وقتی اهالی خزانه در واپسین دوشنبه مهر از خواب برخاستند و خواستند که راهی محل کارشان شوند، ولوله عجیبی را در محلهشان دیدند. باورش سخت بود، اما حقیقت داشت. آنها همتکتک به جمعیتی میپیوستند که در فلکه دوم بخارایی گردهم آمده بودند؛ آنجا در مقابل بیمارستان آیتالله کاشانی، جایی که قرار بود تا ساعتی دیگر، پیکر مردی تشییع شود که 2 دهه تمام در این حوالی خدمت کرد؛ همان پزشک حاذق و جراح ماهری که نامش زبانزد عام و خاص بود، مهربانی بود و مهربانیاش وقتی به مهارتش اضافه میشود، تصویر پدری فداکار را پیش رویشان میگذاشت که گرچه در این حوالی زندگی نمیکرد، اما نامش دیگر به نام محلهشان گره خورده بود.
کسی منکر این نبود که یک خزانه بود و یک دکتر «پرویز معماری» که شخصیتش صرفاً در تخصصش که یک جراح عمومی بود، نمیگنجید. بیدلیل نبود که در تشییع پیکرش، بیش از همه بستگان و دوستان و آشنایانش، مردم خزانه شرکت کردند؛ همانها که صمیمانه دوستش میداشتند و نه فقط به مهارتش که به مهربانیاش نیز باور داشتند. عصر یکشنبه 26 مهر، دکتر معماری برای همیشه بیمارانش را که جملگی از مردمان همین حوالی بودند، تنها گذاشت. فردای آن روز، همانها آمدند و زیر تابوتش را گرفتند و یکصدا به شرف «لاالهالاالله» قسم یاد کردند.
دکتر با وجدان
هنوز سنش به 60 سالگی نرسیده بود، اما چنان زیسته بود که انگار خستگی کار، بیش از این مجالش نمیداد تا بماند. این اواخر دیگر خودش هم یکی از همان بیمارانی شده بود که یک عمر معالجهشان کرد. حتی یک بار هم برای گرفتگی رگ قلبش زیر تیغ جراحی رفت و این چیزی نبود جز بازی تلخ روزگار.
دکترها به دکتر مهربان محلهمان سپرده بودند که از هر گونه استرس، نگرانی و فشار کار به دور باشد؛ اما مگر میشد جراح باشی و اتاق عمل را به فراموشی بسپاری. عشق به کار و خدمت به مردم، چیزی نبود که او بتواند به این سادگیها آن را کنار بگذارد. همین تلاش بیوقفه و جراحیهای بسیار بود که قلبش را امان نداد و او برای همیشه به آرامشی ابدی فرو رفت؛ آن هم بعد از انجام چندین عمل جراحی در یک روز کاری.
خیلیها وقتی خبر فوتش را شنیدند، برای تشییع پیکرش شرکت کردند، حتی آنها که بیمارش نبودند. وصف مردمداری و وجدان کاریش به گوش بیشتر ساکنان محله رسیده باشد؛ پزشکی که اهالی محله تعریف جراحیهایش در جبهههای جنگ را بسیار شنیده بودند؛ همان روزهای خون و آتشی که آنقدر پشت سر هم به جراحی جانبازان و مجروحان میپرداخت که از خستگی بیهوش میشد.
میگویند دستش در جراحی حرف نداشت، چه در سرعت عمل و چه در موفقیت آن. برای همین در میان بیمارانی که میشناختندش به پنجه طلا معروف بود. «مرتضی احدی» یکی از اهالی خزانه با اشاره به این موضوع میگوید: «خاکی بود وبا هر کسی مثل خودش برخورد میکرد. انسان شریفی بود و با استعانت از خدا بیماران را درمان میکرد.»
«مهری محمدی» نیز که بیماری وخیم مادرش با جراحی آقای دکتر کاملا بهبود یافته اعتقاد دارد: «دستش مبارک بود. لطف خدا بود که مادرم توسط دکتر معماری جراحی شود. حیف شد که چنین پزشک زبده ودلسوزی را از دست دادیم. » اسمش که میآید، میشنوی که همه میگویند:
«خدا رحمتش کند» «پرویز تاروردی زاده » هم پس از گفتن این جمله ادامه میدهد: «متأسفانه به دلیل برخی کم کاریها مردم دل خوش چندانی از بیمارستانهای زیر نظر بیمه ندارند. به هر حال در بیشتر این قبیل مراکز درمانی مثل بیمارستانهای خصوصی یا مطب با بیمار برخورد نمیشود. اما دکتر معماری به وظیفه وجدانیاش عمل میکرد و اصلاً برایش مهم نبود که کجا دارد خدمت میکند.»
