به گزارش ایسنا، در حالی که اشغال خرمشهر توسط عراق به عنوان آخرین و مهمترین برگ برنده این کشور برای وادار ساختن ایران به شرکت در هر گونه مذاکرات صلح تلقی میشد،آزادسازی این شهر می توانست سمبل تحمیل اراده سیاسی جمهوری اسلامی بر متجاوز و اثبات برتری نظامیاش باشد.
عملیات بیتالمقدس در ساعت 30 دقیقه بامداد روز 10 اردیبهشت 1361 با رمز «یا علی ابن ابی طالب» از سوی فرماندهی آغاز و در نهایت سوم خرداد همان سال خرمشهر به آغوش میهن اسلامی بازگشت، اما نباید فراموش کرد که در این عملیات شهدای بسیاری خونهایشان را هدیه دادند تا وجبی از خاک خونین شهر به تاراج نرود و همیشه خرمشهر بماند.
جلال ذوالقدر یکی از شهدایی است که پیروزی و جشن آزادسازی خرمشهر را ندید. وی یکم مهرماه سال ۱۳۳۸، در روستای مرگسین از توابع شهر تاکستان به دنیا آمد. پدرش محمدابراهیم، مستخدم اداره آبیاری بود و مادرش سکینهخانم نام داشت. تا پایان دوره کاردانی در رشته برق درس خواند. سال ۱۳۶۰ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد و به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت.
«پرپینچی» همسر شهید جلال ذوالقدر در گفتوگو با ایسنا میگوید: اول خردادماه سال 61 دقیقا یک سال بعد از عقدمان در محضر امام خمینی (ره)، در «عملیات بیتالمقدس»، در خرمشهر به شهادت رسید. خیلی علاقه داشت قبل از شهادت تنها فرزندش را ببیند و برای آن لحظهشماری میکرد.
وقت خداحافظی به قدری در مورد فرزندمان سفارش کرد که داشتم جای خود را با او اشتباه میگرفتم اما به سفارشات بسنده نکرد و در میان خون و باروت نامهای فرستاد که مراقبش باشم. هنوز نامهاش را کامل نخوانده بودم که اشکهایم از خبر عروجش جاری شد.
11 ماه زندگی با شهید ذوالقدر به عنوان بهترین روزهای زندگی من است هرچند میدانستم او روزی شهید خواهد شد.
سمیه دختر شهید ذوالقدر که دارای دو فرزند دختر دارد هم در گفتوگو با خبرنگار ایسنا میگوید: وقتی تصاویر قبل از عملیات را میبینم دنبال «بابا» میگردم اما وقتی تصاویر آزادسازی خرمشهر را میبینم حس عجیبی پیدا میکنم چون بابا یک روز قبل از آزادسازی خرمشهر به شهادت رسیده بود.
من پدر را ندیدم اما در خواب او را میبینم و مانند سایر پدر و دخترها با هم درددل میکنیم. حضور پدر را در کنار خود احساس میکنم و برای درد دل بیشتر، شبها به گلزار شهدا میروم.
جلال ذوالقدر دوم خرداد ۱۳۶۱، در امالرصاص عراق بر اثر اصابت گلوله به گردن، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر قزوین واقع است.
در قسمتی از وصیت نامه این شهید آمده است: از درگاه خداوند منان و سبحان بخواهید و سعی کنید هر چه بیشتر در نماز جمعه و نمازهای جماعت و دعای کمیل شرکت داشته باشید، تا روحتان را به اخلاق خدایی مزین کنید و کلمه رمز پیروزی، یعنی وحدت، «لا اله الا الله» را حفظ کرده و پشتیبان رزمندگان اسلام باشید و خانوادههای شهدا و مجروحین جنگی را فراموش نکنید.
پدر و مادر عزیز! خداوند شما را موفق و مؤید فرماید، که توانستید مرا به راه مستقیم هدایت کرده و در این راه راهنمایم باشید. من را میبخشید که نتوانستم جبران نیکیهای شما را بنمایم.
همسرم مرا میبخشید که نتوانستم آن طور که باید همسر خوبی برای شما باشم.