این دختر فراری پیش از این ادعا کرده بود که با همدستی یک جوان گردوفروش و زنی ناشناس، کودک 5 ساله را ربوده و از سرنوشت او خبر ندارد. 19 آبان امسال، زن جوانی درحالیکه هراسان و وحشتزده بود، به کلانتری خیابان فدائیان اسلام رفت و از ربودهشدن فرزند 5سالهاش خبر داد. این زن مدعی شد زمانی که برای خرید خوراکی فرزندش را در پارک ترک کرده بود، زن جوانی او را ربوده و با خود برده است.
با گزارش این ماجرا به قاضی هاشمیان، دادیار شعبه یکم دادسرای جنایی تهران، عملیات پلیسی و قضایی گستردهای برای یافتن ربایندگان این کودک خردسال آغاز شد. ماموران با تحقیقات تخصصی خود به سرنخهایی درباره دخالت یک دختر فراری در این ماجرا دست پیدا کردند و به این ترتیب دختر جوان را در پارکی که کودک از آنجا ربوده شده بود شناسایی و دستگیر کردند.
این دختر فراری وقتی تحت بازجوییهای پلیسی قرار گرفت، به ربودن کودک 5 ساله اعتراف کرد و گفت: موقع ربودن کودک، جوان گردوفروشی که در پارک با او آشنا شده بودم و زنی به نام زینت همراه من بودند، بعد از ربودن کودک او را به زینت دادم ولی از آن به بعد دیگر از او خبری ندارم.
با اعترافات دختر جوان، جوان گردو فروش نیز دستگیر شد اما وی نیز ادعا کرد که از سرنوشت کودک ربوده شده خبر ندارد.درحالیکه تحقیقات برای یافتن ردی از کودک ربوده شده ادامه داشت، ماموران به سرنخهایی دست یافتند که نشان میداد عامل اصلی این آدمربایی همان دخترفراری است و او سعی دارد حقیقت را از پلیس مخفی نگهدارد.
با این سرنخ، بازجویی از دختر 15 ساله از سر گرفته شد و او این بار پرده از سرنوشت کودک ربوده شده برداشت.
وی به ماموران گفت: فکر میکردم با ربودن پسربچه 5ساله میتوانم مبلغ هنگفتی از خانوادهاش اخاذی کنم غافل از اینکه شیرین زبانیهای او نقشهام را ناتمام خواهد گذاشت.
وی ادامه داد: بعد از دزدیدن کودک از داخل پارک، به سمت پایانه مسافربری رفتم. قصد داشتم به شهرستان ساری بروم. در تمام طول مسیر، محمد مهدی – کودک ربوده شده- شیرین زبانی میکرد وبا هر جملهای که از دهان او خارج میشد از دزدیدنش بیشتر پشیمان میشدم.
وقتی به ساری رسیدیم او مدام دلتنگی مادرش را میکرد. نمیتوانستم او را به تهران بازگردانم و از طرفی دیگر قادر به ادامه نقشه اخاذی هم نبودم. برای اینکه کودک از دلتنگی مادرش دست بردارد او را به پارکی در ساری بردم و کمی بازی کرد. در این مدت من بهدنبال راهی بودم تا او را به خانوادهاش بازگردانم.
میدانستم اگر با کودک به تهران برگردم بازداشت خواهم شد. هیچ فکری به ذهنم نرسید جز اینکه کودک را جلوی در بهزیستی یکی از شهرهای شمال رها کنم و بعد از اینکه او را کنار در بهزیستی گذاشتم، از آنجا دور شدم.
چند دقیقه بعد نگهبان بهزیستی متوجه کودک شد و همراه کارمند بهزیستی او را به داخل ساختمان انتقال داد. با دیدن این صحنه خیالم راحت شد و با نخستین اتوبوس به تهران بازگشتم.
دختر فراری افزود: به تهران که رسیدم، به همان پارکی رفتم که کودک را از آنجا ربوده بودم. آن پارک بعد از اینکه از خانهمان در شمال کشور فرار کردم پاتوقم شده بود. وقتی به آنجا رسیدم متوجه شدم که مادر محمد مهدی هر روز پریشان به پارک میآمد و بهدنبال او میگشت.
میترسیدم که اگر واقعیت را به او بگویم روانه زندان شوم. ولی در نهایت ماموران پلیس به من مظنون شدند و مرا دستگیر کردند. بعد از دستگیری، از ترس رفتن به زندان اول پای پسر گردوفروشی را که در مدت اقامتم در پارک با او آشنا شده بودم، وسط کشیدم اما بعد از بازداشت او از این کارم پشیمان شدم.
بعد برای اینکه او آزاد شود پای یکزن خیالی را به ماجرا بازکردم و مدعی شدم که زنی به نام زینت کودک را با خود برده است ولی وقتی دیدم گفتن حقیقت بهتر از همه چیز است، تصمیم گرفتم راز ربودن محمدمهدی را برملا کنم.
قاضی هاشمیان با اعلام این خبر گفت: بعد از اعترافات دختر فراری، پلیس بلافاصله به استعلام از مرکز بهزیستی شهری که کودک در آنجا رها شده بود پرداخت و زمانی که معلوم شد کودک گمشده در بهزیستی حضور دارد، خانواده وی خود را به این شهرستان رساندند و بدینترتیب بعد از گذشت یکماه، محمد مهدی 5ساله به آغوش والدینش بازگشت.