و لذا نمیتوان با نگاه امروز، دیروز را نفی و طرد و یا اثبات مطلق کرد بلکه تنها میتوان دیروز را شناخت، دستاوردهایش را چراغ راه آینده کرد و کاستیها و هزینههایش را به حداقل کاهش داد.
واقعه سیزده آبان و تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام هم یکی از همان رویدادهایی است که نمیتوان آن را بدون توجه به شرایط روز آن تحلیل و تفسیر کرد و یا آن را شناخت. نزدیک به 30سال از آن واقعه میگذرد. دانشجویانی که این واقعه را رقم زدند اکنون مردان و زنان باتجربهای هستند که در دنیای سیاست نگاههای متفاوتی نسبت به کاری که انجام دادهاند پیدا کردهاند.
هرزمان که به سالگرد این واقعه نزدیک میشویم تحلیلها و تفسیرهای مثبت و منفی نسبت به این حرکت مطرح میشود.
عدهای حرکت دانشجویان آن زمان را که از فعالترین افراد دانشگاهها بودهاند مورد انتقاد قرارداده و کاستیهای امروز را ناشی از حرکت آنها میدانند و عدهای هم این حرکت را انقلابی ضدامپریالیستی و کاملا در جهت منافع اقشار مستضعف جامعه و جهان تبیین میکنند؛ درحالیکه شاید بهتر باشد فارغ از تغییراتی که در نگاهها و دیدگاههای مختلف راجع به این واقعه پیدا شده که آن هم ناشی از تحول فکری، فرهنگی و اجتماعی اجتنابناپذیر در هر جامعهای است، اصل رویداد را در شرایط زمانی و مکانی آن شناخت و از آن درس گرفت.
پیش از آنکه سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام تسخیر شود چند حمله دیگر هم به این سفارت شده بود. در آن زمان آمریکا بهعنوان مهمترین حامی رژیم شاه که میتوانست بهعنوان یک ابرقدرت، تحرکاتی را علیه انقلاب نوپای اسلامی ایران انجام دهد همواره مورد تنفر مردم ایران قرارداشت؛مردمی که انقلاب کرده بودند همواره نگران آن بودند که نکند آمریکا دوباره با کودتایی همانند 28مرداد وضع را به حالت قبل بازگرداند و انقلابی را که هیچ پشتیبانی جز حمایت افکار عمومی مردم نداشت با شکست مواجه کند!
این نفرت همراه با ترس زمینهای شد که گروههای سیاسی فعال در صحنه آن روز کشور تلاش خود را معطوف حرکتی علیه آمریکا کنند تا از این راه هم ضربهای به منافع آن کشور زده و هم افکار عمومی مردم را بهخود جلب کنند؛ ضربه به منافع آمریکا در ایران که ضربه به منافع آمریکا در منطقه مهم و استراتژیک خاورمیانه نیز بود؛ افکار عمومی مردم انقلابی ایران سفارت آمریکا را به دلایل تاریخی و عینی جاسوسخانهای میدانستند که مترصد فرصتی برای ضربه زدن به انقلاب اسلامی است.
جذب افکار عمومی میتوانست به هر گروهی قدرتی بینظیر ببخشد درحالیکه گروههای مارکسیست هنوز به این نکته پی نبرده بودند که مردم مسلمان با انگیزه اسلامی، انقلاب کردهاند و بهشدت در برابر مارکسیسم و کمونیسم موضع دارند.
مردمی که انقلاب اسلامی را رقم زده بودند احساس میکردند نباید انقلابشان تا محو کامل امپریالیسم آمریکا از پای بنشیند و به همین دلیل سیاستهای دولت موقت بازرگان که شعارش پایان انقلاب و حرکت به سوی سازندگی بود نه تنها چنگی به دل نمیزد بلکه بدتر از آن در پی سکون و خاموشی نهضتی بود که به پاخاسته بود تا با ظلم و جور، مبارزهای دائمی و خستگیناپذیر داشته باشد.
به همین دلیل اکثریت مردم بهخصوص جوانان و دانشجویان با سیاستهای گام به گام دولت بازرگان همگام نبوده و آن را خلاف مسیر انقلاب اسلامی میدیدند اما از آنجا که امام خمینی(ره) این دولت را تعیین کرده بودند عشق و جانشان به امام، اجازه نمیداد که مخالفتی با آن داشته باشند. در آن زمان تفسیرهای سیاسیای مطرح میشد درباره اینکه چگونه میتوان حرکت انقلاب اسلامی را بهگونهای تداوم داد که شرایط دولت موقت به سوی انقلابیتر شدن تغییر کند و یا اگر نتوانست با این حرکت همراه شود ناچار به کنارهگیری باشد.
گفتوگوهایی که آن روزها میان افراد جامعه به شکلهای مختلفی در جریان بود به این جمعبندیها ختم میشد که ادامه انقلاب اسلامی و وارد کردن آن به فاز بالاتر از مبارزه با استبداد شاه که انجام شده بود به فاز مبارزه با امپریالیسم جهانخوار بهترین استراتژی برای تصفیه آن از هرنوع ناخالصی است. در این راه اگر دولت موقت و یا هرجریان محافظه کاری همراهی کرد که میماند و اگر نخواست یا نتوانست طبعا حذف خواهد شد.
سفر شاه به آمریکا جرقهای بود که این استراتژی را شعلهور کرد. با وقوع این حادثه، هیچکس تردید نکرد که آمریکا این بار نیز با بردن شاه به آمریکا قصد بازسازی روابط گذشته و برنامهریزی برای آینده حضورش در ایران را داشت؛ آیندهای که دوباره با حضور شاه رقم خواهد خورد؛ به عبارت صریحتر آمریکا قصد تکرار کودتای 28مرداد را داشت.
این جرقه باعث شد دانشجویانی که بیشترین و آگاهترین اقشار حامی انقلاب اسلامی بودند به فکر چارهای برای مقابله با این توطئه باشند؛ توطئهای که همه مردمی که هنوز درصحنه انقلاب اسلامی حضورداشته و آماده همه نوع فداکاری برای ادامه آن بودند نسبت به آن هوشیار بوده و آن را لمس میکردند.
دانشجویان گروهی را تشکیل داده و قرارگذاشتند در سالروز 13 آبان که روز شهید شدن دانشآموزان و دانشجویان در برابر در اصلی دانشگاه تهران بود و رژیم شاه و بالطبع حامی او آمریکا در این جنایت نقش داشتند، برنامه خود را در ضربهزدن به کانون جاسوسی و کودتا را عملی کنند. آنها حرکت کردند و در میان جمع کثیری از مردم که در این راهپیمایی حضورداشتند از دیوار سفارت بالا رفتند و آن را تسخیر کردند.
آنها قصد نداشتند که در سفارت بمانند اما حمایت شدید مردم از این حرکت آنها را واداشت که به خواسته مردم احترام گذاشته و حرکتشان را ادامه دهند. آنان در نخستین اطلاعیه، خود را دانشجویان پیرو خط امام نامیدند تا به این وسیله اعلام کرده باشند که گروهشان مارکسیست نبوده بلکه مسلمان و در خط رهبری انقلاب قراردارند. همین اعلام موضع، مردم را در حمایت از آنها قاطعتر کرد.
امام خمینی(ره) که تا آن روز انقلاب اسلامی را با گوش دادن به ندای دل مردم و حمایت از خواستههای آنها و عملی کردن هر آنچه مردم آرزویش را داشتند به حرکتی اعجاب آور و شگفتانگیز در قرن بیستم تبدیل کردند.این بار نیز از خواسته دل مردم که ادامه انقلاب اسلامی و مبارزه با ظلم و نجات مستضعفین (بهعنوان مهمترین شعار اسلام بود) حمایت کردند.
تایید این حرکت توسط امام خمینی موضع دانشجویان را مستحکمتر کرد. دولت موقت با این حرکت مخالف بود. اما دانشجویان که با سیاست گام به گام بازرگان مخالف بوده و آن را خلاف مصالح انقلاب و نجات مستضعفین میدانستند نخستین افشاگریهای خود را علیه دولت بازرگان و مذاکراتی که آنها با آمریکاییها داشتند آغاز کردند.
این افشاگریها درشرایطی که گفتوگو با آمریکا از نظر مردم بزرگترین خیانت به کشور و آرمانهای انقلاب محسوب میشد، دولت موقت را بهشدت تضعیف کرد بهگونهای که بازرگان دیگر نمیتوانست در چنین شرایطی به کارش ادامه دهد و لذا خود و اعضای دولتش استعفا دادند و امام خمینی هم این استعفا را پذیرفتند و کار به شورای انقلاب اسلامی واگذارشد.
امام خمینی اصرار داشتند که نظام نوپای جمهوری اسلامی سریعا با تدوین قانون اساسی بتواند سیستم حکومتی خود را پیریزی کرده و به کار اداره کشور بپردازد. این کار توسط شورای انقلاب پیگیری میشد. یکی از آثار گروگانگیری آمریکاییها این بود که یک ماه مانده به سالگرد تسخیر سفارت آمریکا، عراق جنگی ناجوانمردانه را با ایران آغاز کرد؛ جنگی که بسیاری از کشورهای بزرگ از جمله آمریکا نیز در پشت آن قرارداشتند.
از آن سو تسخیر سفارت آمریکا و به گروگان گرفته شدن کارکنان آن شدیدا به وجهه آمریکا بهعنوان یک ابرقدرت در جهان ضربهای سهمگین وارد ساخت. این ضربه به غیراز ضربهای بود که بر افکار عمومی و غرور مردم آمریکا وارد شد. به همین دلیل این مسئله در صدر مهمترین دستور کار رئیسجمهوری آمریکا قرارگرفت. جیمی کارتر شدیدا تحت فشار افکارعمومی و حزب مخالفش برای آزادی گروگانها قرارداشت. او زمانی که نتوانست با مذاکره به این معضل پایان دهد به فکر راههای دیگری افتاد.
یکی از این راهها تلاش برای آزاد کردن گروگانها بود. حادثه طبس و سقوط 2هلیکوپتر آمریکایی و کشته شدن سرنشینان آن نتیجه ماهها تلاش و مطالعه برای انجام عملیات بود که ناموفق ماند. کسی از انجام عملیات خبر نداشت؛ شنهای بیابان طبس آن را خنثی کردند.
وقتی عملیات نظامی هم با شکست مواجه شد رئیسجمهوری آمریکا اعتماد به نفسش را از دست داد. در این شرایط بود که امام که جمهوری اسلامی را با جنگ عراق علیه ایران روبهرو دید ترجیح داد تا برای حفظ شرایط و آمادگی این نظام نوپا 4 شرط برای آزادی گروگانها تعیین کنند و پس از سپردن کار به مجلس شورای اسلامی بهعنوان نمایندگان مردم مسئله را پایان دهند.
کارتر که مشغول مبارزات انتخاباتیاش با رونالد ریگان بود این شرایط را پذیرفت تا شاید همه ناکامیهای وی در 444 روز گروگانگیری را به کامیابی و پیروزی و انتخاب دوباره به ریاستجمهوری آمریکا تبدیل کند. اما ایران، آزادی گروگانها را تا پایان انتخابات ریاستجمهوری آمریکا به تعویق انداخت و شرایط پیروزی کارتر را به شکست تبدیل کرد.