چنان که صرف وجود او در عین غیبتش نیز مولفه اساسی امامت به شمار نمیرود تا عدمصدق وظایف امام بر او در عصر غیبت کبری سبب جدایی این عنوان از شخص امام شود؛ چنان که امامت به سن نیز مرتبط نیست و سن و سال در آن چندان موضوعیتی ندارد؛ چنانکه در انبیاء نیز چنین بوده و بهعنوان مثال به عیسی(ع) در نوزادی وحی شد.
از این رو امامت را در روند مستمر تاریخی خویش باید بیش از هر چیزی با نماد و نشانه بودن در پیوند و پیوستگی دید. امامت به واقع نشانه جریانی در جهان پس از پیامبر است که خود را بیش از همه پذیرای تعبد و سر تسلیم نهادن بر نواهی و اوامری میداند که ملاکات و مناطات آن روشن نیست.
پذیرش این امر که احکام، تابع مصالح و مفاسدی است که شناسایی آن از کف عقل به دور است و قبول این نکته که عمل به استحسانات شخصی و مصالحی که در خیال بهنظر بهعنوان ملاک واقعی حکم عمل اختیاری میرسد و چنانچه در تصریحات ائمه اسلام آمده است، چیزی جز پیروی از نفس و خواهشهای او نیست، سبب میشود تا یک راه بیشتر پیش روی نباشد و آن پذیرش تعبد است؛ یعنی وضعیتی که بیش از همه، ائمه در پی تبلیغ و فراگیرکردن آن بودند.
شیعه در اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم از سوی دیگری هم با این وضعیت روبهرو بود و آن امامت امام خردسال بود. امامت امام جواد(ع) سبب شد تا شیعه در یک تلاش اساسی ایمان خویش به تعبد را بیش از پیش به محک بگذارد. در این جستار که به مناسبت شهادت امام محمد جواد(ع) در ذیقعده سال220 هجری فراهم آمده میکوشیم تا به گوشهای از این تلاش فراگیر و متقابل اشاره کنیم.
شیخ محمد بن یعقوب کلینی، ولادت امام جواد(ع) را در رمضان سال 195هجری در مدینه گزارش کرده است. شیخمفید نیز به تبعیت از کلینی همین تاریخ را بهعنوان تاریخ ولادت در« الارشاد» ذکر کرده است. طبرسی اما در «اعلامالوری» ولادت ایشان را در نیمه رجب گزارش کرده و آن را به نقلی که از متون قدیمی به دست او رسیده است، مستند ساخته است.
به هر روی تمام مورخان بر ولادت ایشان در سال مذکور اتفاق نظر دارند. در تاریخ شهادت ایشان در آخر ذیقعده سال220 در کاظمیه بغداد نیز اختلافی به چشم نمیآید جز آنکه برخی از تذکرهنویسان ائمه به ذکر ماه شهادت یعنی ذیقعده بسنده کردهاند. این را شاید بتوان از سر وضوح روز شهادت ایشان دانست که آخرین روز ذیقعده بوده است و شاید بتوان علت دیگر این امر را در نوسان ماههای قمری جستوجو کرد؛ چرا که شهادت ایشان در سیام ذیقعده بوده است و برخی از ذیقعدهها بیش از 29 روز ندارند.
در هر صورت با توجه به این امر که شهادت امام علیبنموسیالرضا(ع) در صفر سال203 هجری روی داده، بنابراین امامت ایشان 18سال استمرار داشته است. این دوران را شاید بتوان سختترین دورانی به شمار آورد که بزرگان اصحاب ائمه با آن روبهرو شدهاند؛ بهگونهای که پیش و پس از آن هرگز چنین ابتلایی روی نداد. در باب مادر ایشان نیز اختلاف چندانی وجود ندارد؛ چرا که مادرشان امولدی بوده است سبکیه نام از شهر نوبه در آفریقا و از اینرو به نوبیه هم مشهور بوده است. پس از ولادت امام جواد(ع) مادر ایشان نیز آزاد شدند.
نکته جالب توجه در باب نصوصی که بر امامت ایشان از اصحاب ائمه گزارش شده، کثرت متون و اسنادی است که برجای مانده است. در این اسناد میتوان از سویی بزرگانی از اصحاب اجماع که امامیه برصحت نقل ایشان اتفاق نظر دارند چون صفوانبنیحیی و محمدبناحمدبنابی نصربزنطی را مشاهده کرد و از سوی دیگر میتوان سراغ محدثان نامآوری چون جعفربنمحمدبنقولویه و علیبن ابراهیمبنهاشمقمی را گرفت که در توثیق ایشان اجماع وجود دارد. توجه به متون این نصوص، گذشته از ایجاد اطمینان نسبت به اصل وجود نصب امامت امام جواد(ع)، ما را با فضای صدور چنین نصبی نیز آشنا میسازد.
در یکی از این متون بنا به متنی که شیخ مفید در «الارشاد» آورده، جعفربنمحمدبنقولویه از زکریابنیحییبنبصری روایت میکند که گفت: «شنیدم علیبنجعفر برای حسنبنحسینبن علیبن حسین علیهماالسلام حدیث میگفت و در ضمن سخنانش این مطلب را اضافه کرد: خداوند حضرت رضا(ع) را یاری کرد آنگاه که برادران و عموهایش بر او ستم کردند! آنگاه به شرح ظلم ایشان میپردازد و آنکه تا چه میزان درباره امامت امام جواد(ع) بر امام رضا سختی رفته است. آنگاه گفت: من در آن جمع که درباره امامت ایشان تشکیک شد برخاستم و گفتم: گواهی میدهم که تو نزد خدای عزوجل امام من هستی. حضرت رضا(ع) با این جمله من گریست و به من گفت: عموجان! مگر نشنیدی که پدرم موسیبن جعفر علیهماالسلام میفرمود:
رسولخدا (ص) فرمودند: پدرم به فدای پسر بهترین کنیزان، پسر کنیز نوبیه (اهل نوبه) پاکیزه. از فرزندان اوست آن غایب آواره و خونخواه پدر و جدش. پس مردم بگویند که مرده یا کشته شده یا به فلان دره افتاده و رفته است. من عرض کردم: ای پسر رسول خدا راست گفتی.» (الارشاد، ج2، صص 387-386 )
این گزارش هرچند دارای اضطراب متن و تشویش معنوی است اما لااقل میتوانیم از جهت صحت مضمون بدان اطمینان حاصل کنیم؛ چراکه گزارشهای دیگری هم متن آن را مورد تایید قرار دادهاند. یکی از این گزارشها را کلینی در کافی آورده است. او نقل میکند که عموها و برادرزادگان در این باره که امام جواد(ع) فرزند امام علیبنموسیالرضا(ع) باشد تردید و تشکیک روا میداشتند و از بیان و ابراز این امر هم ابایی نداشتند اما چون ظاهرا بهانهای نداشتند گندمگونی امامجواد(ع) را بهانه قرار دادند و آن را نشانهای بر صحت باور خویش گرفتند. حضرترضا(ع) هم برای آنکه این شبهه مرتفع شود، با وجود آنکه براساس فقه شیعه، قیافهشناسی جایز نیست، از قیافهشناسان خواستند تا در میان چند کودک که امامجواد(ع) هم در میان ایشان نشسته بود تشخیص دهند که کدامیک فرزند ایشان است.
قیافهشناسان نیز پس از مشاهده، شهادت دادند که امام جواد(ع) شباهت بسیاری به امام رضا(ع) دارد. اینگونه این بهانه نیز از دست نزدیکان امام گرفته شد. البته به هیچ روی نباید این شبهه را مختص نزدیکان امام به شمار آوریم، چرا که یاران مقرب امام نیز کموبیش در دام این شبهه فروغلتیده و البته به لطف شفافسازی امام رضا(ع) و علم بینظیر و حاضرجوابی کمنظیر امامجواد(ع) از این گرداب فکری، نجات یافته بودند.
این روایت را که 2 تن از اصحاب اجماع یعنی صفوانبنیحیی و احمدبنمحمدبنابینصربزنطی در سند آن قرار دارند و جعفربن محمدبنقولویه آن را در «کاملالزیارات» به نقل از محمدبنیحیی عطار، یکی از مشایخ شیخ محمدبنیعقوب کلینی گزارش کرده است، به واقع میتوان حاصل چنین وضعیتی یافت؛ «صفوانبنیحیی روایت میکند که به حضرت رضا(ع) عرض کردم: پیش از آنکه خداوند حضرت ابیجعفر (ع) [یعنی امام جواد(ع)، چرا که فرزند بزرگتر امام جواد(ع)، جعفر بود] را به شما بدهد از شما راجع به امام پس از شما میپرسیدم و شما میفرمودید: خدا پسری به من خواهد داد و اکنون خدا این پسر را به شما داده است و دیدگان ما را به واسطه او روشن کرد و البته خداوند روزی را نیاورد که ما شما را نداشته باشیم.
حال اگر خدای ناکرده پیشامدی کرد به که پناه ببریم و امام ما که خواهد بود؟ امام با دست خود به ابیجعفر اشاره کرد که در پیش رویش ایستاده بود. عرض کردم قربانت گردم، این کودکی خردسال است و فقط 3سال دارد [از این فقره بهدست میآید که این سؤال و جواب در سال199هجری درمدینه روی داده است]. فرمودند: خردسالی او چه زیانی به امامت او میزند؟
همانا عیسی(ع) کمتر از 3سال داشت که به پیامبری مبعوث شد» ( الارشاد، ج2، صص 388-387). بهرغم تناقض ظاهری که در این روایت وجود دارد و در واقع به نوع طرح پرسش از جانب صفوانبنیحیی بازمیگردد، میتوان پرسش او را بهصورتی بازسازی کرد که این تناقض ظاهری مرتفع شود؛ به این معنا که صفوان، امامت امام جواد(ع) را در ظاهر پذیرفته است و امام جواد(ع) را بهعنوان نشانه جریان امامت قبول کرده اما او در مسمای امامت بحث دارد.
این پرسش او که سؤالات خویش را از که بپرسیم دقیقا نشانگر همین موضوع است. البته شاید بتوان در این گزارش نشانههایی از قانع شدن صفوان را بر این امر که امام در مسما و باطن هم امام است، بیابیم. اما گفتوگوی شدید او با بزرگان شیعه در بغداد درست 4سال پس از این پرسش و پاسخ او با امام که پس از شهادت امامرضا(ع) روی داده است، نشان میدهد که صفوان همچنان به نظریه خویش قائل است و لااقل عملا بدان قانع نشده، هرچند نظرا آن را پذیرفته و به کار میبندد.
البته این تفکر را تنها نمیتوان مختص صفوانبنیحیی دانست چرا که در گزارشهای دیگر هم مشابه همین گفتوگو به چشم میخورد. جالب آنکه پاسخ امام نیز بر همین نحو است که در پاسخ او به صفوان گذشت. ایشان در پاسخ، معمولا به نبوت عیسی(ع) در خردسالی بل نوزادی استشهاد میکنند. البته ذکر این نکته هم لازم است که این حالت تا نوجوانی امام بیشتر دوام نیاورده؛ چراکه شیعیان پس از آشنایی با مراتب فضل و علم و کمال امام توانستند از این مرحله در حقیقت صعب بهخوبی خارج شوند. خروج شیعیان اما دستاوردهای فراوانی برای ایشان به ارمغان آورد که شاید بتوان مهمترینشان را در آمادگی ایشان برای پذیرش غیبت دائمی امام مشاهده کرد.
در هر صورت امری که به هیچ روی در عصر امامت امامجواد(ع) قابل انکار نیست، ورود این امر یعنی امامت به مرحله جدید است؛ مرحلهای که امامت دیگر به صرف حضور یا سن امام مرتبط دانسته نمیشود و بیشتر بر نقش نشانهای آن بهعنوان نماد یک جریان خاص فکری که خود را بیش از جریانهای فکری دیگر منطبق بر متن قرآن و سنت نبوی میبیند، تاکید میشود.