شنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۸ - ۰۷:۴۵
۰ نفر

مهرداد ابوالقاسمی: تقابل مرگ و نویسنده،‌ محور اصلی نمایش «فیروزه»، به نویسندگی و کارگردانی بهزاد فراهانی است که این روزها در تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه می‌رود.

فراهانی سال 85  نمایش «دنیای دیوانه دیوانه...» را روی صحنه برده بود و پس از آن  موفق به اجرای نمایش دیگری نشد. او در این سال‌ها مرتب از «تئاتر ملی» سخن می‌گوید و همیشه یکی از طرفداران پروپاقرص تئاتر ملی بوده است. شاید از همین روست که او در نمایش «فیروزه» مرگ نویسنده را رقم می‌زند و به‌نوعی مرگ تئاتر ملی یا دست‌کم، افول و انزوای شدید آن را هشدار می‌دهد. به بهانه اجرای نمایش «فیروزه» با بهزاد فراهانی گفت‌وگویی انجام  داده‌ایم.

  • اولین مسئله‌ای که در نمایش «فیروزه» دیده می‌شود، حضور بهزاد فراهانی به عنوان نویسنده است که البته نویسندگی نمایشنامه را هم برعهده دارد.

از قدیم گفته‌اند:«خجالت بی‌بی از بی‌چادری است». من از ابتدای فعالیتم نمایشنامه‌نویس بوده‌ام. شاید بدانید که رشته‌تحصیلی من در دانشکده هنرهای دراماتیک هم نمایشنامه‌نویسی است. نخستین نمایشنامه‌هایم را هم در دهه 40نوشته‌ام.

  • در دانشگاه هم،‌ در رشته نمایشنامه‌نویسی تدریس می‌کردید؟

بله. تا همین چند سال پیش هم تدریس می‌کردم. اما هیچ وقت این  فرصت پیش نیامد تا من هم به عنوان نویسنده معرفی شوم و نام نویسنده از روی من حذف شد؛ البته شاید هم به خاطر این بود که در این سال‌ها بیشتر روی بازیگری متمرکز شده بودم در حالی‌که کار اصلی من نوشتن است.

  • در این نمایش کاملا مشخص است که نویسنده شخصیت اصلی نمایش، خود واقعی بهزاد فراهانی است یا حداقل می‌توان گفت که  نویسنده وامدار شخصیت بهزاد فراهانی است.

حقیقتش را اگر بخواهید، از ابتدای نگارش نمایشنامه، نویسنده را شاهین سرکیسیان
 در نظر گرفته بودم. بعدها که دیگر اعضای گروه هم معترض شده بودند که چرا از آثار دیگر هنرمندان استفاده می‌کنی اما از نمایشنامه‌های خودت استفاده نمی‌کنی، تصمیم گرفتم به تبعیت از خواست گروه از آثار خودم هم استفاده کنم. در ابتدا از نمایشنامه «دیوان بلخ‌» بیضایی، «اتللو» شکسپیر، و…  استفاده کرده بودم که درنهایت به جای این آثار از نوشته‌های خودم استفاده کردم.

در اصل هدفم از این نمایشنامه و اجرای آن  ارجگذاری و احترام قائل شدن به عباس جوانمرد، شاهین سرکیسیان و بهرام بیضایی بود؛ چرا که شاگردی هر سه اینها را در پرونده‌ام دارم.

  • پس  به همین خاطر است که در ترکیب بازیگرانتان هم از اعضای سابق گروه و بازیگران دهه 40 استفاده کرده‌اید؟

بله. اغلب، بازیگران دهه40 و50 هستند؛ بازیگرانی که سابقه همکاری زیادی با همدیگر دارند و همیشه نسبت به گروه و اعضای گروه وفادار بوده‌اند. البته عده زیادی هم مثل پرویز‌پرستویی، عبدالرضا اکبری، محمود جعفری و… در این کار حضور ندارند. عده‌ای هم مثل مجید کربلایی نجف، نسرین پاکرو و محمد طلارود- که یا از ایران رفته‌اند یا فوت شده‌اند- در گروه ما حضور ندارند و جایشان همیشه در گروه تئاتر کوچ خالی است.

  • نمایش «فیروزه» بیش از حد به تلخی می‌گراید. حتی صحنه آخر نمایش که بار طنز و کمیک هم دارد، ‌نمی‌تواند بر این تلخی غلبه کند. تلخی‌های نمایش «فیروزه» نشأت گرفته از غم و اندوه  حاکم بر شرایط گروه و تئاتر ملی است یا دلیل دیگری دارد؟

در نمایشنامه ابتدایی، من تلاش کردم تا آن طنز تلخ و گروتسک مدنظرم در نمایش وجودداشته باشد اما شما درست می‌گویید. اذعان می‌کنم که بدجوری با تئاتر برخورد می‌شود. ببینید تلویزیون در این روزها چگونه برخورد می‌کند. رسانه ملی بد سری تاریخی با تئاتر پیشه کرده و نوعی جنگ راه انداخته است. البته شاید مسئولان تلویزیون  از این جنگ اطلاعی نداشته باشد و اصلا نداند که این جنگ با تئاتر است و احتمال می‌دهم که  آنها به هیچ عنوان تئاتر را نمی‌شناسند و این احتمال قوی‌تر است.

در گذشته دور، تلویزیون به ضبط و پخش تئاتر می‌پرداخت و  با همان کانال‌های اندک، هفته‌ای یک یا دو تئاتر پخش می‌شد. شاید دست‌اندرکاران رسانه ملی  فکر می‌کنند تئاتر ملی همین تئاتر فرنگی است که امروز در تلویزیون رواج پیدا کرده است. تئاتر ملی کاربردی است و تاثیرگذاری بالایی دارد. هر تئاتری که از تلویزیون پخش شود پشتوانه‌ای برای اقتدار گروه‌های تئاتری خواهد بود.

  • به نظر می‌رسد از تلویزیون و کم مهری‌های آن به تئاتر بسیار دلگیر هستید. شاید تلخی و سیاهی نمایش را باید به همین عصبانیت ربط داد!

البته من خیلی هم تلاش نکردم تا به یک تلخی و سیاهی آنچنانی وارد شوم. اگر شما در معدن این تلخی را می‌بینید، دلیلش این است که  جامعه، این اقشار را نمی‌بیند.
به نظر می‌رسد این اقشار به طور کامل فراموش شده‌اند. در تلویزیون هر کارگری که دیده می‌شود، مشخص نیست کجا کار می‌کند، از کجا تأمین می‌شود و مناسبات و روابط کاری او چگونه است. دهقان را با یک لهجه مسخره معرفی می‌کنند؛ با یک لباس و یک لهجه که یک دهقان باورپذیر نمی‌شود.

  • ساختار اپیزودیکی که برای نمایش انتخاب کردید به دلیل علاقه شخصی شما به این نوع ساختار بود یا اینکه شرایط قصه و داستان‌ها شما را ملزم به این کار کرد؟

شوخی مسئله این است که وقتی چند سال یک‌بار امکان اجرا پیدا می‌کنم با خود می‌گویم پس بگذار همه کاری بکنم؛ واقعیت این است که طرح اولیه این نمایشنامه این بود که کل تئاتر کشور را به چالش‌های تاریخی می‌کشاند اما الان از دوران خوارزمشاهیان تا امروز قدم می‌گذاریم. من احساس می‌کنم که بسترهای خیلی خوبی بوده که می‌توانسته در یک پیوستگی به درام تبدیل شود.

  • سیر تاریخی نمایش چقدر در این زمینه تاثیرگذار بوده است؟

کابوس‌ها طبقه‌بندی شده و قانونمند نیستند. گاهی اوقات در کابوس‌ها از عروسی به خاکسپاری می‌رسید.

 در حقیقت این نمایشنامه کابوس‌های دوران شصت‌سالگی من است و اصلا دلم نمی‌خواهد این کابوس‌ها نظم و قانونمندی داشته باشد. اما یک چیز واقعیت دارد و آن این است که در جریان برخورد  مرگ و نویسنده یک روند منطقی طی می‌شود.

کد خبر 97145

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز