یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۸ - ۱۷:۱۱
۰ نفر

میخائیل گورباچف: 20 سال از فروریختن دیوار برلین به‌عنوان یکی از نمادهای جنگ سرد و تقسیم دنیا به دوبلوک شرق و غرب می‌گذرد.

اینک با گذشت زمان برای بازخوانی این پرونده می‌توانیم نگاه واقع بینانه و منطقی تری نسبت به دیوار برلین داشته باشیم.

با نگاهی خوش بینانه به فروریختن دیوار برلین باید گفت آنگونه که تصور می‌شد تاریخ به پایان نرسید. بسیاری از سیاستمداران هم عصر من معتقدند با پایان جنگ سرد انسان‌ها بالاخره رقابت تسلیحاتی، خطر منازعات منطقه‌ای و منازعات ایدئولوژیک را به فراموشی سپردند و اینگونه به قرن جدید که امنیت برای همه نام گرفته بود، پا گذاشتند.

یکی دیگر از تاثیرات بزرگ پایان جنگ سرد آگاهی از این امر بود که استقلال داخلی عنصر بسیار مهمی برای پیشرفت و توسعه بشر است. این امر در اقتصاد، تکنولوژی، جامعه و شرایط فرهنگی گوناگون و زندگی میلیاردها انسان در دنیا خود را نشان می‌دهد.

در این صورت است که در نهایت انسان‌ها خود را به‌عنوان یک تمدن واحد نشان می‌دهند.
فروریختن مرزها و دیوارها که هم‌اکنون توسط بسیاری از کشورها انجام شده است، ارتباط میان کشورها- باوجود نظام‌های سیاسی گوناگون- تمدن‌ها، فرهنگ‌ها و سنت‌ها را میسر می‌کند.

ما به‌عنوان سیاستمداران قرن گذشته، امروز مفتخریم که از بروز یک جنگ اتمی بزرگ جلوگیری کردیم. با وجود این پس از جنگ سرد بسیاری از مناطق دنیا همچنان ناامن است. در دوره معاصر نقشه سیاسی دنیا فراوان است؛ یعنی منازعات فراوان منطقه‌ای، قومی و مذهبی که قربانیان بسیاری نیز گرفته است.

در تایید بی‌مسئولیتی نسل جدید سیاستمداران دنیا همین بس که بودجه دفاعی اکثر کشورهای دنیا با وجود پایان جنگ سرد نه تنها کاهش نیافته که به‌مراتب افزایش هم یافته است. استفاده از اهرم فشار و قدرت نظامی همچنان تعیین‌کننده بسیاری از تعاملات نظام بین‌الملل و روابط میان کشورها و برخورد با بحران‌ها است.

دنیا هم دنیای منصفانه‌ای نشده است. تفاوت میان ثروتمندان و فقرا یا همچنان در حد گذشته باقی است یا افزایش قابل توجهی یافته است. این امر حتی در میان کشورهای توسعه یافته هم وجود دارد و مختص کشورهای شمال و جنوب نیست.

مشکلات اجتماعی که اکنون در روسیه و دیگر کشورهای کمونیستی سابق وجود دارد، گواه این است که تنها کنار گذاشتن الگوی اقتصاد متمرکز و برنامه‌ریزی بوروکراتیک چاره کار نیست. این کار به تنهایی نه رقابت جهانی را تضمین می‌کند و نه احترام به اصول عدالت اجتماعی یا استانداردهای زندگی را.

علاوه بر این، چالش‌هایی هم پس از جنگ سرد به‌وجود آمد که در گذشته نبود؛ پدیده تروریسم یکی از آنهاست. در شرایطی که جنگ جهانی دیگر دلیلی برای دخالت در کشورها محسوب نمی‌شود، تروریسم در کلام و نه در واقعیت به‌صورت یک بمب اتمی کوچک عمل کرده است.

مسابقه تسلیحاتی کنترل نشده و تلاش برای دستیابی به تکنولوژی‌های جدید تسلیحاتی و حضور نظامی مؤثر در همه مناطق بحرانی جهان همچنان پابرجاست.بحران ایدئولوژی (دوران جنگ سرد) که اینک به بحران ایده‌آل‌ها، ارزش‌ها و اخلاقیات تغییر چهره داده ، فضای بدبینی و نیهیلیسم را در عالم سیاست تقویت کرده است.

تنها چیزی که ما در پایان قرن بیستم توانستیم به آن ببالیم، پایان ایدئولوژی توتالیته بود که بر مبنای اعتقادات پوچ بنا شده بود.ایدئولوژی‌های جدید فورا جایگزین ایدئولوژی‌های گذشته شده‌اند. هم در غرب و هم در شرق. امروز خیلی‌ها در دنیا دیگر فروریختن دیوار برلین را آغاز تغییرات بنیادین در جهان نمی‌دانند بلکه تنها آن را سبب تغییراتی در شوروی و کشورهای شرق اروپا می‌دانند.

بلوک شرق فروریخت اما مشخص است که غرب خود را قدرت بلامنازعه دنیا می‌پندارد و دور نیست روزی که آنها هم به سرنوشت شوروی دچار شوند.بحران اقتصادی کنونی جهان لازم بود تا کمبودهای سازمانی الگوی کنونی غرب که بر دنیا تحمیل شده را نمایان کند.

این بحران نشان داد که نه تنها سوسیالیسم بروکراتیک بلکه سرمایه‌داری لیبرال نیازمند اصلاحات عمیق دمکراتیک و پرستروییکای مخصوص خود هستند. امروز ما باز هم شرکای فعال روند ایجاد جهانی جدید هستیم. بسیاری از حقایقی که در شرق و غرب زمانی خلل‌ناپذیر تصور می‌شد، اکنون دیگر چنین نیست و درباره آن پرسش می‌شود.

یکی از این حقایق اعتقاد کورکورانه به قدرتمندی بازار و ماهیت دمکراتیک آن است. در گذشته باور بر این بود که الگوی غربی دمکراسی باید به‌صورت مکانیکی به جوامع دیگر با تجارب و تاریخ و فرهنگ متفاوت گسترش یابد. اما در جامعه امروز حتی مفهومی مانند پیشرفت اجتماعی هم که پدیده‌ای مشترک در دنیاست، باید مورد بررسی و تعریف دقیق‌تر قرار گیرد.

منبع: گاردین 30 اکتبر 2009
ترجمه: احسان تقدسی

کد خبر 94202

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز