سطرهایی از این شماره:
بازیگری شغل اول و آخر ماست، شمارش معکوس برایش آغاز شده بود؛ از همان زمانی که پسر عاصی «تلخون» شد؛ از ابتدا تشنه بود؛ تشنه بازیگری. میگوید این حس دست از سرم برنمیدارد، نمیدانم این عطش کی میخوابد. در داشتهها و نداشتههایش سرک میکشد و با اعتماد میگوید تا آنجا که به یاد دارد همیشه ذوق بازی در وجودش بوده و هنوز هم به عشق همان ذوق است که تلاش میکند روبهروی دوربین کم نگذارد. شاهرخ استخری خیلی زود جای خود را بین مخاطبان تلویزیون باز کرد...
عنوانهایی از این شماره:
دیگه وقتشه!
چطور حریف غول زمان شویم
طلای از دست رفته
مثل یاقوت سرخ
هم سر میتراشم هم چوب
حالا وسط ماجرا هستم
شاهرخ به روایت دوربین
سفر رویایی و النگوی من
دوباره پر میگیرم
اندر احوالات او
جشن یا عزا؟
ما از نگاه شما
آش کشک خودته!
دایرهالمعارف وحشت
از خط خطی تا آدمک
وقتی رودهها شعلهور میشوند
چشمهای بادکنکی
تصویر، صدا، حرکت
پردهای از جنس دیجیتال
جشن بستههای پختنی
خانهای پاییزی
تنپوشی برای صندلی
سرقت سکه شانس
غریب آشنا