این شعر، مرثیهای است که شاعر برای دختری به نام لیلا سروده است؛ دختری که اکنون مرده و شاعر از او به «خواهر» خود تعبیرمیکند.
بند اول: شعر، در زمان حال روایت میشود. شاعر با مشت پر از ارزن به قبرستان میرود و در یک حذف آگاهانه، هیچ سخنی از کبوترها به میان نمیآورد. آیا این قبرستان کبوتر ندارد و در پایان این بند مشت شاعر هنوز پر از ارزن است؟ کبوترهایش که نیستند آیا همان مردگانند که قبلا پر کشیدهاند؟ یا نه، قبرستان کبوتر دارد ولی شاعر که در این شعر با ذهنیت کودک- شاعر روایت میکند، در دنیای کودکانه شعر خود، فکر میکند که اگر کبوتران قبرستان را سیر کند مردهاش زنده میشود؟ مردهها گرسنهاند؛ گرسنه زندگی؛ مثل کبوتران که گرسنهاند؛ گرسنه ارزن. افسوس که کبوتران سیر میشوند و مردگان گرسنه میمانند.
جمله آخر این بند میتواند چند معنی بدهد:1- بازگشت به خاطره پیش از مرگ خواهر. کودک به قبرستان رفته تا به کبوترهای امامزاده ارزن بدهد تا خواهرش زنده بماند اما خواهرش برعکس خوابش گرفته است. در اینجا خواب کنایه از مرگ است.2- اگر زمان دقیقا زمان حال باشد، خواهر در گور بیدار است؛ تو گویی منتظر است تا برادر بیاید و به کبوترهای امامزاده ارزن بدهد تا او آرام بگیرد و بخوابد. در اینجا «به کبوتر ارزن دادن» یک استعاره مرکب است معادل «برای مرده خیرات کردن» و حتی این استعاره وجوه شاعرانهتری هم دارد.
خواهر گرسنه دیدار برادر است، برادر میآید و خواهر از دیدار او آرام میگیرد. نکته ظریف در اینجا آن است که وقتی در چنین مکانهایی ارزن میپاشی کبوتران از اوج، از فراز، از بلندی، فرود میآیند و ارزن میخورند. در چنین استعارهای که کبوتر معادل روح مرده است بسیار این نکته زیباست چرا که روح مردگان از نظر مرتبه وجودی بالاتر از روح ماست چرا که روح ما هنوز در تعلق جسم اسیر است؛ بنابراین روح گرسنه خواهر برای دیدار برادر باید از بالا به پایین بیاید و رودرروی برادر قرار گیرد.
بند دوم: ابهام هنری این بند در این است که این گور تازه در کنار امامزاده، گور شاعر است که میخواهد بمیرد تا مبادا خواهرش تنها بماند یا این گور همان گور خواهر است؟ اگر معنای اول را بگیریم، شاعر هنوز در دنباله بند قبل و در زمان حال است اما اگر معنای دوم را بگیریم شاعر یک سکانس به عقب رفته است؛ به صحنه تشییع جنازه خواهر. میگوید در گورستان امامزاده دفنش نکنید، کنار خود امامزاده دفنش کنید تا تنها نماند. این ابهام از یک حذف آگاهانه اتفاق افتاده است.
«کنار امامزاده» یعنی «کنار ضریح امامزاده»؟ کنار «قبر امامزاده و داخل ضریح»؟ کنار «بقعه امامزاده و نزدیکترین جای گورستان به بقعه؟» کدامیک؟ با این حذف توانسته است هم ابهام ایجاد کند و هم از طریق این مجاورت کلمات و جادوی آن به خواهرش قداست ببخشد و حتی به گور خواهرش چرا که میگوید:«بگو کنار امامزاده گوری تازه بکنند». گوری که کنده میشود خود به خود گور تازه است اما اعتقاد قدیمی که ما ایرانیان داریم مبنی بر اینکه «جسم دوستان خدا در قبر نمیپوسد» در اینجا باتوجه به معنی دومی که ما برداشت کردیم، بسیار زیبا مینشیند. گور تازه یعنی گوری که صاحبش نمیپوسد چرا که کنار امامزاده است.
بند سوم: این بند از نظر زمان،2 سکانس از بند اول عقبتر است. شاعر کنار تختخواب خواهرش ایستاده؛ خواهری که مرده است و کسی (دختری) دارد از این مرده و از شاعر یعنی برادر او برای آخرین بار و به عنوان یادگاری عکس میگیرد.
این بند از نظر غنای زبانی به قدرت دو بند قبلی نیست. البته این بند را هم میتوان در زمان حال خواند. شاعر عکسی از آن تختخواب را میبیند و این حرفها واکنش او به آن عکس و ژست اندوهگین خودش در عکس است.
بند چهارم: بر همان روال بند قبل، باز یک سکانس به عقبتر میرویم؛ به روزهایی که خواهر در بستر بیماری است و برادر مشغول پرستاری اوست.«قرص ماه» ایهام دارد و از طرفی با «نارنج» ترکیب رنگ متناسبی درست میکند. بازهم رد پای نگرش سنتی و مذهبی مشاهده میشود. بیچاره برادر، هرچه از دستش برمیآمده برای شفای خواهر کرده است. ماه را مثل قرص دارویی در آب زمزم حل کرده و با تربت کربلا به خواهر داده است.
«خواب دیدهام» در زمان جاری در بند چهارم خطاب به خواهر، بار عاطفی امید و انرژی مثبت را القا میکند اما چون کل بند در یک توالی روایی در کنار بندهای قبلی است که از بعد از مرگ خواهر شروع شده بود و از حال به گذشته میآمد، همین جمله «خواب دیدهام» در چنین پسزمینه روایی، باری از افسوس و خندیدن به امیدهای بربادرفته گذشته را القا میکند؛ ضمن اینکه «خواب» و «خوب» با هم جناس دارند.
اما جور دیگری هم میشود« خواب دیدهام» را معنی کرد؛ «خواب دیده من» یعنی «خواهر به خواب مرگ رفته من» حالا اینجاست که تکانت میدهد. با این برداشت، شاعر – کودک (کودکی که بزرگ شده است اما کودک مانده است: شاعر) هنوز در صرافت این است که خواهرش را از خاک و خواب بیرون بکشد؛ هنوز باور ندارد که او مرده است، بلکه میگوید تو خواب دیدهای که مردهای، تو هنوز زندهای.
بند پنجم: بند پنجم، دنباله بند قبل است البته با آخرین برداشت ما در بند قبل. شاعر میخواهد هرطور که هست خواهر را از مرگ بیرون بکشد، منتها در بند قبل هنوز زبان آدمبزرگها را داشت اما اینجا زبان هم مثل ذهن، کودک میشود؛ مثل دو کودک که تخیلاتشان را برای هم در میان میگذارند، جملهها را میسازد منتها یکی از دو کودک برای همیشه سکوت کرده است. دقیقا زبان، زبان بچگیهای همه ماست در خالهبازی که میگویم مثلا من دکترم و تو مریضی و از این قبیل مثلاهای دوران کودکی.
اما اگر بخواهیم میتوانیم همان توالی زمانی بندهای قبل به سمت عقب را ادامه بدهیم که باز هم فوقالعاده میشود. با این برداشت، این بند کاملا در زمان گذشته اتفاق میافتد؛ زمانی که خواهرو برادر در دوران کودکی بودند و همبازی هم بودند. نکته دیگر، تکیه عاطفی این بند روی چیزی است که بر مادرها و خواهرها بسیار کارگر میافتد و آن عروسی پسر (برادر) است.
اینجاست که جمله «بخند لیلا» معنی ضمنی عجیبی میدهد. شاعر در کودکیاش مانده است و سادهلوحانه نمیفهمد که خواهر، مرده است؛ یعنی نهتنها از کودکی که از پیری هم رد شده است. او با خوشی یک کودک از عروسی خودش حرف میزند اما کودک مقابل (لیلای حالا مرده) نمیخندد چرا که این حرفها در او کارگر نیست چرا که میداند عروسی برادر را نمیبیند (ندیده است چون مرده است) و چه بسا بگوییم چرا که میداند برادر پس از او هیچگاه عروسی نکرده است و این حرفها را فقط برای این میزند که او از خوشحالی از خواب مرگ بپرد که البته هیچگاه نخواهد پرید.
شاید یکی از مصداقهای «ایهام مدرن» که ریشه در «ایهام آگاهانه» دارد همین شعر باشد. ایهام در بدیع کلاسیک، بیشتر از همنشینی دو شبکه کلمات و تلاقی آنها در یک کلمه و در نتیجه دوبعدیشدن کلمه حاصل میشد.
در شعر «تا سیدسلیمان» تمام بندها را میتوان با دوتوالی زمانی خواند:1- از حال به گذشته2- زمان حال. چنانکه ملاحظه کردیم، خوانش دوم بسیار شاعرانهتر است چراکه مبتنی بر بنیانهای شاعرانهای مثل کودک – شاعری یا نگرشهای متافیزیکی – بومی از مرگ است. بابت چنین شعری باید به شاعر محجوب و بیادعای شهرستانی ومعلم جوان روستاهای بندرعباس آقای عبدالحمید انصارینسب تبریک گفت.