گروه ادب وهنر-احمدرضا حجارزاده: دو سال پیش نمایشی تحت عنوان «11:11» در کارگاه نمایش تئاترشهر روی صحنه رفت که با نظرهای مثبت و اقبال عمومی مواجه شد و کسی فکر نمی‌کرد دوکارگردان آن قرار است از این به بعد با هر اثرشان، تماشاگران را به دنیای جدیدی بکشانند و این شکل کابوس‌وار، به امضای آنها در کارهای آتی‌شان تبدیل شود.

تئاتر

 رکسانا بهرام و حسن برزگر زوج جوانی‌اند که سال‌ها تئاتر کار کرده‌اند البته بیشتر به‌عنوان نویسنده و بازیگر اما از سال 89 به این‌سو، خود نیز دست به‌کار شده‌اند تا تجربه و آموخته‌هایشان را در صحنه نمایش به قضاوت بگذارند. تازه‌ترین اثر تئاتری آنها در مقام کارگردان، نمایش سومین شنبه هفته که به اشتباه به اون می‌گن دوشنبه است که این شب‌ها ساعت 18:45 در تالار نوظهور «حافظ» اجرا می‌شود.

  • دو نمونه از کارهای شما که من دیده‌ام، در فضای خواب و کابوس می‌گذشت. برای نوشتن چنین متن‌هایی و ترسیم اینگونه فضاها، به‌طور معمول چه پروسه‌ای را طی می‌کنید؟

برزگر: خب یکی از دغدغه‌های اصلی من در زندگی خواب است. همه ما می‌خوابیم ولی مشکل این است که وقتی خوابیم، نمی‌توانیم با هم حرف بزنیم. وقتی بیدار می‌شویم، درباره دنیای آن خواب با هم حرف می‌زنیم. این دیگر خواب نیست. در 11:11 عنصر اصلی این بود که می‌خواستیم همه در خواب با هم حرف بزنند. آن بیداری که اتفاق می‌افتد و ما را وارد دنیای بیداری می‌کند، در اساس یک مفهوم مهم و جدی است. همه ما از یکسری آموزه‌ها و داشته‌ها پرهستیم و این در ناخودآگاه ما وجود دارد. پس به‌نظرم خواب یکی از مهم‌ترین بخش‌های زندگی است که ما نصف یا یک‌سوم عمرمان را در آن می‌گذرانیم و همیشه هم نادیده‌اش می‌گیریم. شباهت بین خواب و مرگ برای من مهم‌ترین بخش است. مرگ جزو ناشناخته‌ترین بخش‌های زندگی و بزرگ‌ترین ترس همه ماست. می‌گوییم انسان خواب است و وقتی می‌میرد، بیدار می‌شود. بحث دقیقاً همین‌جاست. ما به سمت مرگ رفته‌ایم. در سومین شنبه هفته...، موضوع هراس از مردن است. یک انسان، ترس از دست‌دادن جانش را دارد و منتظر است یک نفر بیاید و نجاتش بدهد و در نهایت آن یک نفر می‌آید. این شباهت بین مرگ و خواب باعث شد برویم به سمت مرگ، یعنی جایی که خواب تمام می‌شود. همانطور که پرسوناژ اصلی نمایش بارها و بارها زمین می‎خورد، وقتی که زمین می‌خورد، به دنیای زنده‌ها برمی‌گردد. موقعی که روی پا ایستاده، در دنیای مرده‌هاست، یعنی دنیایی که ابتدای ورودی مرگ است. به هرحال این کار هم برای خودش، تجربه‌کردن سبک و فضای خاصی بود.

  • در مورد طراحی صحنه، چقدر از طراحی ایده خودتان بوده و به‌عنوان کارگردان روی آن نظر داشته‌اید؟می‌خواهم بدانم وقتی ایده راه‌بندها که از طرف آروند دشت‌آرای پیشنهاد شده و به فضاسازی کار خیلی کمک کرده، وجود نداشت، چه چیزی برای پرکردن صحنه در ذهنتان بود؟

بهرام: قبل از ایده راه‌بندها، خیلی خالی می‌رفتیم. ذهنیت ما فقط این بود که صحنه باید شبیه به لابیرنت (هزارتو) باشد. فکر کردیم صحنه را کمی شبیه به فیلم «داگ‌ویل» بگیریم و خطوط را روی زمین بکشیم و بازیگران در آن حرکت کنند.

  • این ذهنیت را در متن نمایشنامه هم داشتید؟

بهرام: نمایشنامه به مرور نوشته می‌شد و ما در واقع فقط فضای کلی را در ذهنمان داشتیم. دوست داشتیم شبیه به Game باشد یا شبیه به بازی‌های کامپیوتری که شخصیت‌ها باید این راه‌ها را طی می‌کردند. آقای دشت‌آرای ایده‌پرداز خیلی خوبی هستند. بعد از دو سه روز، در راستای گپ‌هایی که زده بودیم، گفتند که این ایده به ذهنم رسیده و آنقدر خوب بود که آن ایده به ما کمک کرد و میزانسن‌هایمان را مرتب براساس آن چیدیم. البته در اجرای جشنواره، فقط این راه‌بندها را داشتیم. چیزهایی مثل آینه‌ها الان اضافه شده. آن دیواری که زن و مرد از آن بیرون آمده‌اند، از ابتدا در ذهن آقای برزگر بود ولی نتوانستیم و نرسیدیم آن را در جشنواره اجرا کنیم. غیراز این، هرچه هست متعلق به ذهن آقای برزگر و مشورت با من است؛ جز همان راه‌بندها که ایده آروند دشت‌آرای بود.

  • استفاده از شبرنگ‌ها هم دارد تبدیل به امضای کارهایتان می‌شود. در سومین شنبه هفته... اشاره و ارجاعاتی به نمایش‌های قبلی‌تان داشته‌اید. مثل دیالوگ مادر که می‌گوید: «آنها 11نفرند، نه 10نفر» یا تکرار معمای سس خردل.

بهرام: بله، همینطور است. استفاده از شبرنگ‌ها را در 11:11 هم با دانه‌های تسبیح داشتیم. این هم تعلق خاطر آقای برزگر بود که در دنیای ناشناخته ما، همه‌‌چیز باید درخشش ویژه‌ای داشته باشد. این کاملاً امضا و سلیقه آقای برزگر است که من هم با آن موافقم و دوستش دارم.

  • نمایش سومین شنبه هفته... در مقایسه با 11:11 از خشونت و کابوس‌گونگی کمتری برخوردار است و حتی در آن به‌نوعی شاعرانگی در متن و تصویر رسیده‌اید. همین بازی با کلمات و طنزی که به آن اضافه شده، در 11:11 وجود نداشت. آنجا موضوع اصلی فقط کابوس بود. این اتفاق آیا ضرورت متن بوده یا نمی‌خواستید دوباره فضای 11:11 را تجربه و تکرار کنید؟

برزگر: ناخودآگاه اتفاق افتاده. نمی‌توانم بگویم عمدی در کار بوده یا نه. به هرحال، وقتی کار را می‌برید جلو و با آن جلو می‌روید، گاهی وقت‌ها شما برای بودن کابوس‌ها اصرار دارید. بعد این کار در بازتولید و رشد و نمو، یکسری چیزها را پس می‌زند و از کار بیرون می‌کند. از این‌رو به اقتضای کار، این شکل اجرا شد. شاید به این خاطر، مرگ برای من ناشناخته‌تر از خواب است. در حقیقت تسلطم بر خواب بیشتر بود تا بر مرگ. خب تاکنون کسی از مرگ برنگشته. یکی از دوستان من ایست قلبی کرده بود که به او شوک دادند وپس از 20دقیقه برگشت. می‌گفت: «در این 20دقیقه، وارد دنیایی کاغذی و رنگی شدم که آدم‌های کاغذی آمدند و دست من را گرفتند و داشتند می‌بردند. وقتی داشتند شوک می‌دادند، دوست نداشتم برگردم.» اینجا هم معدنچی ما در سکرات موت وارد یک دنیای درخشان شده چون معدن تاریک و تیره است ولی اینجا همه‌‌چیز دارد می‌درخشد. مادرش می‌گوید: «اینجا، جایی است که خواب تمام می‌شود و مرگ شروع می‌شود.» قول می‌دهم اگر یک‌بار بمیرم و برگردم، اشراف بیشتری در کارهایم روی مرگ داشته باشم(می‌خندد).

  • از سالن نمایش راضی هستید؟

بهرام: این سالن، نخستین انتخاب ما نبود. برای تئاترشهر اقدام کردیم و چون 11:11 پرمخاطب‌ترین کار اجراشده در سال خودش و در کارگاه نمایش بود، خیلی خوش‌بین بودیم که لابد خیلی تحویلمان می‌گیرند و می‌گویند: «به‌به، بفرمایید در سالن بزرگ‌تر اجرا بروید.» تحویلمان که نگرفتند هیچ، گفتند: «نه، نمی‌توانید اجرا بروید.» به هرحال هر مدیر، سیاست‌های خودش را دارد و نمی‌شود خیلی گله‌مند بود. تالار «حافظ» تنها جایی بود که مسئول انتخاب آثار، به ما حسن نیت داشتند. نمی‌گویم اینجا سالن خیلی نامناسبی است، فقط کاش دواجرایی نبودیم و صحنه را بسته‌تر و یکسویه می‌چیدیم. به‌خاطر امکانات نور و. . . همه‌‌چیز اینجا نصف شد. الان تماشاچی، بازیگران را در لانگ‌شات می‌بیند. دوست داشتیم کمی مدیوم‌تر دیده شوند. از طرفی تالار حافظ، سالن کمتر شناخته‌شده‌ای است. نه‌تئاترشهر است، نه مولوی که دانشجویان بیایند و نه ایرانشهر است که تماشاچی خاص خودش را دارد. کمی بلاتکلیف است. البته مولوی را فقط به دانشجویان یا کسانی می‌دادند که دانشجوی آنجا بودند.

کد خبر 190471

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز