندیشم پس هستم» جدی‌تر هم می‌شود با رویکرد پدیدارشناسی هم مهم می‌شود.

ما کم و بیش واکنش به علم جدید را با تفکیک زیست‌جهان و علم نزد هوسرل می‌بینیم؛ هرچند پیش از وی نزد هگل و مارکس هم شواهدی در این زمینه مشاهده می‌شود. این مشی با کار مهم هیدگر «هستی و زمان» هم پی گرفته می‌شود. به‌صورت خاص هیدگر در بخش تحلیل ابزار از کتاب هستی و زمان 2مفهوم را به کار می‌گیرد تا مشی متفاوت خود را نسبت به مشی دکارتی نشان دهد. تمایز میان امر فرودست و فرادست نشانه آغاز فلسفه تکنولوژی است. هیدگر علیه سنتی که انسان را فارغ از محیط و عملش به‌صورت انتزاعی درنظر می‌گیرد می‌ایستد و با برجسته‌کردن امر فرودست در مقابل امر فرادست، مشی و موضع خود را نشان می‌دهد. این نکته در فلسفه دوم هیدگر هم با تقدم وجودشناسانه تکنولوژی بر علم، خود را به ما نشان می‌دهد.

به‌نظر می‌رسد نسل‌های فلسفه تکنولوژی را می‌توان به دو دسته نسل کلاسیک یا نسل اول و نسل دوم تقسیم کرد. نسل اول نگاهی بدبینانه یا خوشبینانه به تکنیک دارد و آن را ویرانشهرانه و آرمان‌شهرانه درنظر می‌گیرد. در اینجا ما مسیری رو به جلو یا رو به عقب برای تاریخ قائلیم که با تکنولوژی، این مسیرها برای انسان به‌وجود می‌آیند. نسل دوم اما نگاهی معتدلانه به تکنولوژی دارد. این نسل کمتر از تکنولوژی با معنای کل آن سخن به میان می‌آورد و تکنولوژی‌ها را به شاخه‌های مختلفی تقسیم می‌کند و هریک از آنها را جداگانه و با کارهای تجربی و میدانی مورد نظر و توجه خود قرار می‌دهد. در این چرخش البته عوامل زیادی دخیل بوده‌اند که از جمله مهم‌ترین آنها را می‌توان مواجهه تخصصی با تکنولوژی‌های مختلف دانست.

این تفاوت را می‌توان با تقسیم‌بندی معروف فیلسوف آمریکایی، کارل میچام بهتر و بیشتر نشان داد. تفاوت میان فیلسوفان انسان‌گرای تکنولوژی و فیلسوفان مهندسی‌گرای تکنولوژی می‌تواند اختلاف این دو نسل را نشان دهد. به‌نظر میچام فیلسوفانی چون هیدگر، گاست، مامفورد و یوناس توانسته‌اند تکنولوژی را در بستر آن که جامعه و فرهنگ است در نظر بگیرند؛ این در حالی است که فیلسوفان مهندسی‌گرا به‌زعم میچام نمی‌توانند نسبت میان فرهنگ و تکنولوژی را درنظر بگیرند. او افرادی چون بوخنه، پیت، آیدی و بسیاری از ساختارگرایان اجتماعی را جزو این گروه درنظر می‌گیرد. اینها افرادی هستند که به یک یا چند تکنولوژی خاص چسبیده‌اند و از درک ارتباط نزدیک میان تکنولوژی و فرهنگ غافل شده‌اند.

در مورد نسبت میان فلسفه تکنولوژی و فلسفه رسانه نیز باید گفت بسیاری معتقدند که به جای سخن‌گفتن از عنوان فلسفه تکنولوژی باید از عنوان فلسفه و تکنولوژی سخن گفت. این تفاوت بدین معناست که ما در فلسفه و تکنولوژی شاهد بحث‌های صرف فلسفی نیستیم بلکه از فلسفه در کنار بحث‌های جامعه‌شناسی، روانشناسی، مدیریت و اقتصاد کمک می‌گیریم تا تأملات نظری جدی‌تری در مورد تکنولوژی‌های مختلف اتخاذ کنیم. مثلاً در بحث از انرژی هسته‌ای بحث‌های زیادی در این زمینه وجود دارند که صرفاً بحث‌های نظری فلسفی نیستند و بحث‌هایی در مورد نظریه بازی و ریسک و خطر هم در اینجا مطرح هستند. در اینجا محور با فلسفه نیست بلکه ما شاخه‌ای میان‌رشته‌ای را شاهد هستیم که فلسفه هم بالاخره نقشی در کنار دیگر رشته‌ها و علوم برعهده دارد.

با این حساب می‌توان نسبت فلسفه رسانه و فلسفه تکنولوژی را نسبت عموم و خصوص مطلق در نظر گرفت؛ یعنی فلسفه و رسانه بخشی از فلسفه و تکنولوژی است چون رسانه را یکی از مظاهر تکنولوژی درنظر می‌گیریم. در اینجا همانطور که صرفاً تکنولوژی را شامل جنبه‌های سخت‌افزارانه در نظر نمی‌گیریم رسانه‌ها را هم صرفا ابزار رسانه درنظر نمی‌گیریم و وجه نهادافزارانه، انسان‌افزارانه و نرم‌افزارانه را لحاظ می‌کنیم.

از این لحاظ دقیقاً می‌توان برای رویکرد ویرانشهرانه و آرمانشهرانه اولیه در مقابل رویکردهای رنگی کنونی در زمینه فلسفه تکنولوژی تناظرهایی در فلسفه رسانه هم مشاهده کرد؛ یعنی ما همچنان که نسل اول و نسل دوم فیلسوفان تکنولوژی داریم نسل اول و دوم فیلسوفان رسانه را نیز شاهد هستیم. همانطور که ما در فلسفه تکنولوژی، هیدگر را داریم در فلسفه رسانه، مک‌لوهان و پوستمن را داریم و تأثیرپذیری‌های این اندیشمندان از آن متفکران مطرح فلسفه تکنولوژی، نسبت عموم و خصوص مطلق این دو شاخه را بهتر نشان می‌دهد.

با این همه اگر وجوه جامعه‌شناسی و روانشناسی و مدیریت و اقتصاد را از فلسفه تکنولوژی بگیریم آنگاه می‌توانیم نسبت این دو را عموم و خصوص من وجه درنظر بگیریم. در این منظومه فلسفه تکنولوژی، بحث‌های جامعه‌شناسی و روانشناسی و مدیریت تکنیک را در بر نمی‌گیرد و در کنار آنها مطرح است.

کد خبر 93519

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز