در بسیاری از خانوادهها که جدایی پیش میآید یکی از والدین، فرزندان را علیه طرف دیگر تحت تأثیر قرار میدهد.
این تأثیر منفی تقریباً حالت شستوشوی مغزی را پیدا میکند؛ به حدی که خود کودک دیگر مایل نیست پدر یا مادرش را ببیند.
روانشناسان درباره عواقب روانی بعد از این رفتارها روی کودکان هشدار میدهند. در واقع غریبه شدن با یکی از والدین اثرات ناخوشایندی روی شخصیت روانی کودکان دارد.
مادر و پدر سمیرا جدا شدهاند.
سمیرا با مادرش زندگی میکند ولی هر هفته پدرش میآید و او را برای آخر هفته میبرد. این ماجرا تا حدود 2ماه انجام میشد تا بهمرور سمیرا به بهانههای مختلف حاضر نمیشد با پدرش ملاقات کند؛ یک روز به بهانه مریض بودن، یک بار به بهانه اینکه تولد دوستش دعوت دارد و یکروز دیگر میگوید: «میخواهد به ورزش برود» و خلاصه یک روز پدرش متوجه میشود که سمیرا اصلاً دیگر مایل نیست او را ببیند.
این ماجرا برای خیلی از والدین که جدا میشوند اتفاق میافتد. امروزه درصد بیشتری از ازدواجها به جدایی میانجامد و هر روز آمار طلاق افزایش مییابد و به همین اندازه هم تعداد پدر و مادرانی که بچههایشان را علیه طرف دیگر میشورانند.
آنها معمولاً کاری میکنند که فرزندشان فقط مایل باشد پیش آن کسی بماند که با او زندگی میکند، حالا فرقی نمیکند که این مادر یا پدر باشد. در این موقعیت خیلی از پدر و مادرها نمیدانند که آنها چه واکنشی در مقابل رفتار فرزندشان نشان بدهند.
چرا کودکان طلاق مایل نیستند پدر یا مادرشان را ببینند؟ در آمریکا تعدادی از روانشناسان در حال تحقیق در این مورد هستند و نام این رفتار را Pas یا ParntalAlienation Sydrom گذاشتهاند. در این حالت کودک با یکی از والدین غریبه میشود و در عوض به دیگری به حد غیرعادی وابسته میشود؛ در حالیکه متخصصین معتقدند، کودکان به پدر و مادر بهطور مساوی نیاز دارند.
در جدایی یا غریبه شدن فرزند با یکی از والدین ابتدا این پدر یا مادر هستند که سعی میکنند تصویر طرف دیگر را برای فرزندشان خراب کنند ولی بهمرور زمان این خود بچه است که در فانتزی خودش تصاویر بدی از پدر یا مادر درست میکند و به همین دلیل است که بعداً اصلاً مایل به دیدن طرف مربوطه نیست.
چه چیزی باعث میشود که یک انسان بالغ چنین رفتاری را به فرزندش بیاموزد؟
این یک معماست. بسیاری از روانشناسان معتقدند در حقیقت این شخص ترس دارد که با از دست دادن زوج، حالا فرزندش را هم از دست بدهد. البته این در مواردی است که تنها پای والدین در میان است ولی در کشورهایی که خانوادههای دو طرف هم دخالت میکنند عوامل جانبی هم باعث تشدید رفتارهای کودکان میشود و بیشتر او را رنج میدهد.
مادر یا پدری که ترک شده، تصور میکند که به همراه فرزندش میتواند علیه بقیه دنیا بجنگد. رابطه این افراد با فرزندشان همراه با مقدار زیادی ترس است که باعث میشود که با طرف دیگر کلاً قطع رابطه کنند. فرد ترک شده با حس نفرت و خشونت به زوج جداشده فکر میکند و فکر میکند که بهخاطر بلایی که به سرش آورده باید تلافی کند و به هیچوجه نمیبیند که هر دعوایی دو طرف دارد و حتماً او هم اشتباهی داشته.
در این شرایط فقط طرف مقابل را مقصر میداند. اکثر این والدین تصور میکنند که هر کاری که آنها میکنند بهخاطر رفاه و آسایش فرزندشان است، در حالیکه خبر ندارند که آنچه آنها میکنند به ضرر فرزندشان است. بنابراین ابتدا ملاقات با پدر یا مادر جدا شده را بهعلت اینکه بچه باید ابتدا خودش را با شرایط جدید تطبیق دهد عقب میاندازند و اگر بچه در مدرسه یا خانه دچار مشکلی شود همه اینها را تقصیر طرف غایب میدانند. این شرایط باعث میشود که بچه خودش مایل به دیدن پدر یا مادرش نباشد؛ در واقع پدر و مادر نمیدانند که پشت این رفتار فرایند درازمدتی قرار دارد که بچه را بهشدت آزار میدهد و اثرات بسیار شدیدی روی وضعیت روانی او دارد.
کودکانی که جدایی والدین خودشان را دیدهاند، میترسند که پدر یا مادری هم که با آنها زندگی میکند آنها را ترک کند، به همین دلیل بهشدت به آن فرد وابسته میشوند زیرا به هیچوجه مایل نیستند که او را هم از دست بدهند. خصوصاً بچههای کوچک اگر علیه یکی از والدین شورانده شوند خیلی راحت تحت تأثیر قرار میگیرند.
آنها نمیتوانند به درستی بین واقعیت و فانتزی تفاوت بگذارند زیرا کودکان تازه بعد از 10سالگی میتوانند بین واقعیت و فانتزی یعنی آنچه بهصورت قصه برای آنها تعریف شده تشخیص دهند و اگر آنچه برایشان تعریف میشود با تجربیات خودشان فرق کند از ترس اینکه پدر یا مادری که با آنها زندگی میکنند را از دست بدهند به باورهای خودشان بیتوجهی میکنند.مثلاً مامان میگوید: «بابات تمام شب را جلوی تلویزیون مینشست و اصلاً به تو توجهی نداشت.»
این حرف در حافظه کودک میماند، با اینکه او به خاطر میآورد که بابا همیشه بعد از کار با او مدتها بازی میکرده اما او هیچ چیز نمیگوید ولی این تضاد درونی باعث اختلال در شخصیت کودک میشود. کودک سعی میکند با والدینی که غایب است قطع رابطه کند که البته ابتدا بهنظر میآید که جهات مثبتی برای کودک دارد زیرا این عدمارتباط باعث میشود که احساسات منفی و هیجانات ناشی از سالها جروبحث و برو بیای والدین ظاهراً برای کودک حل شود و او را کمتر آزار دهد ولی با اینکه او یک طرف را انتخاب کرده در باطن عمیقاً از جدایی و دوری طرفی که نیست رنج میکشد به همین علت و علل گوناگون دیگری که ناشی از جدایی والدین است کودکان نشانههای خاص رفتاری پیدا میکنند که عبارتند از:
1 – نادیده گرفتن خاطرات مثبت
کودک سعی میکند تمام خاطرات مثبتی را که از پدرومادر غایب دارد، نادیده بگیرد و وقتی از او توضیح میخواهی نمیتواند درست جواب دهد و خودش را پشت پاسخهای کلی مخفی میکند. مثلاً می گوید: «بابا آدم خوبی نیست یا مامان اصلاً توجهی به من نداشت و من اصلاً دلم نمیخواهد او را ببینم» و جالب این استکه تازه کودک سعی میکند دلایل عجیبی برای این رفتار خودش بیاورد.
2- کودکان غریبه شده
در اثر جدایی والدین اکثر کودکان با یکی از والدین غریبه میشوند. برای این کودکان یکی از والدین همه خوبیها را دارد و دیگری همه بدیها را و اگر آدم از آنها توضیح بیشتری بخواهد سعی میکنند جواب کلی بدهند و طوری جواب میدهند که انگار این جواب را قبلاً حفظ کردهاند.
3- جانبداری یکطرفه
در بحث و گفتوگوها فرقی نمیکند که چه گفته میشود ولی کودکانی که با یکی از والدین زندگی میکنند فقط طرف کسی را میگیرند که با او زندگی میکنند و در حقیقت آنها را برنامهریزی کرده است و حتی در مقابل اعتراض دیگران که میدانند این حرفها واقعیت ندارد کودک معمولاً فقط میگوید: «من الان بیشتر از این نمیدانم اما میدانم که بابا دروغ میگوید.»
4- تظاهر
کودکان طلاق نحوه حرفزدنشان کاملاً متفاوت است و به خوبی، آدم میتواند تشخیص دهد که چقدر تحتتأثیر بزرگترها قرار گرفتهاند و اکثر مواقع تظاهر میکنند و احساسات واقعی خودشان را مخفی میکنند.
5- بی علاقگی و سردی در مقابل خانواده پدر یا مادر غایب
این کودکان نه تنها پدر یا مادر ترک کرده را رد میکنند بلکه تمام خانواده و دوستان او را هم رد میکنند، حتی اگر قبلاً روابط خیلی نزدیکی با آنها داشته باشند.
6- عدماحساس گناه
کودکان با تمام سردی و بیتوجهی که به پدر یا مادر ترک کرده نشان میدهند اما انتظار دارند که آنها را از نظر مالی حمایت کنند و برایشان هدیه بخرند ولی در قبال حمایت و دریافت کادو اصلاً تشکر نمیکنند و تمایلی به قدردانی ندارند و اصلاً هیچ احساس گناهی نمیکنند.
7- عقیده خودم است
این کودکان معمولاً به هنگام حرف زدن مرتب تکرار میکنند که آنچه میگویند نظر خودشان است و باور کردنی نیست که حتی بچههای 3یا 4 ساله هم به این نحو حرف میزنند و جالب این استکه والدین هم خیلی مغرورند که فرزندشان اینطور عقیده خودش را بیان میکند. آنها خبر ندارند که با اینکه آنها حرفی نمیزنند ولی ناخودآگاه با ایما و اشاره علائمی به کودک میدهند که کودک تحت تأثیر همین علائم صحبت میکند.
مثلاً به کودک میگویند: «بابا الان میآید دنبالت.» ولی با علائم فیزیکی مثل در هم رفتن چهره یا نظایر آن به کودک میگویند : «اگر منو دوست داری پیش من میمانی.»
غریبه شدن فرزندان طلاق با یکی از والدین یکی از مشکلاتی است که همه دادگاههای خانواده در دنیا با آن مواجه هستند زیرا حتی در مواردی که خود بچه میتواند تصمیم بگیرد هم، بهعلت تحت تأثیربودن او از طریق پدر یا مادری که با او زندگی میکند در حقیقت نمیتواند واقعاً آزادانه و درست تصمیم بگیرد. بههمین جهت این وظیفه مهم بهعهده دادگاههای خانواده است که به درستی مسئله را بررسی کنند و حکمی بدهند که واقعاً به نفع کودک باشد.
Psychologie-heute