جراحی بدون هزینه اضافه
حتی مردم نیز میدانستند که دکتر معماری با اینکه سهامدار بیمارستان پاسارگاد بود، اما طبابت در بیمارستان آیتالله کاشانی را هرگز رها نکرد. این است که در صحبتهایشان از او به عنوان کیمیا و انسانی متعهد یاد میکنند. «محمد امیر احمدی» با تسلیت به خانواده و همکاران دکتر معماری به نکته قابل تاملی اشاره میکند:
«موقع عمل اگر میدید جای دیگری از بدن بیمار نیز نیاز به جراحی دارد، همان موقع انجام میداد تا نیازی به جراحی مجدد و پرداخت هزینه دوباره نباشد. او این کار را بدون گرفتن هزینه اضافه انجام میداد.»
«موسی آقاجانی» پیرمرد ترک زبانی که به تازگی به دست دکتر معماری جراحی شده بود، باید در آیندهای نزدیک پیش او میرفت تا بخیههایش را دربیاورد، اما بازی روزگار به گونه دیگری رقم خورد. حالا آقاجانی مانده و این دریغ همیشگی که «مرد با وجدانی بود. دلسوزانه با مریض حرف میزد. خدا بیامرزدش.»
پزشک نمونه
دکتر معماری در 18 شهریور سال1329 در تهران به دنیا آمد. در سال 1359موفق به اخذ مدرک پزشکی عمومی ودر تیر سال 1363 متخصص در جراحی عمومی شد. بعد از انجام جراحیهای بسیار در زمان جنگ و درشهرهای محروم کشور در سال 1370 به بیمارستان آیتالله کاشانی آمد.
او طی این مدت به دلیل تلاشهای بیدریغش لوحهای تقدیر بسیاری را از استانهای مختلف کشور دریافت کرد: لوح جمعیت هلال احمر در سال 59، لوح تقدیر سپاه پاسداران شهرستان بانه در سال 60، لوح تقدیر کمیته انقلاب اسلامی استان همدان در سال 61، لوح تقدیر انجمن اسلامی چمران در سال62 و... وی همچنین در سال 1380و1377عنوان پزشک نمونه را در استان تهران از آن خود کرد. جالب آنکه همسر و یکی از 2 فرزند وی نیز جامه طبابت به تن دارند. یادش گرامی و روحش شاد
خدمت به مردم
تنها بیماران دکتر معماری نیستند که از خوبیهای او یاد میکنند. خیلیهای دیگری نیز هستند که پزشک محبوب محله را میشناسند؛ همانها که در همسایگی بیمارستان آیتالله کاشانی روزانه به کسب و کارمشغولند؛ نمونهاش «علی فتوحی» که مغازهاش در مجاورت بیمارستان واقع شده است.
اینگونه که از صحبتهای فتوحی برمیآید، دکتر علاوه بر او با بیشتر مغازهدارهای اطراف همچون یک دوست صمیمی سلام وعلیک گرمی داشته است. فتوحی میگوید: «میدانستم دکتر حاذقی است. یکی دو بار از آشنایان را برای جراحی پیشش بردم. جراحیاش حرف نداشت.
همکاران دکتر معماری نیز از وی گفتنی بسیار دارند. فتوحی برایمان میگوید که یکبار وقتی یکی از بستگانش را در روز عاشورا به اورژانس بیمارستان آورده بود، اصلاً فکرش را نمیکرد که دکتر معماری حتی در این روز به طبابت بیماران کمر خدمت بسته باشد: «گفت دوست دارم روز عاشورا اینجا باشم.
اتفاقاً بیمار ما را که میبایست به بیمارستان تخصصی برده میشد، خودش همین جا با امکانات اولیه و تنها با تبحر وتجربهای که داشت عالی جراحی کرد.» «عبدالله راسخ» رئیس امور اداری بیمارستان آیتالله کاشانی نیز که نزدیک به 9سال با معماری در این مرکز درمانی همکار بود، دربارهاش میگوید: «در کارش واقعاً جدی بود. از یک چیز خیلی عصبانی میشد: سهلانگاری نسبت به خدماترسانی به بیمار.»
همشهری محله - 16