نشان دادیم که دغدغه هر دو شاعر در هر دو شعر، مسئله عزاداری برای امام حسین(ع) است؛ سنتی که بهزعم هر دو شاعر، دچار تحریف و مسخ شده است:
حد تو رثا نیست، عزای تو حماسه ست
ای کاسته شأن تو از این معرکهگیران
حسین منزوی
ای کاش مسیح نفست روح ببخشد
در کالبد منجمد مرثیهخوانها
عبدالجبار کاکایی
آیا از آن دو شعر، میشود نفی عزاداری برای امامحسین(ع) را دریافت کرد؟
هفته پیش، به تفصیل بازنمودیم که اتفاقا برعکس است؛ چنان که حسین منزوی ساختار غزلش را براساس «زیارت» بنا نهاده و همانطور که یکی از ارکان زیارتنامهها ذکر مناقب و فضایل معصومی است که زیارتنامه را خطاب به او میخوانیم؛ منزوی، غزل خود را با مدح و منقبت آغاز کرده و البته مدح و منقبتی که رنگ و بوی حماسی سهمناکی دارد و افزون بر آن، اعلام موضع شاعر را نسبت به تشیع ایرانی در برگرفته است:
جاری شده از کرببلا آمده، آنگاه
آمیخته با خون سیاووش در ایران
حسین منزوی
به همین سیاق، غزل منزوی، زیارتی است که با مدح و منقبت گشوده میشود و به مدح و منقبت ختم میشود و در میانه 3بیت، ذکر مصیبت است که البته آن هم در خطاب مستقیم با امام حسین(ع) ایراد شده است.بنابراین، خود این غزل، یکجور اقامه عزا برای امامحسین(ع) است.
عبدالجبار کاکایی هم مانند منزوی یک «غزل- زیارت» سروده است و همانطور که هفته پیش بازنمودیم، اتفاقا زمینه سرودهشدن این غزل، حالوهوای روزهای محرم در شهر است:
تا میدمد از یاد تو در شهر نشانها
در معرض عطر کلماتند دهانها
آنچه در این دو غزل، مورد حمله قرار گرفته است، خود عزاداری نیست بلکه «نوع نگاه» ما به امامحسین(ع) است. منزوی شدیدا بر وجه حماسی کربلا تأکید ورزیده و کاکایی بر «زنده»بودن امامحسین(ع) و زایندهبودن و زندگیبخشی عاشورا و تأسف خورده است بر اینکه تمام میدان مانور «مرثیهخوانها» «صورت فاجعه» است و بیآنکه به روح و معنای آن نگریسته شود، بر خود فاجعه گریسته میشود.
نوشتار هفته پیش را با این سؤال پایان دادیم که «آیا هدف اصلی و شرط تحقق شعر عاشورا، ذکر مصیبت است؟». این سؤال را میشود اینگونه هم پرسید؛ یعنی برعکس: «آیا شعر عاشورا باید الا و لابد، حاوی پیامگزاری یا شامل نگاهی فراتر از ذکر مصیبت به آن سوی حادثه عاشورا باشد؟»
شعر عاشورایی، زیرشاخهای از شعر اهل بیت(ع) است و شعر اهل بیت(ع) نیز خود زیرمجموعهای از شعر مذهبی است. برای تعریف شعر مذهبی که قطعا نباید آن را با شعر معنوی یا شعر عرفانی یکی دانست، از 2 نقطه میشود گام برداشت؛ نقطه اول از بیرون مذهب است؛ یعنی فارغ از اینکه به مذهب اعتقاد داشته باشیم یا نه، براساس روشی تجربی، با مطالعه اشعاری که از متن سنن مذهبی برخاستهاند یا براساس متون مذهبی نوشته شدهاند، به تعریفی جامع از شعر مذهبی برسیم، چنان که بشود آن را با شعر مذاهب مختلف تطبیق داد.
اما راه دوم، مراجعه به متن مذهب است و تلاش برای اینکه بفهمیم شعر مذهبی به عنوان یک «متن» در میان متونی که یک سنت مذهبی خاص بستر آن متون قرار گرفته است، چه جایگاهی دارد و عمل سرودن شعر در تعالیم آن مذهب چگونه تعریف و توصیف شده است و از نظر آن مذهب کدام شعر مذموم و کدام شعر محمود است.
حال با این تفصیل، اگر بخواهیم برای پیداکردن تعریفی درونمذهبی از شعر عاشورا تلاش کنیم، چاره این است که در اخبار و روایات رسیده از صاحبان مذهب حقه جعفریه اثناعشریه یعنی چهارده معصوم(ع) بگردیم و ببینیم که آن بزرگواران، شعر عاشورایی را چگونه توصیه کردهاند یا اگر شعری مورد ستایش آنان قرار گرفته، چگونه شعری بوده است.
ممکن است پرسیده شود چه ضرورتی هست و چه ارجحیتی وجود دارد که به سراغ «تعریف روایی» شعر عاشورایی یا اصولا شعر مذهبی برویم. پاسخ آن است که این نوع از شعر، یک سنت شعری است و سنت شعری، علاوه بر زمینههای ادبی صرف، زمینههایی بیرون از ادبیات نیز دارد؛ هم در اصل پاگرفتن و تکوین سنت ادبی، هم در گسترش آن. سنت شعر عاشورایی گسترش خود را مدیون دولت شیعی در ایران است که از دوران صفویه وجود داشته اما تکوین آن ربطی به دولت شیعی ندارد. در ادبیات فارسی شعر عاشورایی را با همین شکل و شمایل ذکر مصیبت، از دیوان کسایی میبینیم و پس از او تا برسد به دولت صفویه در همه دورههای شعر فارسی غیر از انبوه تلمیحات به عاشورا، شعرهای عاشورایی از شاعران اهل تسنن هم دیده میشود؛ مثل شعر معروف سیف فرغانی:
ای قوم در این عزا بگریید
برکشته کربلا بگریید
و اگر به ادبیات شیعه در زبان عربی رجوع کنیم، خواهیم دید حجم اشعار عاشورایی عربی، پیش از تشکیل دولت شیعی صفوی، بسیار بیش از حجم اشعار عاشورایی فارسی است. این جستوجو را هر قدر از نظر زمانی به سمت عقب ببریم، باز هم ادامه خواهد یافت تا آنکه میرسیم به روز واقعه و روزگار واقعه و میبینیم که «ذکر مصیبت» اهل بیت در روز عاشورا، تکرار بیپایان آن و اعاده روایت آن به شکلی خستگیناپذیر، در دستور کار اهل بیت عصمت و طهارت(ع) پس از عاشورا بوده است؛ فرقی هم نمیکرده که این ذکر مصیبت به چه شکلی باشد؛ مسئله این بوده که یاد آن واقعه باید زنده نگه داشته شود. بر این معنا، آنقدر موارد متعدد و در سیره اهلالبیت(ع) داریم که جای شک در آن نیست.
در مرحله بعدی، از آنجا که شعر، رسانه بوده و بهخصوص نزد عرب، مثل یک امر جاری روزمره در متن زندگی حضور داشته، زندهنگهداشتن مصیبت کربلا در قالب شعر یک دستور ویژه بوده است.
بنابراین ما برای ذکر مصیبت اهل بیت(ع) در روز عاشورا در درجه اول و سپس ریختن آن در قالب شعر عاشورایی «امر» از جانب «صاحب شریعت» داریم؛ پس این سرودن یک عبادت به همان مفهوم دقیق فقهی کلمه است. از آنجا که اکثر شاعران عاشورایی، یک نیت مذهبی در این سرودن دارند و یک ارادت قلبی برای این کار انگیزه ساخته است، مثل هر عبادت دیگری، باید دقت کنیم و آنطور که صاحب شرع گفته، آن را به جا بیاوریم؛ پس شعر عاشورایی برای شیعه دوازدهامامی، نیاز به تعریف درونمذهبی دارد.
حال میگویم که با مرور در روایات این باب، دریافته میشود که آنچه مورد توصیه است، «ذکر مصیبت»است. به عبارت دیگر، جوهره شعر عاشورایی و شرط تحقق آن، یادکردن از عاشورا و زندهنگهداشتن این یاد و برشمردن مصایب اهل بیت(ع) در آن واقعه است. آنچه در باب گریاندن، گریهکردن و حتی خود را به گریهزدن بر امامحسین(ع) روایت شده است نیز جوهرهاش، یادکردن مصیبتی است که در آن روز بر آن حضرت رفته است.
حال به پرسش پاسخ نخستین این نوشتار نزدیک میشویم. مسئله این است که نوع نگاه ما به یک ماجرا، نوع روایت ما را هم متمایز میکند. مهم این است که فراموش نکنیم که در این نوع خاص از شعر مذهبی، صرفنظر از هر نوع نگاهی که ما به عاشورا داریم و هر تفسیری که بر آن حمل میکنیم، هدف و کارکرد اصلی آن، ذکر مصیبت است. حال اگر نگاه حماسی داشته باشیم، روایتمان حماسی خواهد بود و اگر نگاه عرفانی داشته باشیم، روایتمان عرفانی خواهد بود.این دیگر به سطح معرفت و سنخ شخصیت شاعر برمیگردد نه به جوهره شعر عاشورایی.
نکته بسیار مهم و کلیدی این است که اگر مصیبت کربلا، آنگونه که بوده است، روایت شود، بدون آنکه ما هیچ تأویل و تفسیری بر روایتمان سوار کنیم، خود آنقدر عظیم و شکوهمند و در عین حال آنقدر ژرف و تأثیرگذار است که کار خود را میکند و اثر خود را میگذارد.
آیا این سخن به معنای آن است که از فردا همه شاعران عاشورایی مقتل منظوم بسرایند؟
مطلقا چنین نیست. سخن از این است که تحت تأثیر یک فضای ایدئولوژیزده انقلابی، یک اصل ناگفته و نانوشته (و حتی گفته و نوشته) نزد برخی توهم شده است که شعر عاشورایی، حتما باید پیام انقلابی یا احیاگرانه داشته باشد و متضمن دعوت و بعثتی باشد.
همچنین متأثر از فضای روشنفکری، گاه برخی از شاعران مذهبی، با تکلف و تصنع، اصرار دارند که شعر عاشورایی دیگرگونهای بنویسند که غرض اصلی آن، درمیانگذاشتن اندیشهها و تطبیقدادن ذخیره ذهنی شاعر از اسطورهها با عاشوراست.
در چنین شعرهایی، عاشورا زمینه شعر است نه غرض شعر. برای اینکه نمونهای از اینگونه شعر را که عاشورا در آن زمینه است نه غرض بخوانید، باید دفتر «هفتادسنگ قبر» یدالله رؤیایی را ورق بزنید. آنجا چند شعر هست که برخی صراحتا و برخی با شواهد و قرائنی در متن شعر، بهاصطلاح سنگ قبرهایی برای قهرمانان کربلاست؛ منتها رؤیایی، شاعر مذهبی نیست و به خاطر همین روراستبودن او با خودش، این چند شعر او که زمینه عاشورا دارند، جالب، دیگرگونه و «رؤیایی»وار از کار درآمدهاند.
مشکل آنجاست که برخی از شاعران مذهبی ما، برای آنکه انگ امّلبودن و خرافیبودن به پیشانیشان نخورد، اصرار دارند که به گونهای متکلفانه شعری اندیشهورز در باب عاشورا بگویند. از نظر نگارنده این متن، هر دو قسم بالا یعنی هم کسانی که «دعوت انقلابی و احیاگری اجتماعی» را اصل میدانند و شعر عاشورایی را موقوف به این نگاه میکنند و هم کسانی که مرعوب روشنفکری شدهاند و از «روضهخوانی شاعرانه» برای امامشان ابا میکنند، شرط اصلی و جوهره شعر عاشورایی را فراموش کردهاند که همانا یادکردن از روز واقعه است.